نقش «سلبریتی»ها در بازار

به‌طور کلی، تئاتردر  اروپا نیز از وقتی که سعی کرد مستقل از دولت باشد، همین استقلال، آنها را به سمت مفهوم سرمایه برد. این شکل از تعقل که باید گروه‌ها بتوانند در مدتی کوتاه، تئاتری سفارش‌شده برای سرمایه‌گذاران آماده کنند، به ابتکار عمل آنان تبدیل شد. این ابتکار عمل، خالی از آسیب نبود. زیرا فرآیند تمرین و تجربه را واژگون کرد. چرا که تجربه خلق تئاتر، در درون خود تمرین‌های طولانی که شبیه زندگی بود، به شکلی پنهان بود. یعنی تئاتر واقعی، در درون تمرین‌ها شکل می‌گرفت که گاه بسیار طولانی بود. اتخاذ رویکرد و منطق سرمایه، نوع تمرین‌ها و فرآیند آماده‌سازی یا ساخت یک اثر تئاتری را واژگون کرد.

شاید بتوان گفت، این رویکرد، با تغییر شکل ساخت و خلق آثار، نوع تازه‌ای از تماشاگر را نیز تولید کرد. زیرا اثر باید در زمان مقرر و وعده داده‌شده به مخاطب ارائه می‌شد. زمانی که از قبل به اطلاع مخاطب یا خریدار رسیده بود و آن را انتظار می‌کشید. برای همین، شما در جهان کمتر خبری از گروه‌هایی مانند گروه تئاتر گروتفسکی می‌بینید. حتی یوجینیو بارابا نیز تن به چنین وسوسه‌ای (سرمایه) داده است و هر روز مقاومتش کمتر می‌شود.

در ایران نیز از وقتی زمزمه تئاتر خصوصی شکل گرفت، شکلی از ساخت تئاتر، دقیقا موازی با عمل دولت به وجود آمد. زیرا با حضور تئاتر خصوصی، دولت، بار چندین دهه مسوولیت را از شانه خودش تکاند و آن را بر گرده تئاتر خصوصی و تولید خصوصی وانهاد. اما این به معنای کناره‌گیری دولت از دخالت و نظارت نبود. بلکه دولت همچنان، نظارتش پابرجا است و همه چیز را با دقت نظارت و ارزشیابی می‌کند.

اما اتفاق مهم‌تر، تغییر شکل نظارت دولت است. گویی دولت، در میانه این معرکه،‌ نقش خود را به تماشاگر بودن تغییر داده است. اکنون، دولت، تماشاگر تئاترهایی است که خودش در قلمرو اجتماعی به صحنه برده است و خود در جایگاه تماشاگر آن نشسته است. اما دولت، تماشاگر مداخله‌گر است.

در مقابل، تئاترهای خصوصی چه کردند؟ تئاترهای خصوصی، با آزادی وانهاده از سوی دولت، دقیقا رویکردی شبیه رویکرد اقتصادی دولت را انتخاب کردند. تئاترهای خصوصی، منطق سرمایه و بازار آزاد را بر تئاترها مسلط کردند. بنابراین، تئاترهای خصوصی،‌ اول، با این شکل از رویکرد سرمایه‌دارانه در تئاتر، پروژه هنر تئاتر را به یک «کالا» تبدیل کردند. دوم اینکه مفهوم و جایگاه مخاطب و تماشاگر را به جایگاه «مشتری» تنزل دادند. زیرا آنها باید «کالایی» تولید می‌کردند(تئاتر) و این «کالا» باید به «فروش» می‌رسید. تئاترهای خصوصی، برای «فروش» «کالاهایشان»، تمهید خاصی را به وجود آوردند. این سوال مهمی است که:‌ تئاترهای خصوصی، چگونه باید «کالای» خود را به دست «مشتری» برسانند؟ تمهید عجیب آنها، استفاده از برندها و سلبریتی‌ها بود. این تمهید و ترفند نیز کارساز شد. زیرا اکنون با این قاعده، بازیگران به «دلالان فروش» یا «واسطه‌گران» «فروش» «کالای» تئاترهای خصوصی تبدیل شده‌اند.

چنین منطقی، در تئاتر،‌ چیزی را به وجود آورده که درک آن بسیار روشن است. باید توجه کرد که در تئاتر خصوصی، چنین منطقی، سبب شده است که مفهوم و نقش نمایشنامه‌نویس و کارگردان کمرنگ‌تر یا بی‌اهمیت و حتی حذف شود. چرا که اکنون، در تئاترها مهم نیست که چه کسی نویسنده است، مهم نیست که چه کسی کارگردان است، بلکه مهم این است که در فلان تئاتر خصوصی پایتخت، فلان بازیگر سلبریتی، فلان «کالای» تئاتری را به «مشتری‌اش» «می‌فروشد». امروزه،‌ کالایی شدن تئاتر، محصول ارتباط نزدیک دولت و تئاترهای خصوصی است که بیرون از تئاتر و فاقد شناخت از تئاتر، برای تئاتر برنامه‌ریزی می‌کنند. در این میان،‌ دولت نیز، برای چنین رویکرد و منطقی کف می‌زند و آنها را دوچندان تشویق می‌کند.

این رویکرد دولت، بسیار آشنا است، زیرا چنین رویکردی نیز در انتخابات کشور به صحنه آمد. جایی که در انتخابات، نامزدها نیز، برای خرید رای به سراغ سلبریتی‌ها رفتند. اکنون «کالای» تئاتر، برای «فروش» خود، قاعده روشن و ساده‌ای دارد: تئاتری که فاقد سلبریتی‌ها باشد، همه علیه او هستند. همه، یعنی سلبریتی‌ها و سلبریتی‌ها  یعنی همه. تئاتر از آن سلبریتی‌ها است. در دولت،‌ نتیجه چنین رویکردی سیاست‌زدایی از امر سیاسی و در تئاتر خصوصی،‌ نتیجه چنین رویکردی، تئاترزدایی از پدیده تئاتر است.

به هرصورت در ایران از آغاز‌ به وجود آمدن دولت‌ها تاکنون، دولت‌های مداخله‌گر بوده‌اند. هیچ دولتی در تاریخ ایران نیست که مداخله‌گر نباشد. منطق دخالت‌گری دولت‌ها در اجتماع، به دلیل وجود نهادها و نمایندگی این نهادها از طرف دولت‌ها بوده است. مهم‌تر اینکه، هر دولتی، همیشه با مفهوم عام publice یا مردم معنا دارد، از این رو باید برای نظم اجتماعی در وضعیت کلی اجتماع دخالت کند. اما دخالت‌گری با دست‌یازی کردن تفاوت دارد.در ایران، دولت‌ها، در سال‌های قبل، به شکل مستقیم بر متن‌ها و آثار نظارت شدیدی داشتند. یعنی این دولت‌ها بودند که برای تئاتر تعیین می‌کردند که چه ایده‌ها و موضوعاتی باید گفته شود، یا نباید گفته شود.

این رویکرد، تاکیدش بر نوعی از نظارت عقیدتی و فردی میان نویسندگان و کارگردانان بود. چون دولت‌ها، این عمل را با این نیت انجام می‌دادند که مکانی دولتی و پولی را در اختیار هنرمندان قرار می‌دهند تا آنان تئاتر تولید کنند. در نتیجه باید بر آنها نیز نظارت می‌کرد. در این نسبت، دولت نقش صاحبخانه‌ای را داشت که هنرمندان مستاجر آن محسوب می‌شدند. این شکل از رابطه چنان بود که هر زمان صاحبخانه از مستاجر ناراضی بود، می‌توانست اسباب و اثاثیه مستاجر را به خیابان پرتاب کند (شکلی از طرد و دور انداختن و...).

اما اکنون، دولت، بار گران این مسوولیت را بر دوش تئاتر خصوصی گذاشته است. با ارائه مثالی در بخش مسکن، شاید بتوان توازی این رویکرد دولتی را مورد مداقه قرار داد. در این سال‌ها، در جامعه، بخش خصوصی در بخش مسکن، چگونه توانسته است قاعده‌های خود را بسازد؟ کمتر کسی هست که در این بخش لطمه ندیده باشد. قاعده‌هایی که در ظاهر دولت انجام می‌دهد، اما در باطن شرکت‌ها و پیمانکاران خصوصی آن را بدون نظارت انجام می‌دهند. قاعده‌های ساخته شده در بخش مسکن، همان قاعده‌های بخش تئاتر است. زیرا نهادهای اجتماعی متاثر از هم هستند و مدیریت‌های مشابهی این ایده‌ها را در درون گفتمانی مشابه تولید می‌کند. از این رو، دولت، بار گران خود را بر دوش تئاتر خصوصی گذاشت. تئاتر خصوصی نیز، تجربه‌ای در این بخش نداشته است. در ۹۰ درصد سالن‌های خصوصی تهران، کسانی به‌عنوان سرمایه‌گذار وارد تئاتر شده‌اند که هیچ تخصصی در این بخش ندارند و بیشتر سرمایه‌گذار و بازاری محسوب می‌شوند.

آنان مانند مقاطعه‌کاران، پیمانکاران و دلالان ساختمان در بخش مسکن عمل می‌کنند. (من تجربه کوتاهی با این قشر داشته‌ام و به سرعت از آنان فاصله گرفته‌ام.) واقعیت این است که دولت، قبلا در بخش عقیدتی می‌توانست نظارت کند. یعنی با نظارت «چه گفتن» و «چه نگفتن»،‌ می‌توانست کسی را به کار وادارد یا از کار دور کند. اما اکنون، با حضور بخش خصوصی،‌ سیاست دولت پیچیده‌تر شده است. یعنی این نظارت دولتی، نه از راه عقیدتی، بلکه از راه اقتصادی انجام می‌گیرد. یعنی هنرمندی که باید تئاتر کار کند، ناچار باید به منطق بازار و سرمایه در تئاتر خصوصی تن بدهد. اگر نتواند به لحاظ اقتصادی سودآور یا در اصطلاح سالن‌های خصوصی، «بفروش» باشد، باید به سرعت از میدان به در برود. از این رو، ابتدا نویسندگان و سپس کارگردانان،‌ در معرض خطر هستند. زیرا سالن‌ها و تئاترهای خصوصی، دیگر نیازی به نمایشنامه ندارند، همچنان که نیازی به کارگردان مهمی ندارند. بنابراین،‌ هر جریان با دقت و مهم تئاتری طرد و انکار می‌شود. زیرا تئاترهای خصوصی، تنها نیاز به بازیگران سلبریتی دارند.

آنان، قواعد خودشان را به این شکل تحمیل می‌کنند. همکاری دولت با تئاترهای خصوصی اکنون قاعده‌های خود را نشان می‌دهند. قاعده‌هایی (دولت/  تئاترخصوصی) که شباهتی به آشپزی دارد:‌ می‌توانید «کالا/ غذای» تئاتری «بفروشی» سرو کنید. این منوی دولت و تئاترهای خصوصی برای تناول «مشتریان» است: به زودی می‌توان شاهد چنین شعارهایی در تئاترهای خصوصی بود: (فکر نکن، تئاترت رو عوض کن. آیا از کالای ما راضی هستین؟ شما چطور؟)