نقشه‌خوانی الگوی ترامپ

۱. سفر ظریف به نیویورک و آزمون دیپلماسی سازنده

ادبیات ظریف در نیویورک مبتنی بر نشانه‌های نسبتا متعارض در سیاست بین‌الملل بوده است. در مصاحبه و سخنرانی‌های انجام شده از یکسو شاهد بیان اندیشه‌های همکاری‌جویانه در راستای حل اختلافات ایران و ایالات‌متحده می‌باشیم. مساله آزادسازی زندانیان یکی از نشانه‌های اصلی دیپلماسی جدید ایران برای عادی‌سازی روابط است. توضیح اینکه طرح این موضوع اولا در قالب بند پنجم نقشه راه پمپئو مطرح می‌شود، به جای مفهوم «زندانی» از مفهوم «گروگان» استفاده شده است. جابه‌جایی در قالب‌های مفهومی نشان می‌دهد که ایالات‌متحده تمایلی در به رسمیت‌ شناختن حقوق ایران برای آزادی زندانیان ایرانی در آمریکا نخواهد داشت.

نکته دیگر ارتباط مستقیم با موضوع آینده همکاری‌های ایران با کشورهای گروه ۱+۵ و همچنین آژانس بین‌المللی انرژی اتمی دارد. محمد جواد ظریف به این موضوع اشاره داشت که یکی از گزینه‌های ایران در انجام اقدام متقابل در برابر آمریکا را باید خروج از معاهده منع گسترش هسته‌ای موسوم به NPT دانست. بیان چنین رویکردی، به منزله پایان دیپلماسی هسته‌ای ایران در قالب برجام تلقی می‌شود. از سوی دیگر، چنین بیاناتی با تعهدات ایران در چارچوب پروتکل الحاقی و پروتکل پلاس هماهنگی ندارند.

۲. دیپلماسی اجبار و نادیده گرفتن سیگنال‌های سازنده ایران

دولت آمریکا بعد از اعلام دیپلماسی ظریف در ایالات‌متحده نه‌تنها واکنش مثبت نشان نداد، بلکه هواپیماهای تهاجمی اف‌۳۵ خود را به حوزه منطقه‌ای به ‌ویژه امارات عربی متحده اعزام کرد. به موازات چنین اقدامی، دو ناو هواپیمابر آمریکایی ازجمله ناو آبراهام لینکلن در دریای مدیترانه مستقر شده اند. انجام چنین اقداماتی نشان می‌دهد که سیاست آمریکا نه‌تنها تحت‌تاثیر سفر دیپلماسی سازنده ظریف قرار نگرفته، بلکه تلاش دارد تا ادبیات و الگوهای تهاجمی‌تری را در دستور کار قرار دهد. در این فرآیند، آمریکایی‌ها تلاش دارند تحریم‌های دیگری را در قالب سیاست‌های جدید برای ایجاد اختلال در همکاری‌های هسته‌ای با ایران پیگیری کنند. آمریکایی‌ها حتی تلاش دارند تا زمینه توقف فعالیت‌ نیروگاه هسته‌ای بوشهر را به وجود آورند. آنان سیاست‌های جدید را در حالی تنظیم کرده‌اند که حقوق هسته‌ای ایران در چارچوب NPT و برجام نادیده گرفته می‌شود. در چنین شرایط و فضایی هیچ‌گونه نشانه‌ای از همکاری‌های سازنده در روابط آمریکا با ایران مشاهده نمی‌شود.

واقعیت‌های موجود بیانگر آن است که ایالات‌متحده فشارهای حداکثری را برای محدودسازی قدرت ایران در دستور کار قرار داده است. فشارهای حداکثری در حوزه تحریم‌های هسته‌ای، محدودیت‌های اقتصادی و فشارهای فزاینده بین‌المللی برای وادارسازی سایر کشورها، به عدم همکاری با ایران اشاره و استناد دارد. در چنین شرایط و فضایی می‌توان به این جمع‌بندی رسید که سیاست آمریکا بر افزایش فشار اقتصادی و محدودیت‌های بین‌المللی تکیه و تاکید دارد. روندی که به گونه‌ای اجتناب‌ناپذیر منجر به تصاعد بحران در روابط ایران و آمریکا خواهد شد. واقعیت‌ آن است که چنین فشارهایی بخشی از سیاست دیپلماسی اجبار ایالات‌متحده در مقابله با ایران خواهد بود.

۳. آینده سیاست آمریکا؛ مهار، محدودسازی و گسترش بحران

سیاست آمریکا هیچ‌گونه نشانه‌ای از انعطاف و تعدیل را منعکس نمی‌سازد. بنابراین طبیعی خواهد بود که کارکرد دیپلماسی اجبار در برخورد با ایران ادامه پیدا کند. روندی که می‌تواند چالش‌های جدیدی را برای جمهوری اسلامی در حوزه اقتصادی و امنیتی به وجود آورد. در چنین شرایطی، سیاست وقفه نیز ماهیتی پرابهام خواهد داشت. برخی از تحلیلگران به این موضوع اشاره دارند که باید ایران تا سال ۲۰۲۱ سیاست مماشات، وقفه و ابهام را در پیش گیرد. واقعیت آن است که هرگونه مماشات می‌تواند چالش‌های جدیدی را در برابر آینده اقتصادی و امنیتی ایران به وجود آورد.

واقعیت‌های موجود سیاست ترامپ را می‌توان در افزایش بحران و شرایطی دانست که ایران بر طبق آنها مجبور شود تا از سازوکارهای مقابله‌جویانه یا مماشات فزاینده استفاده کند. چنین سیاست‌هایی طبعا با الگوی رفتاری ترامپ برای افزایش فشار در جهت تسلیم ایران تنظیم شده است. ترامپ درصدد است تا الگوهای پرمخاطره‌تری را در ارتباط با ایران بیازماید. چنین الگوهایی می‌تواند زمینه گسترش بحران در محیط منطقه‌ای را فراهم سازد. اگر ایران از سازوکارهای انعطاف‌پذیر بدون پشتوانه استفاده کند، طبیعی است که در آینده با محدودیت‌های بیشتری از سوی ترامپ روبه‌رو خواهد شد. بهره‌گیری از سیاست انفعالی به امید سال ۲۰۲۱ بدترین نتایج را برای سیاست خارجی و امنیتی ایران به بار خواهد آورد. به همان‌گونه‌ای که قرار گرفتن در وضعیت رویارویی و درگیری، چالش‌های امنیتی پایان‌ناپذیری را برای ایران، خاورمیانه و حتی نظام جهانی ایجاد خواهد کرد. در چنین شرایط و فضایی، می‌توان این پرسش را مطرح کرد که گزینه‌های ایران برای عبور از بحران دوران موجود چیست و چه الگوهایی می‌تواند بیشترین مطلوبیت و کمترین هزینه را برای ایران به وجود آورد؟

۴. گزینه‌های پیش‌روی ایران در برابر دیپلماسی اجبار آمریکا

تجربه ایران در روند برنامه جامع اقدام مشترک بسیار پرمخاطره و بحران‌ساز بوده است. علت آن را باید در الگوها و سازوکارهایی دانست که ایران از سیاست انعطاف‌پذیری یکجانبه در برابر آمریکا بهره گرفت. هدف ایران از برنامه جامع اقدام مشترک را می‌توان به‌کارگیری سیاست‌هایی دانست که منجر به پایان تحریم‌ها شود. به همان‌گونه‌ای که ایالات‌متحده تلاش داشت تا قابلیت‌های ایران در حوزه هسته‌ای را کنترل و محدود سازد. چنین فرآیندی به این دلیل مطلوبیت لازم را برای ایران به‌وجود نیاورد که هیچ‌گونه نشانه‌ای از توازن در چگونگی اعطای امتیازات موردنظر وجود نداشت. مساله تحریم به گونه قطعی تعیین تکلیف نشده بود و محدودسازی تحریم‌ها همراه با اما و اگرهای بسیاری بود. در شرایط موجود لازم است از تجربه برجام بهره گرفت و از سازوکارهای ذیل در راستای بهینه‌سازی موقعیت ایران در فضای گسترش بحران استفاده کرد.

* ضرورت راهبردی ایران در شرایط دیپلماسی اجبار و فشارهای فزاینده فراقانونی آمریکا مبتنی بر نشانه‌هایی از مصالحه‌گرایی خواهد بود. مصالحه به وضعیتی اطلاق می‌شود که ایالات‌متحده حقوق سیاسی، اقتصادی و راهبردی ایران در محیط منطقه‌ای را براساس الگوهای سیاست عملی مورد شناسایی قرار دهد.

* سیاست مصالحه به مفهوم پذیرش نیازهای راهبردی و دغدغه‌های متقابل کشورهایی است که در شرایط تصاعد بحران قرار می‌گیرد. طبیعی است که در شرایط مصالحه، هریک از بازیگران باید نسبت به حقوق اجتماعی و راهبردی طرف مقابل درک دقیقی داشته باشد. آمریکا نسبت به حساسیت‌های اقتصادی و راهبردی ایران وقوف پیدا کند، به همان‌گونه‌ای که ایران نسبت به برخی از دغدغه‌های امنیتی آمریکا با نگرش مثبت و سازنده رفتار کند.

* ضرورت سیاست مصالحه و دیپلماسی سازنده آن است که ایران و ایالات‌متحده از سازوکارهای کنش مرحله‌ای برای حل مشکلات ایجاد شده استفاده کنند. در این فرآیند، حل هر یک از مشکلات ایجاد شده، زمینه شکل‌گیری همکاری‌های جدید در آینده را فراهم می‌سازد.

* از آنجا که آمریکا از سازوکارهای سیاست قدرت بهره می‌گیرد، لازم است ایران از آمادگی نظامی و امنیتی لازم برای انجام اقدامات متقابل و اجرای سیاست تهدید در برابر تهدید استفاده کند. نادیده گرفتن سیاست قدرت چالش‌های فزاینده‌ای را برای آینده امنیت ملی ایران ایجاد خواهد کرد.

* روند سیاست مصالحه همانند مذاکرات عمان در سال ۱۳۹۱ می‌تواند ماهیت دوجانبه داشته باشد. طبعا در چنین فرآیندی باید دیپلمات‌ها و کارگزاران دیپلماسی ایران نسبت به روندهای برگشت‌پذیر وقوف داشته باشند.

نتیجه

فضای کنش ارتباطی آمریکا در برخورد با ایران مبتنی بر معادله فشار حداکثری است. الگویی که با نشانه‌های دیپلماسی اجبار پیوند یافته است. برای مقابله با چنین شرایطی لازم است تا ایران درک دقیق، راهبردی و رآلیستی از الگوی کنش آمریکا داشته باشد. واقعیت‌های سیاست آمریکا و تیم سیاست خارجی دونالد ترامپ مبتنی بر تداوم فشارهای سیاسی، بهره‌گیری از سازوکارهای نمایش قدرت و حداکثرسازی تحلیل اقتصادی است. هدف ایالات متحده آن است که ایران را از طریق فشارهای اقتصادی در وضعیت تسلیم، مماشات و سازش قرار دهد. چنین رویکردی با ضرورت‌های دیپلماسی سازنده مورد نظر ایران مغایرت خواهد داشت. در نگرش آمریکایی‌ها هرگونه انعطاف ایران به مفهوم پذیرش ضعف، تهدید و مخاطره محسوب می‌شود. بنابراین لازم است تا ایران نسبت به واقعیت‌های راهبردی سیاست آمریکا در برخورد با خود وقوف داشته باشد. آگاهی از سیاست‌های راهبردی آمریکا نیازمند درک تاریخی از معادله سیاست قدرت است.

بنابراین هرگونه مماشات، انگیزه‌های آمریکا در برخورد با تداوم سیاست فشار علیه ایران را افزایش خواهد داد.  بخشی از سیاست راهبردی ایران مبتنی بر آمادگی در برابر تهدیدات نظامی خواهد بود. آرایش راهبردی ایران به‌گونه‌ای است که می‌تواند اراده کنش متقابل را افزایش دهد. آرایش نظامی و راهبردی به مفهوم نادیده گرفتن دیپلماسی تلقی نمی‌شود. ایران نیازمند سازوکارهایی است که اولا مبتنی بر مدیریت بحران باشد، ثانیا معطوف به تلاش برای کنترل تهدیدات از طریق اتخاذ سیاست قدرت حاصل شود. روند موجود در سیاست امنیتی آمریکا به گونه‌ای است که هرگونه انعطاف‌پذیری را با تهدیدات و فشار سیاسی بیشتر پیوند خواهد داد.