ساختار مبارزات انتخاباتی

 از نظر نگارنده هر چند همه عوامل فوق می‌تواند بر چگونگی انجام مناظره اثرگذار باشد‌ و هر چند این موارد می‌تواند به دلایل مختلف، محور انتقاد بسیاری از افراد از فضای انتخابات باشد، اما لزوما پاسخ به سوال چرایی انحراف مناظره از اهداف خود نیستند. متاسفانه بسیاری از اوقات، افراد انتقادات خود به فرآیند انتخابات را هر چند بحق یا قابل‌تامل باشد، به مانند کلیدی برای پاسخ به هر سوالی مورد ارجاع قرار می‌دهند.  از نظر نگارنده این سطور، موارد فوق تاثیر معناداری در فضای غیرتخصصی مناظره اخیر نداشته‌اند. به‌طور مثال فرض کنیم برخی نامزدها با رویکردهایی انتقادی توسط شورای نگهبان تایید صلاحیت می‌شدند. آیا حضور این افراد باعث می‌شد مناظرات رنگ و بوی اقتصادی بیشتری بگیرد یا کاملا برعکس، مناظره را از فضای تخصصی دورتر و بیشتر به سوی مناقشات سیاسی سوق می‌داد؟ می‌پذیریم که در طراحی سوالات مناظره بعضی از موضوعات کلیدی اقتصادی مورد غفلت واقع شد اما آیا همان تعداد سوالی که موضوعات اولویت‌داری مانند کسری بودجه، تورم، مالیات و قیمت‌گذاری دستوری را موردتوجه قرار داد، به صورت جدی موردتوجه نامزدها قرار گرفت که انتظار داشته باشیم طرح سوالات مهم دیگر اثر چندانی روی فضای مناظره داشته باشد؟ یا اینکه برخی معتقدند عدم پرسش سوال مشابه از همه نامزدها یا زمان کوتاه پاسخ‌دهی، مانع از شکل‌گیری یک فضای تخصصی شد. سوال اینجاست وقتی بسیاری از نامزدها حتی در همین زمان محدود هم تمایلی به ورود موضوعات اقتصادی از خود نشان نمی‌دهند، چه دلیلی وجود دارد که دادن وقت بیشتر تاثیر بسزایی در نحوه ورود آنها داشته باشد؟

از نظر اینجانب مهم‌ترین عامل شکل‌دهنده به فضای مناظرات، ساختار نهادی انتخابات در ایران است که براساس رای به تک‌کاندیدا (کاندیدای واحد) طراحی شده است. این الگو که البته در بسیاری دیگر از کشورهای جهان نیز رایج است، تشدیدکننده رای‌دهی استراتژیک از سوی رای‌دهندگان‌ و رفتارهای دوقطبی‌ساز از سوی نامزدها است.  اول اینکه رای‌دهندگان عامل مقبولیت عمومی و احتمال رای‌آوری را به عنوان یکی از مهم‌ترین مولفه‌ها در تصمیم خود موردتوجه قرار خواهند داد. در واقع فردی که از نظر آنها اصلح است، اما احتمال رای‌آوری پایینی دارد را از دایره انتخاب خارج می‌کنند. زیرا رای دادن به افرادی که احتمالا انتخاب نمی‌شوند، معادل سوزاندن رای است.  بنابراین یکی از مهم‌ترین مولفه‌های تبلیغاتی برای نامزدها نشان‌دادن قابلیت رای‌آوری توسط آنهاست. این مساله را در کنار این تجربه قرار دهیم که در نظام انتخاباتی موجود، عموما افرادی رای‌آوری بالایی دارند که در دو سر طیف‌های سیاسی قرار دارند؛ و به تعبیری شاخص‌های ایدئولوژیک و غیرتخصصی در آنها بروز و ظهور زیادی دارد. در چنین بستری، اگر یک فضای دو قطبی (عمدتا سیاسی) شکل گیرد و نامزدی در راس یکی از قطب‌های آن قرار گیرد، یکی از گزینه‌های محتمل پیروزی، برنده‌ خواهد شد. بدیهی است وزن شاخص‌های تخصصی در مقابل شاخص‌های ایدئولوژیک و غیر تخصصی در چنین فضایی به‌شدت پایین خواهد آمد. تجربه دوره‌های قبل هم به وضوح نشان می‌دهد که هر زمان فضای دوقطبی در کشور شکل گرفته و نامزدی توانسته‌‌است خود را به عنوان چهره شاخص یک قطب معرفی کند، به ویژه اگر آن قطب در مقابل وضع موجود قرار داشته باشد، آن نامزد شانس زیادی برای انتخاب شدن خواهد داشت. در این میان نامزدی که وجهه ایدئولوژیک بارزی نداشته باشد‌ و بیشتر چهر‌ه‌ای متعادل و تخصصی از خود نشان دهد، آرای بسیار پایینی کسب خواهد کرد. بدیهی است در چنین فضایی نامزدها و مشاوران آنها دریابند که صرف کردن وقت مناظره برای طرح مباحث تخصصی از جمله شیوه حل معضل تورم و کسری بودجه منجر به رای‌آوری نخواهد شد. به بیان دیگر یک فرمانده اقتصادی با تاکید بر دانش خود یا تیم کارشناسی‌اش شانس پیروزی زیادی به دست نخواهد آورد؛ درحالی‌که نشان‌دادن چهره‌ای از یک مخالف وضع موجود، اثر بسیار بیشتری در جذب آرا خواهد داشت، بنابراین بهتر آنکه تلاش کنند فضا را حتی‌الامکان دوقطبی کرده و خود در یک سر قطب بایستند.

از سوی دیگر بعضی از نظام‌های انتخاباتی مبتنی بر رای به یک تک‌نامزد نیستند و مردم می‌توانند نامزدها را براساس ترجیحات خود اولویت‌بندی کنند. هر‌چند سازوکارهای مختلفی برای این نوع از انتخابات وجود دارد، اما برای سادگی مدل ساده شده‌ای از این انتخابات را تصور کنید که مردم نامزدها را رتبه‌بندی می‌کنند و هر نامزد از هر برگه رای، بسته به اولویت خود در آن برگه نمره خاصی دریافت می‌کند. اولین نتیجه چنین ساختاری آن است که مردم در انتخاب خود وزن کمتری به مولفه مقبولیت خواهند داد، زیرا می‌توانند نامزد اول خود را در اولویت قرار داده و سایر نامزدهای نزدیک به خود را نیز در اولویت‌‌های بعدی بگذارند (اولویت‌های بعدی معادل صفر نخواهند بود و متناسب با اولویت خود از این برگه رای امتیاز خواهند گرفت). در این شرایط استراتژی بهینه نامزدها لزوما نشان‌دادن چهره‌ای ایدئولوژیک و بعضا اپوزیسیون از خود نخواهد بود. در این الگوی انتخاباتی، یک نامزد می‌داند اگر چهره‌ای بسیار قطبی از خود به نمایش بگذارد، هر چند در بین بخشی از رای‌دهندگان محبوبیت زیادی خواهد یافت، اما جایگاه خود را به عنوان اولویت دوم بسیاری از طرفداران نامزد مقابل از دست خواهد داد، بنابراین احتمالا استراتژی بهینه برای یک نامزد نشان‌دادن چهره‌ای باشد که بخش زیادی از آرای هر دو طرف را به دست آورد، هر چند که رای اول بسیاری از آنها نباشد. به بیان دیگر ممکن است با گرفتن یک موقعیت مرضی‌الطرفینی (قاعدتا موضوعی کمتر سیاسی و بالطبع تخصصی)، در بین گروه محدودتری از جامعه گزینه اول باشد، اما می‌تواند برای قشر زیادی از مردم نامزد دارای اولویت دوم یا سوم به‌شمار رود. در چنین الگویی احتمالا در مناظرات باید انتظار رفتاری تخصصی‌گراتر از سوی نامزدها باشیم.  به‌طور خلاصه هدف این نوشتار، توجه به این نکته است که نباید نظام انگیزشی ناشی از ساختار نهادی انتخابات را در رفتار نامزدها در مناظره نادیده گرفت. این دیدگاه تا حدی ساده‌انگارانه است که تصور کنیم نامزدها افرادی صرفا منفعل هستند که صرفا با عوض‌کردن چیدمان میزهای مناظره یا تغییر دقیقه‌های پاسخ به سوالات می‌توان رفتار آنها را به صورت معناداری تغییر داد.