اصولا استقلال بانک مرکزی به تنهایی نه‌یک حُسن محسوب می‌شود و نه یک عیب. اگر در فرآیند تصمیم‌گیری و سیاست‌گذاری توسط بانک مرکزی، پیامدهای آن در جهت تحقق اهداف مثبت اقتصادی از قبیل کنترل نرخ تورم و کمک به رشد اقتصادی کشور و نهایتا منافع جامعه لحاظ شده باشد، چه آن تصمیم تحت‌تاثیر دستورات و خواسته‌های نهادهای بیرونی بانک باشد (عدم استقلال) و چه غیر آن (استقلال)، سیاست اتخاذشده یک سیاست مطلوب است لذا استقلال یا عدم استقلال اهمیت چندانی پیدا نمی‌کند.

عدم استقلال بانک مرکزی زمانی به‌عنوان یک مشکل ظهور می‌کند که بانک مرکزی و تصمیم‌سازان آن، در راستای تحقق اهداف مثبت اقتصادی به سیاستی غیر از آنچه نهادهای بیرونی و البته دارای قدرت تغییر در بانک مرکزی دارند، برسند. در این حالت سیاست اتخاذشده بانک مرکزی، متفاوت از سیاست موردنظر نهادهای بیرونی است. فرض بر این است که سیاست مورد نظر بانک مرکزی توسط متخصصان این امر و به‌صورت کارشناسی اتخاذ شده و مناسب در جهت تامین منافع عمومی است و سیاست موردنظر نهادهای بیرونی را مناسب نمی‌دانند. اگر تصمیم‌سازان بانک مرکزی سیاست خود را اجرایی کنند و به سیاست موردنظر نهادهای بیرونی بی‌توجه باشند، ممکن است با خطر از دست دادن موقعیت خود مواجه شوند. سیاست‌گذاران بانک مرکزی یا منافع جامعه را لحاظ و با ریسک از دست دادن موقعیت خود، آن را اجرایی می‌کنند یا منافع (حفظ موقعیت) خود را ارجح می‌دانند و با کنار نهادن سیاست‌ موردنظر خود، تن به خواسته‌های نامناسب نهادهای بیرونی می‌دهند.

اگر حالت اول رخ دهد، تغییرات در بدنه تصمیم‌گیران بانک مرکزی بعید نیست. لکن این تغییرات و جابه‌جایی‌ها تا جایی پیش می‌رود که مدیران پی‌درپی تغییر می‌کنند در حالی که سیاست‌ مورد نظر نهاد بیرونی محقق نمی‌شود و به تدریج، ثبات مدیران و تعادل در جهت استقلال بانک مرکزی رخ خواهد داد. در حالت دوم که تمکین به سیاست‌های نامناسب نهادهای بیرونی است، عدم استقلال بانک مرکزی تبدیل به یک مشکل اساسی شده و تلاش‌ها در جهت اصلاحات نظام بانکی بی‌فایده خواهد شد چراکه نهادهای بیرونی قدرتمند هیچ‌گاه اجازه استقلال بانک مرکزی و از دست دادن قدرت نفوذ خود را نخواهند داد. بنابراین استقلال بانک مرکزی تنها در دست تصمیم‌گیران آن است و تا بانک مرکزی خود نخواهد، مستقل نمی‌شود.