در قلب پایتخت مادها

گمشده در میان تاریخ و افسانه

از شهر اشکانی خارج شدیم و با اتوبوس به سمت مرکز شهر همدان به راه افتادیم. کمی بعد ماشین در میدانی ایستاد که ساختمان‌ها و تزئیناتش بسیار شبیه به میدان حسن‌آباد تهران بود. به سرعت از کنار مغازه‌های گوناگون گذشتیم و به ساختمانی رسیدیم که قدمتش به قرن‌ها پیش بازمی‌گشت و با اینکه گنبد و حیاطش شبیه بناهایی که قبلا دیده بودیم به نظر می‌آمد اما با تمام آنها متفاوت بود. اینجا آرامگاه «استر و مردخای» یکی از مهم‌ترین زیارتگاه‌های یهودیان در ایران و جهان بود؛ زیارتگاهی که یهودیان قدمت آن‌را به زمان سلطنت خشایارشاه نسبت می‌دهند و بسیاری از اشیا و تزئیناتی که در بنا به چشم می‌خورد، از سوی پیروان دین حضرت موسی (ع) به این مقبره اهدا شده است. بعد از اجازه گرفتن از متولی، از حیاط کوچک بنا گذشتیم و همگی روبه‌روی درب سنگی بنا ایستادیم و یکی یکی برای دیدن آرامگاه، وارد شدیم. از کنار صندوق‌های چوبی که استر و مردخای در آن بودند گذشتیم، ده فرمان حضرت موسی (ع) را دیدیم و از داخل بنا، به گنبدی که این فضا را پوشش داده بود نگاه کردیم. بعد از بازدید آرامگاه یهودیان، نوبت به کشف رمز و رازهای گنبدی رسید که با گچبری‌ها و معماری زیبایش انتظارمان را می‌کشید. مقصد بعدی ما «گنبد علویان» بود؛ خانقاه و آرامگاهی که در زمان سلجوقیان ساخته شده. پس از دیدن نمای بیرونی ساختمان و شنیدن صحبت‌های استاد، به داخل گنبد رفتیم و تزئیناتی را نیز که آنجا قرار داشتند دیدیم. جالب‌ترین نکته در این جاذبه‌ فرهنگی، محراب آن بود؛ فضایی که رو به قبله و برای برپایی نماز ساخته شده بود و در گوشه‌ آن پلکانی تعبیه کرده بودند تا امام جماعت از آنجا عبور و مرور کند.  ما هم از همان پله‌ها به قسمت پایین ساختمان رفتیم و به سردابه‌ای رسیدیم که مقبره‌ای سبزپوش در آن قرار گرفته بود. کمی در خنکای سردابه ماندیم و بعد برای دیدن جاذبه‌ بعدی به سمت ارتفاعات همدان حرکت کردیم.

  گنجی بر تن الوند

حدود پنج کیلومتر بیرون از شهر همدان سه کتیبه‌ بسیار مهم از زمان خشایار شاه هخامنشی قرار دارد که به سه زبان باستانی در سه ستون بر صخره‌ای از کوه الوند نوشته شده‌اند. هوای خنک، درختان سر به فلک کشیده و راه سنگفرشی که از جاده‌ ماشین‌رو ما را به کتیبه‌های کهن می‌رساند همگی برایمان دوست‌داشتنی بودند. کنار کتیبه‌ها ترجمه‌ فارسی و انگلیسی متون نیز قرار داده شده است و اگر اهل امتحان کردن نان و بستنی محلی باشید اینجا می‌توانید چیزهای جالبی پیدا کنید. از گنجنامه که بیرون آمدیم دیگر ظهر شده بود و باید خودمان را به رستوران می‌رساندیم. محلی که برای صرف غذا انتخاب شده بود با غذاهای محلی و بین‌المللی منتظرمان بود و توضیح حس غریب پیدا کردن بادمجان شکم پر و خورشت قرمه‌سبزی، کنار ظرف‌های لازانیا و برش‌های پیتزا در این رستوران تقریبا نشدنی است. به جز غذاها نوشیدنی‌های محلی که از نعنای کوهی درست شده بودند حسابی سرحالمان آوردند و برای رفتن به مقصد بعدی که «شیر سنگی» بود با انرژی مضاعف آماده شدیم.  شیر سنگی، بر بالای سکویی نشسته بود و با چشم‌هایش به گذر تاریخ نگاه می‌کرد؛ روزگاری که به مناسبت مرگ سرداری بزرگ از تخته سنگی بی‌جان تراشیده شد و در دروازه شهر جای گرفت تا زمانی که مردم برای گرفتن حاجت بر سرش شیره می‌ریختند و معتقد بودند گشودن گره‌های زندگی‌شان در دستان این قطعه سنگی است که حالا نه یالی برایش مانده و نه کوپالی!

  از آرامگاه‌ها تا لالجین

پیش از ترک همدان خودمان را به مزار باباطاهر و ابن‌سینا رساندیم و از این بناهای آرامگاهی و جذاب دیدن کردیم. در مزار باباطاهر، شعرهای زیبای این شاعر دوست‌داشتنی دیوارها را تزئین کرده بود و در کنار مزار ابن‌سینا آموختیم که این دانشمند بزرگ چگونه سرتاسر عمرش را به آموختن و دانستن گذرانده است. دیگر وقت خداحافظی از همدان و حرکت به سمت خانه رسیده بود که قرار شد پیش از رفتن توقف کوتاهی در شهر «لالجین»، مهد سفالگری، داشته باشیم. گشت در فروشگاه‌های سفالین لالجین و پیدا کردن سفال‌های آبی رنگ و اصیل از میان سفال‌هایی که متاسفانه از چین پایشان به اینجا باز شده است، حسن ختام سفر ما بود.