هفت نکته پیرامون «نقد جنگ»

اول؛ مدتی است که نقد جنگ، توسط اهل تاریخ و انقلاب و جنگ آغاز شده.  در طول دوران جنگ تحمیلی، قرائت رسمی نظام، تنها تفسیر منتشره در افکار عمومی داخل کشور بود.  پس از پایان جنگ، تاریخ‌نگاری «دفاع مقدس» عمدتا به اهتمام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی سامان یافت.  به‌تدریج، محققان و منتقدان غیرنظامی نیز وارد عرصه قضاوت کل جنگ، مقاطع مختلف یا عملیات‌های آن شدند. اخیرا، به مناسبت عملیات کربلای ۴، تضارب نظرات منتقدان و مدافعانِ سرنوشت آن عملیات، موج بلندی را ایجاد کرده است.  این امر، هم به دلیل «ویژگی‌های خاص» کربلای ۴ است، و هم به دلیل مستور ماندن اسرار و رموز سایر عملیات‌های مشابه.

دوم؛  حقیقت این است که، جنگ نیز مثل سیاست، متاثر از اهداف و نیات متفاوت است.  در جبهه خودی، متولیان «سیاست»، الزاما همه از یک میزان خلوص نیت و یک برداشت اصیل از منافع نظام و انقلاب برخوردار نیستند.  همچنین است درخصوص «جنگ» و متولیان آن!   مُشعشع‌ترین بُعد حقیقت جنگ، خلوص نیت رهبری انقلاب، پاکی ذات رزمندگان و شهدا و ایثارگران و پایمردی و استقامت جانانه ملت است.  موضوع «نقد جنگ و عملیات‌ها»، از نخستین سالی که دفتر سیاسی سپاه، کتاب جنگ را (یک‌سال جنگ) منتشر کرد، پیوسته مطمح نظر صاحب‌نظران، دست‌اندرکاران جنگ و اداره مملکت و البته ارباب قدرت، بوده است. در «نقد و نظر» جنگ، آنان که طرفدار «قبض نظر» بوده‌اند، عمدتا دلایل حفاظتی، امنیتی، سیاسی (و البته مساله اقتدار) را اقامه می‌کردند،  و آنان‌که جانب «بسط نظر» را داشتند، عمدتا به‌دنبال کشف و ثبت حقیقت بوده و مایل به بهبود مسیر و اصلاح رویکرد‌ها بوده، اما، نوعا با اصل روند جنگ هم منتقد بوده‌اند.  در این میان، کسانی هم بوده و هستند که یا اصلا جنگ ندیده یا کاسب جنگ بوده و پیوسته از گرد جنگ دور بوده‌اند، اما، مدعی‌تر از مدعیان بوده‌اند. این قشر، همیشه نقش ناصح منّاع نکوهش‌گر را داشته‌اند.  (مصاحبه یک شخص سرشناس راجع به سقوط فاو، نمونه بارز آن است!)  دسته چهارم هم، جست‌وجوگرانِ کشف حقیقت‌‌اند، که ممکن است حتی آژیر خطر حمله هوایی را هم نشنیده‌باشند، و ممکن است به حکم «حبّ‌الوطن»، طرفدار شهدا و ملت ایثارگر بوده، یا، از اساس، جنگ را نتیجه عمل حاکمیت ما می‌دانسته و می‌دانند!  در واقع امر، همه این شعبات متفاوت و مختلف، به یک نقطه می‌رسند؛  «اجبار زمان، در کشف حقایق و وقایع جنگ» این همان نکته‌ای است که هم اینک مورد توجه افکار عمومی قرار دارد.

سوم؛ درخصوص متولیان سیاسی و نظامی جنگ تحمیلی، می‌توان اکثر ایشان را مبرا از سوء نیت دانست اما هیچ خردمند منصفی، نمی‌تواند تاثیر سهو و خطای انسانی و حتی وسوسه‌های نفسانی را، «به‌طور مطلق»، در فراگرد اداره جنگ نفی کند!  همین جنبه از آسیب است که می‌تواند نقش موثری در سرنوشت هر جنگ یا ملتی ایفا کند. جنگ تحمیلی نیز با همه قداست خود، قطعا از «آسیب خطای انسانی و مدیریتی» مبرا نبوده بلکه بنا به اقتضای انقلاب و نوپا بودن نظام و فقدان تجربه انقلابیون جوان در «امر جنگ»، از این لحاظ، به‌شدت آسیب دید.  ذکر این آسیب‌پذیری، نافی هیچ بخشی از افتخارات جنگ نیست.

چهارم؛  مستحضرید که، طلایی ترین دوران جنگ هشت ‌ساله، سال‌های دوم و سوم، (متوقف کردن پیشروی دشمن و تعقیب دشمن تا بازپس‌گیری اکثریت اراضی اشغالی میهن عزیز) بود.  از عملیات «رمضان» به بعد، تاریخ جنگ، سرنوشت دیگری داشت.  اوج افتخارات سال‌های میانی تا پایانی جنگ، عملیات والفجر ۸ بود، و البته اعجاز آن دوران، عملیات «کربلای ۵»... (رمضان، بدر، خیبر، کربلای ۴ و... قیامت مظلومیت رزمندگان بودند!)  حماسه پیروزی‌های بزرگ و تاریخی مجاهدان جنگ تحمیلی، اگر تا ابد سروده شود، باز هم «بحر قلزم اندر ظرف ناید»...، همچنین است مرثیه شهدا و ذکر علل ناکامی‌ها! با این همه، یک ملت مبارز، که آمادگی رزمی را از شروط بقای خود می‌داند، هرگز از کشف حقایق شکست/  عدم‌الفتح/  بی‌نیاز نخواهد بود.  اتفاقا هر چه این مهم به تاخیر بیفتد، احتمال خسران بیشتر است.

پنجم؛  اینک، منتقدان مدیریت و فرماندهی جنگ، پس از گذشت ۳۲ سال از عملیات کربلای۴، ‌پرسیده‌اند که؛  «چرا آسیب حفاظت اطلاعات، لو رفتن طرح عملیات و ضریب آمادگی دشمن و احتمال شکست عملیات، از سوی فرمانده میدان، مورد اغماض واقع شد؟»  کسانی که از حقایق اطلاعاتی و عملیاتی آن معرکه مطلع هستند، حتما نفی نمی‌کنند که آمادگی و اطلاع دشمن، پیش از وقوع عملیات، با جزئیات آن واضح شده بود. قطعا می‌توان عنصر «خطای انسانی»، در تصمیم اجرای عملیات در آن شرایط را، بر هر احتمال دیگر، غالب دانست.  حتما در رده صادر‌کنندگان فرمان عملیات، چیزی به‌جز حسن‌نیت و انجام تکلیف نمی‌توان سراغ داشت، اما پس از سه دهه، نباید آن خطای عظیم مدیریتی را با یک خطای بزرگ تاریخی پوشش داد.! هیچ ضمیر روشنی نمی‌تواند آن‌همه شهادت و هزینه معنوی، انسانی و مادی را، به بهانه «تک‌فریب»، بپذیرد.

ششم؛ اهل خبره باور دارند که؛ «فرمانده خبیر و شجاع و بصیر، درصد ضریب تلفات را حتما پایین‌تر از درصد ضریب پیروزی، تعیین و تشخیص می‌دهد.» حتما فرمانده عالی میدان، در آن مقطع تاریخی، همین تشخیص را داده‌ است، اما مع‌الاسف، واقعیتِ آن عملیات، به گونه دیگری رقم خورد! اینک، منتقدان، معتقدند که «پرسشگری از علل وقوع و تداوم جنگ» و نیز نقد علل شکست‌ها باید آغاز شود، و دیگران، اما، معتقدند که پرسش از جنگ و نقد علل تطویل آن، یا بررسی شکست‌ها و کیفیت ختم جنگ، نه تنها به مصلحت نظام و انقلاب نیست، بلکه اصل نظام را تضعیف می‌کند و توفانی از بی‌اعتمادی و ویرانگری بر پا خواهد کرد!

هفتم؛  «زمان»، منتظر رخصت ما برای نقد علل و عوامل سرنوشت جنگ و عملیات‌های آن نمانده است! مناظرات و تضارب آرا که اخیرا پیرامون جنگ تحمیلی اوج گرفته، نشانه‌ بارزی از تمایلات افکار عمومی برای درک حقایق جنگ است.  دیگر، تنها قرائت رسمی نظام و دفاع مطلق و توجیه بلاشرط همه وقایع جنگ، افکار عمومی را قانع نمی‌کند.  در حقانیت کشور ایران و مظلومیت ملت ایران و صداقت متولیان نظام در امر جنگ و پاکی و خلوص قاطبه فرماندهان و رزمندگان، تردیدی وجود ندارد. همچنین، تمایل به کشف حقایق افت‌و‌خیز جنگ، به معنای نفی حقانیت و اعتماد ملت به نظام و متولیان جنگ نیست.  اما، هنوز همان نسل از فرماندهان، در موقعیت عرصه عملیاتی و امور دفاع و جنگ حضور دارند.  لذا، ممانعت از نقد منطقی و منصفانه «آنچه که در جنگ گذشت»، محروم کردن مملکت از گرانبهاترین تجربیاتی است که می‌تواند آینده نظام و کشور را تضمین کند.  به‌نظر می‌رسد، روشن داشتن چراغ تجربیات خطیر پیشین، تضمین سلامت ملت در عبور از توفان و هزار‌چم احتمالی پیش رو باشد.  نه افراط در تایید همه جنگ، نه توجیه خطاهای انسانی و مدیریتی در جنگ، نه تفریط در نقد غیر منصفانه جنگ و اداره آن، و نه تلاش برای قلب واقعیات تلخ و شیرین جنگ تحمیلی، هیچ‌کدام معقول و صواب نیست.  جنگ، جنگ است و عزت و ‌شرف دین و میهن و این ملت بزرگ، مرهون حقایق این جنگ است. این «حقیقت بزرگ»، همان‌طور که باید از مجادلات شخصی و نیات غیر ملی محفوظ و مصون بماند، همان‌گونه نیز بایستی از مصادره به مطلوب و گزند سوداگران جنگ‌ندیده  در امان بماند.