تجربه غذای تور

 تور جنگل ابر

جنگل ابر

این بار هم به شکل داستان‌وار از سرویس‌های غذای یک تور معروف صحبت کنم که بارها شاید به خودتون پیشنهاد شده که میای بریم جنگل ابر؟ یا پیامک بیاد که تبلیغاتی باشه و کلی بخواد شما رو تشویق کنه که این توررو برید و حالا ممکنه از طرف هر آژانسی باشه و اونش مهم نیست (تحقیق کردم سرویس همه‌شون کم و بیش همینه و حتی جایی که ما بودیم همزمان چندتا تور اومده بودن).

حدودای ساعت ٥:٣٠ از میدان ونک حرکت کردیم و ساعت ٢ هم بعد از چند توقف رسیده بودیم روستای ابر.

روستای زیبایی بود؛ اما برای من که اهل ابهر هستم خیلی جای خاصی نبود. خود روستا مدنظرمه که یک روستای ساده و بکر بود مثل بعضی روستاهای معروف مثل ماسوله و اینها نبود.

ظهر ما رو بردن یک خانه روستایی تا به ما ناهار بدن و گفتن اونجا غذای تمام تورها از یکجا تامین میشه.

سفره پهن شد و غذا اومد.

افتضاح‌ترین قرمه‌سبزی عمرم رو اینجا نمی‌گم خوردم، بلکه نشد بخورم و تیست کردم!

یک مقدار علف خرد شده و گوشت! که من خوش شانس نبودم جای گوشت غضروف زانوی گاو تو خورش‌ام بود!

نوشابه ای به نام کولاک که داغون یک لحظه‌اش بود رو دادن و یه ماست ساده. باور کنید که بسیار برای یکی مثل من سخت بود! سفره و غذاش اصلا روایته که سفر میری باید چاق شی برگشتی که سندی باشه بر خوش گذشتن بهت! اما خب قسمت ما این نبود.

اکثرا غذا رو چند قاشق خوردیم و کنار گذاشتیم و سعی کردیم کمی بخوابیم.

شب اول چلوگوشت خوردیم که بد نبود و بالاخره اون هم از اون غذاهایی است که خیلی راه نداره بد درست شه و بد هم بشه باز هم خوردنی است.

روز دوم هم نهار رو بالا تو ابرها جوجه خوردیم که خیلی جالب نبود؛ اما بالاخره قابل خوردن بود. جوجه هم تکنیک‌ها و آدابی داره و ما رو از سر باز کردن یه جورایی مثل بقیه غذاها.

همه وقتی شنیدن غذا جوجه است خوشحال شدن؛ اما دوستم گفت: هیح بعید نیست اینها غذایی مثل جوجه رو هم خراب کنن.

خیلی گرسنه بودیم و چند ساعت کوه‌نوردی کرده بودیم و لذا خوردیم جوجه رو، وقت برگشت هم برامون بستنی گرفتن از اون بستنی‌ها که آب و شیر از هم جدا می‌ایسته.

این تور غذاش خوب نبود، این تور که نگم کلا روستای ابر، اما خودش بسیار قشنگ بود و لیدر تور ما حمید کامیاب و دوستش امیرعلی از لحظه اول تا دم آخر تمام تلاش‌شون رو کردن به ما خوش بگذره و باور کنید کلی از دست این دوتا ما قهقهه زدیم و خندیدیم.