درد مشترک  زنان

 آنها ضعیف بودند، شکننده بودند، شکست خورده بودند، قوی بودند، ایستاده بودند، ساخته بودند، فرار کرده بودند، عشق ورزیده بودند و... نمی‌خواستم این صداها خاموش شوند. می‌خواستم شنیده ‌شوند. در این پژوهش که سه سال با کار فشرده به طول انجامید، در پی درک معنای تجربیات زیسته زنان ۱۸ تا ۵۰ ساله‌ای بوده ام که تجربیاتشان را از طریق مصاحبه‌های عمیق و طولانی و با سوالات اکتشافی و باز روایت کرده‌اند. هرگاه زنی برای مصاحبه اعلام آمادگی می‌کرد، زمان مصاحبه را به اتفاق هماهنگ می‌کردیم تا هنگام گفت‌وگو، بتواند با آسایش خاطر و بدون هر عامل مزاحمی به سوالات پاسخ دهد. او می‌توانست با گفتن اینکه «دوست ندارم به این سوال جواب دهم»، از پاسخ دادن به سوال یا سوالاتی خودداری کند. اجبار و اصراری وجود نداشت که به هر صورتی شده پاسخگو را وادارم که جواب همه سوالات را بدهد. مصاحبه‌ها با نام و گاهی بدون نام و گاهی با مشخصات کاملشان بود و چون موضوع با مسائل خصوصی زندگی زنان سروکار داشت خودم با همه زنان یک به یک گفت‌وگو کردم، ضبط کردم و به‌صورت نوشتار درآوردم و برای پنهان ماندن مشخصات زنانی که با اعتماد کامل با من به گفت‌وگو نشستند، حتی از نام مستعار استفاده نکردم و آنها را شماره‌گذاری کردم.

یکی از گفت‌وگوها به‌صورت گروهی انجام شده است و این به خواسته زنانی بود که مایل بودند مصاحبه گروهی باشد.

نمونه‌گیری به دو روش هدفمند و گلوله برفی صورت گرفت. به‌این معنی که زنان بین سنین ۱۸ تا ۵۰ ساله به روش هدفمند انتخاب شدند و رفته رفته وارد شبکه‌ای از زنان در این سنین شدم که افراد نمونه به‌صورت زنجیره‌وار از طریق معرفی سایر زنان انتخاب شدند و به این ترتیب از یکنواخت بودن افراد نمونه جلوگیری شد. ضمن اینکه سعی کردم از طریق مصاحبه با زنانی از سراسر کشور، به روایت‌ها و تحلیل‌ها جنبه وسیع‌تر و عام‌تری دهم و در نهایت با ۱۳۰ مصاحبه انفرادی از روستاها و شهرهای استان‌های آذربایجان‌شرقی، اصفهان، ایلام، بوشهر، تهران، خراسان رضوی، خراسان جنوبی، خراسان شمالی، خوزستان، سیستان و بلوچستان، فارس، لرستان، کردستان، کرمان،کرمانشاه، گلستان، گیلان، مازندران، مرکزی، هرمزگان، همدان، یزد و یک مصاحبه گروهی ۱۰ نفره در مشهد به نظر رسید که روند کار به حد اشباع و حتی پاسخ‌های تکراری رسیده است. این پژوهش بی تردید دارای کاستی‌های زیادی است، چراکه اولین کار مدون در این زمینه به حساب می‌آید و چشم به‌راه نقد و نظر همه کسانی است که کتاب را می‌خوانند.

در پایان لازم می‌دانم قدردان همه زنانی باشم که با روی گشاده و اعتماد با من به گفت‌وگو نشستند و مرا در این پژوهش دلگرم نمودند و بر ضرورت انجام آن پافشاری و تاکید کردند. هنوز صدای زنی که یک روز صبح از سیستان و بلوچستان زنگ زد در گوشم می‌پیچد: «شنیده‌ام قرار است کتابی درباره زنان بنویسید، می‌خواهم با شما حرف بزنم، نمی‌خواهم به من کمک خاصی بکنید. فقط صدای مرا به گوش همه برسانید.»