اشتباهی به نام ترویج شانس‌گرایی

رشد این تبلیغات دو دلیل دارد: نخست جنبه‌های فرهنگی و دوم جنبه اقتصاد سیاسی. در رابطه با جنبه‌های فرهنگی باید گفت غفلت بسیار بزرگی در رواج دادن این برنامه‌ها شد چراکه باعث تبلیغ تقدیرگرایی، شانس‌گرایی و ترویج عدم تولید و ثروت بادآورده شده است که جنبه تخریبی مخصوصا برای جوانان ما دارد؛ چراکه تبلیغ این برنامه‌ها باعث می‌شود جوانان ما در یک دنیای تخیلی و توهمی زندگی کنند و به این تفکر می‌رسند که می‌توانند یک شبه و بدون هیچ تلاشی پولدار شوند و به نوعی راه صد ساله را بپیمایند.

 این امر ریشه در یک نوع تفکر غیرعقلانی تقدیرگرایی دارد که به جوانان ما القا می‌کند بخت و اقبال واقعی بوده و در زندگی آنها تاثیرگذار است که می‌توان این مسابقات در صدا و سیما را نوعی رمالی دیجیتال نامید. فرهنگ شانس بنیان این قبیل نمایش‌های تبلیغاتی است.این نمایش‌های تبلیغاتی ساختار و پیام بسیار ساده و آشنایی دارد: ما یک فعالیت مشروع و متضمن خیر همگانی داریم؛ فعالیتی که نه فقط در ذات خود ایرادی ندارد بلکه بسیار هم خوب است و علاوه‌بر این متضمن سود هم هست. شما، هم می‌توانید از این منفعت بهره‌مند شوید وهم، می‌توانید با اتکا بر عنصر «شانس» اتفاقا به منافع غیرمعمولی دست بیابید. تکیه بر عنصر شانس یا معادل‌های دیرآشنای بومی آن یعنی اقبال، بخت، دولت و... پیشران این نوع از سیاست‌های ارتباطاتی بوده است که تلاش شد زیر پوشش‌هایی مانند خیر عمومی مغفول بماند.

جنبه دیگر تبلیغات گسترده این سازمان را می‌توان مربوط به اقتصاد سیاسی دانست که نشان‌دهنده این است که افرادی که به نحوی رانت را در اختیار دارند یا می‌توانند از طریق رسانه‌ها تثبیت‌کننده سود اقتصادی خودشان باشند تلاش می‌کنند از تریبون تلویزیون استفاده کنند و با تبلیغ برنامه‌های قرعه‌کشی و بخت‌آزمایی به منافع درازمدت خود برسند.نکته مهم‌تر این که سازمان صدا و سیما به عنوان یک ارگان دولتی هرگز اطلاعاتی از افرادی که از این برنامه‌ها منتفع می‌شوند و یا حتی میزان سودی را که از طریق این برنامه‌ها یا تبلیغات شماره‌گیری ستاره مربع به دست می‌آورند، منتشر نکرده است.

میزان سودی که صدا و سیما از طریق این تبلیغات به دست می‌آورد هنوز مشخص نشده است. اینکه چه میزان از این سود برای مردم که مخاطب اصلی این رسانه هستند هزینه می‌شود مشخص نشده است و همه اینها نکاتی است که بر پیچیدگی موضوع می‌افزاید و راه را برای کسب منافع نامشروع هموار می کند.

این مسائل نشان‌دهنده این است که درآمدی که از طریق این برنامه‌های تبلیغاتی یا شماره‌گیری‌های به اصطلاح ستاره مربع به دست می‌آید برای گروه‌های خاصی است و هیچ‌گونه حسابرسی‌ای بر آنها انجام نشده است. به‌عبارتی این درآمد‌ها را می‌توان منابع نامشروع اقتصادی  نامید که محل هزینه کرد آن نیز مشخص نیست .

در واقع، هزینه‌ها در غوغایی که با بزرگنمایی شراکت در ارزشی عمومی مانند حمایت از تیم‌های ملی برپا می‌شود، گم می‌شود. درآمدهای ناشی از ارسال مثلا چند میلیون پیامک به برنامه‌ای تلویزیونی چقدر است؟ این سود نصیب چه کسی می‌شود؟ و مهم‌تر از آن این که چرا باید یک موسسه به مشارکت در امری ملی و پسندیده مثل حمایت از تیم ملی، جایزه‌ای آن هم از خلال یک شبکه قمار بدهد؟

 این مشروعیت بخشی از حساب چه کسی پرداخت می‌شود؟ چرا باید لطافت یک نیت ملی به لوث منفعت مخفی و سودجویی فردی آلوده شود‌؟ اقتصادی شدن و تلاش بی‌مبالات برای نمایش دادن هر چیز خود از پیامدهای انحصار بی‌مرز و ناپاسخگویی رسانه‌ای که قرار بوده خدمت عمومی ارائه کند، نیست؟