یک داستان واقعی

حدود یک ماه بعدش بود که با سفرم به پاریس همه چی شروع شد. همون شب اول توی سالن انتظار تئاتر از اون همه چشم‌ها که می‌گذشت ناگهان یکی تو بودی و بالاخره زمان من بعد از این همه گذر لحظه‌ای ایستاد و به خودش استراحتی داد. باید مواظب رویاهایی که می‌بافیم باشیم. چون ممکنه خیلی زود به واقعیت تبدیل بشه. زیباترین لحظات زندگی من همون شب دیدارت با قدم زدن هامون توی کوچه پس کوچه‌های اون شهر افسانه‌ای به صبح رسید. سه روز متوالی بود که می‌دیدمت و دیگه باید برای اجرای کنسرت به آلمان می‌رفتم. روز بعدش تو اومدی! اونقدر برام شگفت انگیز بود که باز از اول عاشقت شدم. چند روز بعد تو برگشتی به پاریس و من به شهر بوخوم رفتم و توی روزهای حمله تروریستی به پاریس تو تنها مسافر اتوبوس پاریس _ بوخوم بودی. اون سفر ماه عسل ما شد و من از اول عاشقت شدم. به تهران برگشتم و با همه خطرکردن‌ها انتظارها و خستگی‌ها بازهم از اول عاشقت شدم. سالها برای دیدنت به پاریس میومدم و من هربار از اول عاشقت می‌شدم. بار اول سی و دوهزار و دویست و شصت و سه پُک انتظار کشیدم و به خودم که اومدم دیگه معتادت شده بودم. به تهران اومدی من باز از اول عاشقت شدم. در تمام اون سال‌های دوری و فاصله و فیس تایم‌های طولانی، هربار ازاول عاشقت شدم.

ونهایت ترتیب همه آهنگ‌های این آلبوم با انسجامی متفاوت، روایت تک به تک اون لحظاتی شد که من تا به امروز همیشه و چندباره از اول عاشقت شدم. فرآیند تکرار در عشق به هر چیز می‌تونه مرهم دردهای چنین جغرافیایی در چنین زمانه‌ای باشه! این یک آلبوم عاشقانه نیست. این یک داستان واقعی است.

06 (5)