رویکرد بینارشته‌ای

 بنابراین برای مثال نمی‌توان صرفا درباره زبان در موقعیت مدرن صحبت کرد و به جز مسائل زبان‌شناسی به مسائل اجتماعی و تاریخی و بیولوژیک و سایر ابعاد آن نپرداخت یا بهتر بگویم اگر یک رویکرد تحلیلی خواسته باشد به نتایج کاربردی و قابل استفاده در نظام اجتماعی برسد، نمی‌تواند این کار را کرد؛ مگر آنکه نگاهی جامع داشت. در غیر این صورت همواره می‌توان در یک قالب زمانی مکانی خاص، این کار را انجام داد و بسیار هم مفید است؛ اما نتیجه‌ای کاربردی برای پیشبرد جامعه لزوما نخواهیم داشت. به‌هر رو مشکل اساسی از جایی شروع می‌شود که خواسته باشیم این دو حوزه را در برابر هم و به‌صورتی طرد‌کننده قرار بدهیم.

من با ایجاد پل میان موضوع‌های مختلف اجتماعی و فرهنگی از یکسو و با ایجاد رابطه میان ابعاد گوناگون نظری که می‌توان به این موضوع‌ها داشت تلاش می‌کنم به‌گونه‌ای نظریه تالیفی برسم که معتقدم در حوزه‌هایی چون هنر و آفرینش ادبی، همین امروز هم وجود دارد؛ اما وقتی وارد علوم و علوم اجتماعی و انسانی می‌شویم نسبت به آن نوعی ترس و واهمه وجود دارد. یک هنرمند، یک رمان‌نویس یا یک شاعر براساس تخصص، رمان و شعر و داستان نمی‌نویسد، بلکه مجموعه شناخت و تجربه و احساس و تخیل خود را به کار می‌گیرد و در یک تالیف زنده و پربار این کار را می‌کند. ما باید بتوانیم از طریق رویکردهای بین رشته‌ای که من همواره به آنها علاقه داشته‌ام و در این کتاب نیز تلاش کرده‌ام کاربردش را در انسان‌شناسی از طریق مطرح کردن تعداد زیادی از نظریه‌ها، کنشگران نظری و نظام‌های گفتمانی مختلف آنها را نشان دهم، به این هدف دست بیابم.