یونگ و بخش تاریک وجود

او خود از دوستداران فروید بود و نظریات فروید درباره ضمیر ناخودآگاه تاثیر بسزایی در تکوین نظریات وی داشت. اگرچه این دوستی سرنوشت خوبی نیافت و بعدها به اختلاف این دو انجامید. دوران کودکی یونگ در دهکده‌های کوچک گذشت. خاطرات او از این دهکده‌ها، عشق به طبیعت و رابطه معنوی با موجودات زنده را در او به وجود آورد. مذهب نیز در دوران کودکی یونگ نقش مهمی ایفا کرد. این مساله خود زمینه‌ساز علاقه‌مندی یونگ به علوم ماورائی و متافیزیک بود. یونگ از همان کودکی شخصیت خود را دوپاره یافت، بخشی که منطقی بود و بخشی که تحت تاثیر طبیعت و مذهب به دریافت‌های شهودی علاقه‌مند بود.

اسطوره‌ها برای یونگ اهمیت بسزایی داشتند. یونگ همواره بر اهمیت وجود اسطوره‌های موجود در همه فرهنگ‌ها اصرار می‌ورزید؛ زیرا معتقد بود که عملکرد و هدف اسطوره‌ها نشان دادن راه تکاملی است که ما انسان‌ها باید آن را در زندگی خود بپیماییم. او مطالعات زیادی را درباره ادیان مختلف خصوصا ادیان شرقی انجام داد و توانست تصاویر کهن‌الگویی را در تفکر مذهبی تشخیص دهد. جذاب‌ترین جنبه روان انسان از نظر یونگ، ضمیر ناخودآگاه بود که او آن را از طریق مطالعه رویاها، اسطوره‌ها و تخیلات بیماران و با استفاده از شیوه‌های خلاقانه کشف می‌کرد. از نظر یونگ رویاها انعکاس جنبه‌های مختلف زندگی است و حتی قابلیت گستردگی آن فراتر از روان خود فرد رویابین است و ریشه در ناخودآگاه جمعی دارد. نظر و توجه خاص یونگ موضوع ناهنجاری‌های روانی بود. از نظر او این ناهنجاری‌ها سرشار از معانی سمبلیک هستند.

یونگ معتقد بود که وظیفه هر کس در زندگی رسیدن به وحدت وجود و آشتی دادن تضادهای روح و روان خویش است. مواجهه با بخش تاریک وجود هر فرد که سایه نامیده می‌شود راه رهایی انسان‌هاست و این مواجهه تا آخر عمر با فرد خواهد بود. بسیاری از اصطلاحات ابداعی یونگ از قبیل کهن‌الگو و درون‌گرا در مکالمات روزمره جا افتاده و به کار می‌رود. نظریات یونگ منتقدان زیادی دارد ولی تاثیر اندیشه‌های او فراتر از زمانه‌اش رفته است و این باعث شده که در زمره یکی از بزرگ‌ترین اندیشمندان قرن بیستم قرار بگیرد.