خوش نام و بدکام

  کافه هنر

بلوار کشاورز

کافه هنر جزو کافه‌های نامدار تهرانه و اکثر کافه‌بازهای مرکز شهر اینجا رو بارها رفتن و خب من هم همینطور؛ راه دسته همه دوست دارن و وقتی پیشنهاد می‌شه خیلی‌ها استقبال می‌کنن و لذا انتخاب راحتی محسوب می‌شه.روز تعطیلی تصمیم گرفتیم یک سری به این کوچه پر کافه بزنیم. کافه هنر کافه بزرگ و دلبازیه. به نسبت اینکه چند روز پشت هم تعطیلی بود و تهران تقریبا خالی از جمعیت، اما کافه هنر کاملا پر بود. خواستیم سفارش بدیم که چندتا از موارد منو رو نداشتن، از مهماندار پرسیدم: پاستاتون خوبه؟! قیافه‌اش رو کج و معوج کرد و گفت: نه خیلی خوب نیست! هی چند بار پرسیدیم از این جوابا داد.البته بگم که من با فرهنگ کافه‌ و کارمندهاش نا آشنا نیستم، اما ایشون قطعا نوبرش بود.خلاصه ما سفارش دادیم پاستا اومد و بنده خدا راست گفته بود، افتضاح‌ترین پاستای عمرمون رو اونجا خوردیم. انقدر تو آب جوشونده بودن که از حال و طعم رفته بود و شفته مطلق بود! خدا پدر کسی که نسل جدید ماکارونی رو آورد ایران رحمت کنه؛ دیگه خمیر نمی‌شه ماکارونی و آبروی امثال این آشپز رو تو ظاهر تو‌ کیسه نگه داشته.تست‌ها هم خیلی خشک بود و بی‌مزه و نخورده گذاشتیم. سالاد مخصوص هم ایرادش این بود کلی توش سس مایونز ریخته بودن! نکته بعدی اینه که دیگه خیلی از رستوران‌ها و کافه‌ها تو سالادشون سس نمی‌زنن؛ یا از سس‌های لایت مرکب از سرکه و روغن استفاده می‌کنن یا سس رو کنار سالاد سرو می‌کنن که مصرفش اختیاری باشه.سالاد برای من بود و من هم اصلا از سس خوشم نمی‌آد، به‌ویژه که انقدر هم زیاد باشه، لذا نخوردم.

اما لاته خوب بود، خود اهل کافه، کافه رو به قهوه‌هاش می‌شناسن و خب لاته خوب و موفق بود. اما بارها گفتم که تو ایران ما کافه‌نشینی‌هامون احتیاج به چیزای مختصر خوردنی داره و اصلا نمی‌پذیرم که بهانه بیارن که تخصص ما نیست و غذای بدمزه تحویل بدن.