چرا نیویورک2013 تکرار نشد؟ عكس: فروغ علایی

  ایران از زمان روی کار آمدن دولت حسن روحانی، دیپلماسی متفاوتی را در قبال آمریکا دنبال کرده است. به گونه‌ای که در سال ۹۲ روحانی در خلال اولین سفرش به نیویورک با باراک اوباما همتای آمریکایی‌ خود یک تماس ۱۵ دقیقه‌ای داشت و ۶ سال‌ بعد در توضیح این تماس گفت که اگر در نیویورک من به تلفن اوباما جواب نمی‌دادم، توافق با سختی و کندی انجام گرفت. اما رئیس‌جمهور ایران امسال در مجمع عمومی سازمان ملل درباره مذاکره با دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا گفت که عکس یادگاری آخرین ایستگاه است. به نظر شما دلیل تغییر موضع روحانی درخصوص مذاکره با آمریکا در این دو برهه زمانی چیست؟

دوره ریاست‌‌جمهوری باراک اوباما با شرایط فعلی متفاوت است؛ آقای روحانی با اوباما در شرایطی گفت‌وگوی تلفنی داشتند که پیش از آن طرفین ایرانی و آمریکایی در عمان در نشستی شرکت کرده و به توافق‌هایی نیز دست یافته بودند. بنابراین مقدمه تماس تلفنی روسای جمهور ایران و آمریکا از قبل فراهم شده بود و این مکالمه تلفنی صرفا فرآیندی را که از قبل در جریان بود تقویت کرد و نشان داد که دو طرف مصمم هستند مسیر گفت‌وگو را پیش ببرند، ولی در ارتباط با آقای ترامپ و روحانی این پیش‌شرط اتفاق نیفتاد. یعنی پیش از نشست مجمع عمومی، دیداری بین نمایندگان تهران و واشنگتن صورت نگرفته بود که روسای جمهور دو کشور بخواهند از طریق تلفنی، آن دیدار یا جریان مذاکره را تقویت کنند.

البته به نظر من صرفا ایران نبود که از مذاکره استقبال نکرد، بلکه ایالات‌متحده نیز خواهان مذاکره با ایران طی هفتاد و چهارمین نشست مجمع عمومی سازمان ملل نبود. دلیل اصلی که ایران با آمریکا وارد مذاکره نشد به شکل صریح و روشن به سخنرانی مقام معظم رهبری در ۲۶ شهریور ماه بازمی‌گردد. ایشان در آن سخنرانی اعلام کردند که مذاکره با آمریکا دو معنی دارد؛ اول اینکه دیپلماسی فشار حداکثری آمریکا موفق شده و دوم اینکه ما باید شرایط آمریکا را بپذیریم و به این دلایل رهبری با مذاکره مخالفت کردند.

  دلایل اصلی جمهوری اسلامی ایران برای عدم مذاکره با آمریکا در شرایط فعلی چیست؟

تهران تاکید دارد اگر در این وضعیت وارد فرآیند مذاکره شود متضرر خواهد شد. به دو دلیل ایران چنین نگاهی به مذاکره با آمریکا در مقطع کنونی دارد؛ اولا اینکه در صورت انجام مذاکره در شرایط فشار حداکثری، این مساله بدعت خواهد شد که آمریکایی‎ها گمان کنند هر بار به جمهوری اسلامی ایران فشار وارد آورند این کشور عقب‌نشینی کرده و امتیازهایی خواهد داد.

 مساله‌ای که تهران نسبت به آن نگرانی‌هایی دارد؛ مبنی بر اینکه اگر ایران تحت فشارهای دولت فعلی آمریکا وارد فرآیند مذاکره شود و امتیازهایی بدهد، ممکن است دولت‌های بعدی کاخ سفید نیز همین مسیر را در پیش بگیرند. یعنی همواره ایران را تهدید کنند و هر بار در حوزه‌های مختلف خواستار امتیازهای دیگری باشند. دلیل دیگر نگرانی جمهوری اسلامی که در صحبت‌های رهبری نیز منعکس شد این است که در حال حاضر تهران در حوزه هسته‌ای، موضع خود را قدرتمند نمی‌بیند که بخواهد وارد مذاکره با آمریکا شود. چرا که ایران با وجود خروج دونالد ترامپ، رئیس‌جمهوری آمریکا از برجام در اردیبهشت ۹۷ اما یک سال به برجام پایبند ماند و بعد از آن هم به‌صورت تدریجی در حال کاهش تعهدات برجامی‌اش است؛ بنابراین گذر زمان به ضرر ایران بوده و نمی‌تواند مانند سال‌های ۹۰ و ۹۱ روی توسعه فعالیت‌های اتمی‎اش کار کرده و کارت‎سازی کند. شوک اقتصادی ناشی از فشارهای بیرونی و تحریم‌های ناعادلانه آمریکا نیز تاحدودی باعث اختلال در اقتصاد کشور شده، بنابراین در چنین شرایطی اصلا به صلاح نیست که تهران وارد مذاکره با واشنگتن شود.

بنابراین جمهوری اسلامی ایران بر مبنای این اصل به دنبال آن است که اصلا با ایالات متحده وارد مذاکره نشود.

  به دنبال شدت گرفتن تنش‎ها بین ایران و آمریکا شاهد هستیم که بسیاری از کشورها مانند فرانسه، بریتانیا، آلمان، ژاپن، پاکستان و عراق خواستار میانجیگری بین دو کشور و کاهش تنش‎ها در منطقه شده‌اند. سیاست رئیس‌جمهور را در مواجهه با این میانجیگری‎ها در نیویورک چطور ارزیابی می‎کنید؟

از آنجا ‎که در سازمان ملل برخی کشورهای اروپایی مانند فرانسه، بریتانیا، آلمان و حتی فراتر از اروپا یعنی ژاپن خواستار آن بودند که ایران وارد مذاکره با آمریکا شود و می‌خواستند در این رابطه میانجیگری کنند، آقای روحانی در نیویورک دو راه بیشتر نداشت؛ نخست آنکه از اساس با میانجیگری این کشورها مخالفت کند که این مساله به نفع ایران نبود. چون این اقدام چنین تعبیر می‌شد که جمهوری اسلامی ایران با مسیر مذاکره مخالف است و این آمریکا است که مسیر مذاکره را دنبال می‌کند. بنابراین مقامات کشورمان باید از یک طرف نشان می‌دادند که از میانجیگری و مذاکره استقبال می‌کنند اما از طرف دیگر باید شرطی می‌گذاشتند که در پیوند با اصل محوری سیاست خارجی فعلی جمهوری اسلامی ایران یعنی عدم مذاکره با آمریکا در شرایط کنونی باشد. به همین خاطر نیز مقامات ایران تاکید کردند که اگر آمریکا تحریم‌ها را بردارد، ایران وارد مذاکره خواهد شد. این شرط، شرط سنگینی بود که توسط ایران مطرح شد تا بدین طریق به نوعی از مذاکره با واشنگتن فرار کند. اگر آمریکایی‌ها شرایط ایران را می‌پذیرفتند و دغدغه‌های رهبری که به آن اشاره شد تامین می‌شد، تهران می‌توانست وارد مذاکره شود. اما چون این شرایط پذیرفته نشد اکنون ایران می‌تواند بگوید که ما برای مذاکره اعلام آمادگی کردیم اما آمریکایی‌ها نپذیرفتند.

در مقابل این عدم تمایل ایران، آمریکا هم دنبال مذاکره با ایران در این شرایط نبود منتها به یک دلیل کاملا متفاوت. آمریکا هم می‎گفت که ابتدا مذاکره کنیم بعد تحریم‎ها را برمی‎داریم که این شرط نیز مورد قبول تهران نبود. درواقع اگر جمهوری اسلامی ایران تصور می‌کند مذاکره در شرایط فعلی به ضررش است و منافع کمی عایدش خواهد شد، واشنگتن بر این تصور است که اگر بعدا مذاکره کند منافع بیشتری کسب می‌کند.

  با این تفاسیر می‎توان گفت که تهران و واشنگتن به دلایل خاص خودشان فعلا وارد هیچ مذاکره‎ای نخواهند شد.

بله؛ درواقع اکنون ایران و آمریکا شرایطی لحاظ کرده‌اند که عملا مذاکره امکان‌پذیر نیست. از یکسو طرف آمریکایی ۱۲ پیش شرط یا حوزه گفت‌وگو برای ایران مشخص کرده که پذیرش آن برای تهران امکان‌پذیر نیست. از طرف دیگر شرط ایران نیز لغو تمام تحریم‌ها است که بسیار بعید به نظر می‌رسد آمریکا چنین شرطی را بپذیرد. بنابراین وقتی دو بازیگر تمایل به گفت‌وگو نداشته باشند برای اینکه به افکار عمومی و میانجیگری دیگر دولت‌ها پاسخ دهند، شروطی را بیان می‌کنند که عملا مذاکره را به بن‌بست می‌کشاند.

بنابراین اگر مذاکره‌ای در نیویورک بین ترامپ و آقای روحانی صورت نگرفت صرفا به این دلیل نبود، که جمهوری اسلامی ایران آن را قبول نکرد بلکه ایالات متحده نیز خواستار مذاکره در شرایط فعلی نیست.

  اگر با توجه به بحث استیضاح و مسائل داخلی، شانس ترامپ در داخل آمریکا برای پیروزی در انتخابات ۲۰۲۰ کمتر شود ممکن است با نزدیک شدن به انتخابات بخواهد از کارت مذاکره با ایران برای کسب آرای بیشتر استفاده کند؟

درباره موضوعات سیاست خارجی آمریکا و تاثیر آن بر انتخابات ریاست جمهوری ۲۰۲۰ نباید مبالغه شود؛ تاثیر سیاست خارجی روی افکار عمومی آمریکا و رای آنها فقط ۱۵ درصد است که این میزان نیز بیشتر مربوط به نخبگان، کارشناسان و طبقه متوسط است. یعنی اکثریت مطلق و چیزی حدود ۸۵ درصد جامعه آمریکا اصلا به مباحث سیاست خارجی اهمیت نمی‌دهند. نکته دیگر اینکه در حوزه سیاست خارجی موضوعات متفاوتی مطرح است و ترامپ می‌تواند مدعی باشد که در این عرصه برخی موفقیت‌ها کسب کرده است. به‌عنوان مثال در بحث مهاجرت، رئیس‌جمهور آمریکا می‌تواند مدعی باشد؛ آن هم در شرایطی که برای جامعه آمریکا بحث مهاجرت خیلی ملموس‌تر از مساله هسته‌ای ایران مطرح است. چراکه پدیده مهاجرت روی زندگی مردم آمریکا تاثیر مستقیم دارد و ترامپ می‌تواند مدعی شود که با فشار روی کشورهای آمریکای لاتین، میزان ورود مهاجران به آمریکا را بسیار کاهش داده است. این دستاورد اگر توسط ترامپ مطرح شود کاملا برای جامعه آمریکا قابل پذیرش است اما اگر به آنها بگویند رئیس‌جمهورشان نتوانسته در مساله هسته‌ای ایران توفیقی داشته باشد لااقل برای بخش اعظمی از جامعه آمریکا اصلا قابل درک نیست و اهمیتی ندارد. دلیل سوم نیز این است که اگر به دلایل داخلی، موقعیت ترامپ داخل آمریکا تضعیف شود با یک دلیل خارجی نمی‌تواند موقعیت داخلی خود را تقویت کند. درواقع وقتی در داخل ایالات متحده، اتهام خیانت یا اتهام پایبند نبودن به قانون اساسی متوجه ترامپ است، وی باید بتواند با دستیابی به موفقیت‌هایی در عرصه داخلی کشورش وضعیت خود را تقویت کند، نه با یک مساله خارجی.

همچنین ترامپ در بحث سیاست خارجی، مسائل دیگری دارد که اگر روی آنها تمرکز کند می‌تواند موفق شود. یکی از این امور، بحث صلح با طالبان است که اگر وی بتواند با طالبان وارد مذاکره شود و به جنگ ۱۸، ۱۹ ساله‌ای که آمریکا در افغانستان درگیر آن است پایان دهد، بهترین و بزرگ‌ترین دستاورد سیاست خارجی برای آمریکا محسوب می‎شود. در عین حال مردم آمریکا نیز چنین دستاورد خارجی‎ای برایشان بیشتر اهمیت دارد و بیشتر قابل درک است تا مساله هسته‌ای ایران. چون سربازان آمریکا همچنان در جنگ افغانستان درگیر هستند و مالیات و بودجه زیادی برای این جنگ هزینه شده است. در نتیجه به نظر می‌رسد ترامپ حتی تحت تاثیر عوامل و فشارهای داخلی تلاش نخواهد کرد که در حوزه سیاست خارجی امتیازاتی کسب کند.

  شاید بحث هسته‎ای ایران برای مردم آمریکا اهمیت چندانی نداشته باشد اما اگر تنش‎های ایجاد شده به دنبال خروج واشنگتن از برجام به جنگ و درگیری نظامی بینجامد بدون شک برای مردم آمریکا ورود به یک جنگ دیگر ناخوشایند خواهد بود. با توجه به این مساله احتمال در گرفتن جنگ را چقدر محتمل می‎دانید؟

با توجه به این فرضیه می‌توان گفت که ترامپ وارد جنگ با ایران نخواهد شد؛ زیرا هم شخص ترامپ، هم حزب جمهوریخواه و هم حزب دموکرات با جنگ مخالف هستند و ضدیت با جنگ امروز در جامعه آمریکا خریدار دارد که دلیل آن جنگ‎های عراق و افغانستان است. البته باید توجه داشت که ترامپ تصور نمی‎کند اگر مسیر برجام از این طریق ادامه پیدا کند در نهایت به جنگ منجر خواهد شد. یعنی او این سناریو را متصور نیست که در اثر شکست برجام اتفاقاتی رخ دهد که جنگ اجتناب‌ناپذیر شود. به نظر می‎رسد ارزیابی وی این است که اصلا جنگی اتفاق نخواهد افتاد. به همین خاطر اگر مباحث جنگ امروز در آمریکا برجسته است باید بررسی کنیم که چه کسانی این مباحث را مطرح می‎کنند. اغلب این مباحث درخصوص اینکه ممکن است آمریکا وارد جنگ دیگری در خاورمیانه شود توسط محافل فکری، رسانه‎ای و سیاسی وابسته به حزب دموکرات مطرح می‎شود که این سخنان نیز با هدف ترساندن جامعه آمریکا از ترامپ با مقاصد انتخاباتی بیان می‌شود. یعنی هدف آنها این است که به جامعه آمریکا القا کنند در صورت انتخاب مجدد دونالد ترامپ در انتخابات ۲۰۲۰، آمریکا وارد یک جنگ دیگر خواهد شد. اما ارزیابی شخص رئیس‌جمهوری آمریکا این است که جنگی اتفاق نخواهد افتاد. همچنین با کنار گذاشتن جان بولتون از سمت مشاور امنیت ملی، وزنه کسانی که حامی جنگ هستند در ایالات متحده بسیار ضعیف‌تر شده است.

  آیا بولتون در زمانی که روی کار بود واقعا روی تصمیمات ترامپ اثرگذار بود یا اینکه از وی تنها به‌عنوان یک چماق برای ترساندن کشورهای دیگر بهره می‎بردند؟ با توجه به این موضوع آیا می‎توان گفت ترامپ شخصی است که نظرات دیگران برایش خیلی اهمیت ندارد و اهداف و سیاست‎های خود را پیش می‎برد؟

در حال حاضر مهم‌ترین نهادهایی که روی ترامپ تاثیرگذار هستند، نهادهای نظامی آمریکا یعنی پنتاگون و ستاد مشترک این کشور هستند. در بحث حمله گسترده به سوریه، نهادی که مخالف بود و ترامپ نیز این مخالفت را پذیرفت ستاد مشترک آمریکا بود. آنها معتقد بودند ضرورتی ندارد آمریکا وارد جنگ سوریه شود. همچنین بعد از آنکه پهپاد آمریکا توسط ایران سقوط کرد ژنرال دانفورد، رئیس ستاد مشترک آمریکا با گزینه نظامی مخالفت کرد و در نهایت رئیس‌جمهور نیز از گزینه جنگ اجتناب کرد. موضوع سوم نیز بحث حمله به تاسیسات نفتی آرامکو است که مایک پمپئو به صراحت اعلام کرد ایران مسوول حمله بوده و حمله از داخل ایران انجام شده اما پنتاگون، وزیر دفاع، ژنرال دانفورد و حتی ترامپ یک نظر مشترک دارند و مدعی هستند ایران در این حمله نقش داشته هرچند به صراحت نمی‎گویند حمله از داخل ایران انجام شده است. در واقع اعتماد ترامپ براساس تجاربی که در گذشته اتفاق افتاده نشان می‎دهد که وی به نظامی‎ها، ژنرال‎ها و صحبت‎ها و تحلیل‎های آنها اعتماد بسیار بیشتری دارد تا تحلیل‎های افراد سیاسی مانند پمپئو و بولتون. همچنین نظر پنتاگون و ستاد مشترک این است که ایالات متحده با تهدیدات بزرگ‌تر و جدی‎تری مانند روسیه و چین مواجه است و ورودش به هرگونه جنگ منطقه‎ای در خاورمیانه صرفا کمک می‎کند که روسیه و چین قدرت بگیرند.

  به نظر شما این مساله که ایران با آمریکا وارد مذاکره نشده است تا چه اندازه متاثر از غیرقابل اعتماد بودن شخص ترامپ چه در مواجهه با ایران و چه در مواجهه با دیگر کشورها است؟

بحث اعتماد در تصمیم‎گیری‎های ایران اثرگذار است اما تعیین‌کننده نیست؛ چرا که در گذشته نیز حوادثی اتفاق افتاده و باعث بی‎اعتمادی ایران به آمریکا شده اما بعد دوباره وارد فرآیند مذاکره با این کشور شده‌ایم. به‌عنوان مثال در بحث پایان گروگانگیری، ایران و آمریکا توافقاتی انجام دادند ولی واشنگتن به آن توافق‎ها پایبند نبود. این مساله دلیل نشد که ایران بعدتر در بحث حمله به افغانستان وارد مذاکره با واشنگتن نشود. جمهوری اسلامی ایران در عراق و افغانستان به آمریکایی‎ها کمک کرد و تعاملاتی داشت ولی بعدا جورج بوش، ایران را به‌عنوان محور شرارت معرفی کرد در حالی که این اقدام هم باعث نشد ایران در سال ۹۲ و در زمان روی کار آمدن آقای روحانی وارد مذاکره با آمریکا نشود.

بنابراین با وجود بی‎اعتمادی‎هایی که پیش از این در روابط ایران و آمریکا پیش آمده، این مساله منجر به آن نمی‎شود که دو کشور باز هم با یکدیگر وارد مذاکره نشوند.

اما در مقطع فعلی یعنی دوره ترامپ، جمهوری اسلامی ایران الگوی رفتاری وی با دیگر کشورها را مورد ارزیابی قرار داده و مشاهده می‎کند موضع ترامپ در قبال کره شمالی سخت و انعطاف‎ناپذیر است و حاضر نیست ذره‌ای عقب‌نشینی کند؛ ترامپ در مواجهه با چین به دنبال این است که برد مطلق داشته باشد و کمترین امتیازها را برای چین قائل است، یا در مذاکرات با اروپایی‎ها و ناتو نیز موضع رئیس‌جمهور آمریکا بازی برد- برد نیست بلکه به دنبال آن است که ۸۰ امتیاز آمریکا ببرد و ۲۰ امتیاز طرف مقابل. این مسائل سبب می‎شود که ایران مذاکره با ترامپ را سخت ارزیابی کند و می‎داند او کسی نیست که بخواهد امتیاز بزرگی به ایران بدهد. لذا این‌گونه تحلیل می‎شود که اگر از ابتدا وارد مذاکره با شخصی چون ترامپ نشود بهتر است. درواقع ترامپ چون حرفه اصلی‎اش سیاست نبوده این نگاه را ندارد که طرف مقابل هم در مذاکرات باید احساس پیروزی کند و اگر احساس حقارت کند توافق و معاهده پایدار نخواهد بود. رئیس‌جمهور آمریکا همواره دنبال توافقاتی است که منافع کشورش بیش از طرف مقابل تامین شود به همین دلیل نیز آمریکا در دوره ترامپ نتوانسته با چین، ژاپن، کره، هند، روسیه و حتی اروپا به توافقی دست یابد.

  در حال حاضر که رئیس‎جمهور ایران مطرح می‎کند شرط مذاکره با دولت ترامپ، لغو تحریم‎ها و بازگشت به میز مذاکرات است این پرسش نزد افکار عمومی شکل می‎گیرد که چرا ایران پیش از اردیبهشت ۹۷ که آمریکا از برجام خارج شد و تحریم‎ها را علیه ایران اعمال کرد با این کشور وارد مذاکره نشد؟ به‌طور کلی بهترین زمان مذاکره با آمریکا تا به امروز چه مقطعی بوده است؟

بهترین زمان برای مذاکره ایران با آمریکا دو سال پایانی ریاست جمهوری باراک اوباما بود و در آن مقطع حتی می‎توانستیم در حوزه‎های دیگر نیز ورود کنیم. موقعیت مناسب دیگر برای مذاکرات نیز سال ۹۶ و همان زمانی بود که ترامپ مدام می‌گفت لغو تحریم‎های هسته‎ای ایران را تمدید نمی‎کند.

شاید یکی از دلایلی که ایران با آمریکا در دو سال نخست حضور ترامپ و پیش از خروج وی از برجام وارد مذاکره نشد این بود که در داخل کشور و ارزیابی دولت این بود که ترامپ از برجام خارج نخواهد شد و اگر هم خارج شود نمی‎تواند تحریم‎ها را بازگرداند و اجماعی علیه ایران شکل دهد. بنابراین دولت با این تفاسیر به این نتیجه رسید که دلیلی ندارد با آمریکا وارد گفت‌وگو در حوزه‎های دیگر شود.

منتها وقتی ترامپ از برجام خارج شد و تحریم‎ها را علیه ایران بازگرداند و اغلب کشورها را واداشت که در تحریم‎ها از آمریکا تبعیت کنند، مشخص شد که ارزیابی دولت از ترامپ اشتباه بوده است.

البته سیاست نظام نیز بر این امر استوار بوده که فقط در حوزه هسته‎ای با آمریکا وارد مذاکره خواهیم شد و نه در حوزه‎های دیگر چون منطقه یا موشکی.

در نتیجه اکنون اگر ایران وارد مذاکره با آمریکا شود شاید برای خیلی‎ها این سوال پیش بیاید که چرا دولت در سال ۹۶ وارد مذاکره نشد تا کشور با مشکلات ناشی از تحریم‎ها نیز مواجه نشود.

  بسیاری از کارشناسان معتقد هستند که بهتر بود ایران یک سال پیش یعنی همزمان با خروج آمریکا از توافق هسته‎ای، کاهش تعهدات برجامی را آغاز می‌کرد. نظر شما چیست؟

من هم همین عقیده را دارم چرا که اروپایی‎ها تا به امروز یعنی یک سال و شش ماه است که با وجود خروج آمریکا از برجام موفق شده‎اند ایران را در برجام نگه دارند. اما اگر ایران همان زمان یعنی خرداد ۹۷ کاهش تعهدات برجامی‎اش را آغاز می‌کرد می‎توانست الان کارت‎ها و اهرم‎های قدرتمندتری را در اختیار داشته باشد و فعالیت‌های هسته‎ای‎اش را بیشتر توسعه دهد. اما یک دلیل معقولی که نباید آن را نادیده گرفت این بود که شاید اگر این اقدامات برجامی که ایران در سال ۹۸ در حال انجام آن است در سال ۹۷ انجام می‎داد فرصت برای ترامپ بیشتر فراهم بود که فشارهایی به ایران وارد آورد و حتی به گزینه محدود نظامی نیز فکر کند. بنابراین در این رابطه دولت به خوبی برنامه ریزی کرده تا کاهش تعهدات برجامی‎اش را به سال آخر ریاست جمهوری ترامپ موکول کند تا هم وی برای امتیاز دادن تحت فشار قرار بگیرد و هم چون انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در پیش است ترامپ از انجام اقدامات مخاطره‌جویانه خودداری کند.

  محتمل‎ترین سناریوها در آینده روابط ایران و آمریکا را چه گزینه‎هایی می‎دانید؟

یکی از سناریوها فروپاشی برجام است؛ درواقع بعد از آنکه اتحادیه اروپا و مشخصا فرانسه نتوانست آمریکا را قانع کند که امتیازاتی به ایران بدهد طرح ۱۵ میلیارد دلاری که در رسانه‎ها اخبار آن مطرح شده عملا منتفی خواهد شد و اینستکس نیز کاری از پیش نخواهد برد. از این رو چون اتحادیه اروپا نمی‎تواند تعهدات برجامی خود را انجام دهد تلاش دارد مسوولیت شکست برجام را متوجه ایران کند. اخیرا نیز گاردین در گزارشی نوشت اروپا تهدید کرده درصورتی که ایران گام بعدی کاهش تعهدات برجامی را بردارد آنها نیز اقدام به خروج از برجام خواهند کرد.

به نظر من تهدید اروپا به خروج از برجام به دلیل ناتوانی آنها در انجام تعهداتشان است و تلاش دارند مسوولیت این شکست را متوجه ایران کنند. سناریوی دوم هم درباره مذاکره ایران و آمریکا است که در این رابطه باید توجه داشت مذاکره‎ای بین ایران و آمریکا انجام نمی‎شود مگر اینکه جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا شود. در آن صورت می‎توان متصور بود که در بهمن یا اسفند ماه ۱۳۹۹ مذاکراتی بین دو کشور تحت ریاست رئیس‌جمهور دموکرات شروع شود. اما اگر ترامپ بار دیگر رئیس‌جمهور آمریکا شود مذاکرات بین دو کشور رخ نخواهد داد.

فراموش نکنیم که در آبان سال آینده انتخابات ریاست جمهوری آمریکا برگزار می‎شود و در این یک سال هیچ کشوری تلاش نخواهد کرد که با آمریکا وارد مذاکرات جدی شود؛ چون کشورها منتظر هستند ببینند رئیس‌جمهور بعدی از کدام حزب خواهد بود و بر اساس آن سیاست‎های خود را تدوین و طراحی کنند.

  به فرض انتخاب مجدد ترامپ آیا فضای فرسایشی و پر تنش میان ایران و آمریکا تا سال۲۰۲۴قابل دوام است؟

اگر آقای جو بایدن رئیس‌جمهور بشود، بارها اعلام کرده که به برجام برمی‌گردد. ولی اگر آقای ترامپ رئیس‌جمهور بشود، وضعیت از دو حال خارج نیست. محتمل‌ترین حالت این است که مواضع ایشان بسیار سفت و سخت‌تر خواهد شد. در واقع اگر الان عجله‌‌ای دارند که زودتر به امتیازی برسند که در انتخابات از آن استفاده بکنند، بعد از اینکه در چهار سال دوم رئیس‌جمهور دوباره آمریکا شدند، طبیعی است که چهار سال فرصت دارند و به خاطر همین احتمالا فرصت بسیار بیشتری  دارند تا آن سیاست تحریمی‌شان را ادامه دهند که بیشتر جمهوری اسلامی ایران را تحت‌فشار قرار بدهد، به این امید که به امتیازهای بسیار بهتری در حوزه‌های بیشتری برسند. بنابراین احتمال اول اصرار ایشان بر آن تداوم سیاست فشار حداکثری، اتخاذ مواضع سفت‌و سخت‌تر و انعطاف‌ناپذیرتر به‌منظور کسب نتایج بهتر در حوزه‌های بیشتر است.

حالت دوم این است که احتمالا آقای ترامپ برای اینکه در اول ریاست‌جمهوری دور دوم خودش موفقیتی را به جامعه آمریکا عرضه بکند و خودش را صلح‌طلب نشان بدهد، موضع انعطاف‌پذیرتری در پیش بگیرد. البته منوط به این است که جمهوری اسلامی ایران هم در مواضعش انعطاف نشان بدهد، چون این احتمال وجود دارد که اگر آقای ترامپ در دور دوم رئیس‌جمهور بشود، مقاومت در چهار سال آینده هم بسیار سخت‌تر خواهد شد.


نکته

 شما اشاره کردید که در بحث هسته‎ای ایران فعلا دست برتر را ندارد و بنابراین نمی‎خواهد وارد مذاکره با آمریکا شود. اما در منطقه به ویژه بعد از سرنگونی پهپاد آمریکایی، به نظر می‎رسد که ایران دست برتر را دارد. چه زمانی تهران می‎تواند از این ابزار به‌عنوان اهرمی در برابر واشنگتن استفاده کند؟

تاکنون مهم‌ترین ابزار و اهرم جمهوری اسلامی ایران که در مقابل سیاست‎های آمریکا بازدارنده بوده نفوذ منطقه‎ای‎اش است. یعنی اگر در سقوط پهپاد آمریکایی یا حمله انصارالله به تاسیسات نفتی آرامکو که آن را به ایران نسبت داده‎اند، این کشور نتوانست واکنشی نشان دهد به این دلیل است که نفوذ منطقه‎ای ایران از پیش جلوی هرگونه واکنشی را از سوی واشنگتن سلب کرده و به مثابه یک اهرم بازدارنده عمل می‎کند. البته درارتباط با نفوذ منطقه‎ای ایران نیاز نیست که تهران برای امتیازگیری کار خاصی انجام دهد چراکه جمهوری اسلامی ایران چه بخواهد چه نخواهد این نفوذ منطقه‎ای‎اش اثرگذار است و محاسبات و تصمیمات آمریکا را تحت تاثیر قرار داده است. آمریکا می‎داند که در هر مذاکره و گفت‌وگویی که با ایران داشته باشد نمی‎تواند نقش نفوذ منطقه‎ای تهران را نادیده بگیرد.

نکته‎ای که در این رابطه باید به آن توجه کرد اینکه طرف مقابل بسیار تلاش دارد نفوذ منطقه‎ای ایران را یک نفوذ مخرب، منفی و غیرسازنده جلوه دهد. به همین دلیل باید با توجه به این هجمه تبلیغاتی و عملیاتی علیه نقش منطقه‎ای ایران، تهران با این هجمه مقابله کند و راه مقابله با آن این است که ایران از نفوذ منطقه‎ای‎اش برای حل بسیاری از مشکلات منطقه استفاده کند تا به طرف مقابل نشان دهد که این نفوذ سازنده، مثبت و اثرگذار است. در این صورت حربه تبلیغاتی آمریکایی‎ها که بر مبنای آن تلاش می‎کنند ائتلافی مبنی بر امنیت دریانوردی شکل دهند و کشورهای اروپایی را نیز با خود همراه کنند با کندی مواجه خواهد شد.