محمد بن‌سلمان با اشاره مستقیم به قاتلان خاشقجی، خبرنگار و یکی از منتقدان حکومت آل‌سعود که توسط ماموران دولت انجام گرفت؛ آن را جنایتی فجیع و غیرانسانی خواند و ضمن اینکه خود را مبرا کرد از محاکمه و مجازات ماموران خودسر حکومتی خبر داد. گرچه جزئیات جدیدی از نحوه محاکمه، نوع مجازات و چگونگی قتل و امحای جسد این خبرنگار و منتقد آل‌سعود را افشا نکرد و سخنی تازه نگفت ولی آنچه محمد بن‌سلمان گفت را نمی‌توان فقط یک عقب‌نشینی تحت فشار شدید محکومیت افکار عمومی جهان تلقی کرد بلکه «محمد بن‌سلمان» دریافته است شرایط و ویژگی‌های افکار عمومی جهان و به تبع آن موقعیت رسانه‌ها و خبرگزاری‌ها، تحول اساسی یافته‌اند و نمی‌تواند با هر مقدار و میزان پول در چنین زمینه‌هایی نگرش مثبت یا بی‌طرفی جامعه را متوجه خود و حکومت آل‌سعود کند و لامحاله باید به این قتل فجیع اعتراف و آن را محکوم کند و بیاموزد شیوه کنار زدن مخالفان را با قتل و کشتار و ترور و ابزارهایی از این دست، همچون دهه‌های گذشته و توسط اسلافش دنبال نکند. جهان کنونی کم‌و‌بیش وارد مکعب شیشه‌ای شده است و کمتر جنایتی از افکار عمومی پنهان می‌ماند.

دومین نکته مهم و حائز اهمیت؛ اعلام تغییر موضع حکومت سعودی در مقابل ایران بود. محمد بن‌سلمان با صراحت در این گفت‌وگو تلویحا ایران را عامل حمله به تاسیسات آرامکو می‌داند و از جامعه جهانی خواستار اتخاذ تصمیمات بازدارنده برای ایران می‌شود و می‌گوید: «اگر دنیا برای بازدارندگی ایران دست به اقدام قاطع و محکم نزند، افزایش بیشتر تنش‌ها منافع جهان را به خطر خواهد انداخت.» اگر این سخن را در کنار گفته عادل الجبیر، وزیر و مشاور در امورخارجه عربستان سعودی بگذاریم که گفته است: «۱۸ پهپاد و ۷ موشک کروز از جنوب ایران و شمال عربستان، آرامکو را مورد هدف قرار داده است و همه گزینه‌ها از جمله حمله نظامی روی میز است»، آشکار می‌شود عربستان به درستی یا نادرستی ایران را عامل اصلی و مستقیم حمله به آرامکو می‌داند و در عین حال محمد بن‌سلمان، ولیعهد عربستان به روشنی راه‌حل دیپلماتیک را به گزینه نظامی در برابر ایران ترجیح می‌دهد. طبعا این پرسش اصلی در میان است که چرا ولیعهد عربستان با اینکه می‌گوید ایران به تاسیسات نفتی عربستان حمله کرده و آن را نوعی اعلام جنگ نسبت به کشورش می‌داند؛ کشورهای جهان یا کشور خود را ملزم به مقابله نظامی با ایران نمی‌کند و از یک بازدارندگی مبهم و دو پهلو سخن می‌گوید؟

این موضع‌گیری را برخلاف بسیاری از مفسران داخلی نباید عقب‌نشینی یا تسلیم عربستان سعودی در یک رویارویی نظامی با ایران ناشی از انهدام آرامکو تلقی کرد بلکه ولیعهد جوان و تازه به تخت و تاج رسیده این کشور را که با خطای بزرگ یعنی چراغ سبز قتل خاشقجی در موقعیت متزلزلی در داخل کشور خود و سطح جهان قرار داد، مجموعه دستگاه سیاسی حاکمیت پادشاهی عربستان سعودی به این نتیجه رسیده‌اند که جامعه جهانی، کشورهای اروپایی و در راس همه هم پیمانش آمریکا در شرایطی نیستند که خود را درگیر جنگی جانبدارانه از عربستان و در منطقه خاورمیانه بکنند.

ولیعهد جوان و کم‌تجربه با توصیه‌های پدر یعنی سلمان بن‌عبدالعزیز با ۷۰ سال سابقه حضور در سیاست می‌داند که خاورمیانه و منطقه خلیج‌فارس چون دهه گذشته از حساسیت و موقعیت ممتاز پیشین برخوردار نیست و دیگر به‌عنوان یک ژئوپلیتیک مهم و تعیین‌کننده برای غرب به‌شمار نمی‌رود و محمد بن‌سلمان دریافته است که به‌رغم تسلیحات بسیار پیشرفته و حمایت‌های اطلاعاتی و نظامی آمریکا و صرف ۸۰میلیارد دلار هزینه برای جنگی تمام‌عیار نتوانسته است معادلات قدرت در یمن را به نفع عربستان به‌گونه‌ای تغییر دهد که نگران حوثی‌ها به‌عنوان یک نیروی طرفدار ایران در حاشیه بنادر دریای سرخ نباشد. محمد بن‌سلمان دریافته است که به‌رغم گسل‌های تاریخی و اختلافات مذهبی و ملی و جغرافیایی، مقاومت در منطقه همچنان به قوت خود پابرجاست و آنچه که آنان ادعا می‌کنند جنگ نیابتی ایران همچنان تفوق دارد. ولیعهد عربستان آگاه است به‌رغم ذخایر هنگفت ارزی و سرمایه‌گذاری جهانی و درآمدی نزدیک به درآمدهای فروش نفت از این منابع سرمایه‌گذاری غیرنفتی برای اولین بار با کسری بودجه مواجه شده است. او برخلاف عادل الجبیر دریافته است نظریه غرب مبنی بر خاورمیانه بدون ایران و الزام به رسمیت شمردن اسرائیل به‌عنوان شرط بازیگری تمام کشورهای منطقه حدت و شدت خود را از دست داده است و تقریبا هیچ سیاست و برنامه سیاسی بدون تعریف مشخص جایگاه و نقش بازیگری ایران تحقق نخواهد یافت.

ولیعهد عربستان سعودی در چارچوب سیاست غالب این پادشاهی دریافته است برای آمریکا به‌ویژه در قالب سیاست‌های ترامپ و کاخ سفید این‌گونه نیست که اگر به تنهایی گزینه نظامی را به هر شکل به توصیه جناح الجبیر روی میز گذاشت این ناگزیری آمریکا را الزاما وارد جنگ می‌کند و اسرائیل به‌طور مستقیم یا غیرمستقیم در جبهه این جنگ گسترده قرار می‌گیرد. ولیعهد عربستان سعودی در مصاحبه با شبکه CBS خود می‌گوید: ۵/ ۵ درصد از صادرات نفت دنیا در حمله به قلب صنعت نفت دنیا مختل شده است و از ۱۰ میلیون بشکه نفت روزانه عربستان ۵ میلیون بشکه کاهش یافته است. در همین مصاحبه ولیعهد جوان عربستان می‌گوید: منطقه شامل حدود ۳۰‌درصد موجودی نفت جهان، حدود ۲۰ درصد عبور و مرور تجاری به کشورهای مختلف و ۴ درصد تولید ناخالص دنیاست. گرچه ولیعهد عربستان اصرار دارد بگوید: اگر هر سه این عوامل متوقف شود سقوط کامل اقتصاد جهانی اجتناب‌ناپذیر است اما چنین نیست، زیرا از ۱۹ میلیون بشکه نفت که از تنگه هرمز عبور می‌کند ۱۵ میلیون بشکه به سمت کشورهای شرقی می‌رود، از ۵/ ۱۰ میلیون بشکه نفت عربستان سعودی، ۷ میلیون بشکه تولید عراق و ۲ میلیون بشکه کویت فقط ۲ میلیون بشکه به سمت غرب می‌رود یعنی وابستگی غرب شامل آمریکا به نفت منطقه فقط همین مقدار است. غرب به‌ویژه آمریکا بیش از نگرانی برای آنچه محمد بن‌سلمان در مورد نفت می‌گوید نگران این است که منطقه از نظر اقتصادی و بازرگانی به دست چین و روسیه نیفتد. پس محمد بن‌سلمان و بیش از ایشان پادشاه، سلمان بن‌عبدالعزیز دریافته‌اند که شرایط ژئوپلیتیک و ژئواکونومیک منطقه خاورمیانه و در پی آن منطقه حساس و خطرناک خلیج‌فارس برای غرب یا حداقل «ترامپ تاجرپیشه سودجو» تغییر کرده است.

پس آنچه محمد بن‌سلمان در مصاحبه با CBS می‌گوید فقط یک عقب‌نشینی در مقابل ایران نیست بلکه درک درست و بهنگام تغییر شرایط سیاسی اقتصادی منطقه خاورمیانه و خلیج‌فارس است که یک رویکرد متفاوت تقابل‌جویی و مخاصمه با ایران را می‌طلبد.

در کنار این تغییر رویکرد، خوب است به استناد تحلیل برخی خاورمیانه‌شناسان داخلی، اشاره کرد که معتقدند بسیاری عربستان را پمپ بنزین غرب خصوصا آمریکا و بزرگ‌ترین صادرکننده انرژی به ایالات‌متحده آمریکا تلقی می‌کنند، حال آنکه همان‌طور که گفته شد ۶۵ درصد نفت عربستان به سمت شرق می‌رود و فقط حدود یک میلیون و ۴۰۰ هزار بشکه نفت عربستان به آمریکا می‌رود. در همین خصوص دکتر قدیر نصری استاد دانشگاه و پژوهشگر ارشد مسائل خاورمیانه در تحلیل خود نوشته است: تصور فرسودگی و فروپاشی حکومت و سرنگونی حکمرانان کنونی عربستان سعودی در آینده بسیار نزدیک واقعی نیست. نیروهای معترض و مخالفی در عربستان هستند ولی ثبات حکومت و قدرتش در حوزه سیاسی، نظامی و اقتصادی بیش از توان و گستردگی مخالفان است. تکیه بر قدرت تعیین‌کننده و دگرگون‌ساز نیروی جوانان معترض و تحول‌خواه و خوشه‌های شیعیان و زنان و بعضی حرکت‌های اخیر، زمینه‌های جدی و براندازانه ندارند. نصری بر این باور است که عربستان به مثابه قدرتی کاملا وابسته در ابعاد مختلف به غرب و حتی در حوزه مدیریت اقتصادی و سیاست خارجی از وابستگی متقابل غرب در قالب شرکت‌های معظم سرمایه‌گذاری برخوردار است. به‌طور مثال ۱۲۰ میلیارد دلار از اوراق قرضه آمریکا در دست عربستان سعودی و عمدتا در مالکیت سلطان‌ها و سلطان‌زاده‌ها است.

علاوه بر این نظرات باید گفت: وهابیون به عربستان و آل‌سعود مشروعیت می‌دهند و سعودی‌ها به وهابیون و وابستگان به وهابیت پول، رفاه و امکانات می‌دهند و عزت و احترام می‌گذارند بنابراین در خاورمیانه جدید و آنچه قرار است در آینده این منطقه حساس رخ دهد جایگاه و آینده آل‌سعود و حکومت آنان تعریف شده است. پدیده جدید در این منطقه قدرت نوظهور و آزموده ایران است که به برآمدی قابل‌توجه رسیده است و بازیگران، چه در داخل منطقه و چه در صحنه جهانی، نمی‌توانند این قدرت نوظهور را نادیده بگیرند مگر تغییراتی در درون و آنچه غربی‌ها نمی‌گویند ولی در پی آن هستند؛ رخ دهد.

در جمع‌بندی نهایی عربستان سعودی و جناحی از سلطان‌ها که هم اکنون قدرت را قبضه و سایر سلطان‌زاده‌ها و فرزندان، نوه‌ها، نبیره‌ها و دیگر فرزندان عبدالعزیز همچون فهدبن عبدالعزیز آل‌سعود، فیصل پنجمین پادشاه، خالد، ملک، سلطان بن‌عبدالعزیز و دیگران را از قدرت پادشاهی دور کرده‌اند رویکرد متفاوت و نو منطبق با تحولات خاورمیانه جدید را پذیرفته‌اند و در این پذیرش دریافته‌اند گزینه نظامی با ایران ممکن است دودمانشان را بر باد دهد به‌ویژه اینکه غرب هم خصوصا طی سال‌های اخیر مسائل خود با ایران را هنوز در چارچوب سیاسی و حل دیپلماتیک ترجیح می‌دهد و دنبال می‌کند. چین، روسیه، ژاپن و کشورهای شرقی هم سیاستی غیرفعال و ممتنع را برای حفظ آرامش در تنگه هرمز ترجیح می‌دهند و منافع خود را در رویارویی نظامی عربستان و ایران نمی‌بینند و درحال‌حاضر مشاهده‌گر صحنه دیپلماسی جهانی در پی نتیجه نهایی تعادل قوا هستند، لذا عربستان خود را با شرایط تحول‌یافته تطبیق خواهد داد.