اما عالی‌ترین نوع حافظه در انسان‌ها وجود دارد؛ حافظه‌هایی از بسیار ضعیف تا شگفتی‌سازهای بزرگ جوامع انسانی. محققان عصب‌شناس(Neurologist) موسسه مطالعات بیولوژیک سالک(Salk) دریافته‌اند که مقدار حافظه یک انسان با کل فضای اینترنتی برابری می‌کند. همین حافظه وقتی از بین می‌رود و بیماری آلزایمر پدید می‌آید، گویی انسان از بین رفته است و حتی برخی این نوع فراموشی را با مرگ برابر می‌دانند.

برای جامعه‌شناسان مهم این است که حافظه در فرد خلاصه نمی‌شود و در مواردی به کنش جمعی(Collective action) منتهی می‌شود. حافظه جمعی(Collective memory) بر حافظه فردی(Individual memory) برتری دارد. بخش زیادی از خاطرات را دیگران برای ما به‌یاد می‌آورند و بازسازی می‌کنند. دیگران فقط افراد نیستند و طیف وسیعی از کالبد شهر تا نهاد خانواده را تشکیل می‌دهد. مثلا شهرهای جدید علاقه دارند تا بافت قدیمی را یا به فراموشی بسپارند یا در جایی که منفعت مادی دارد یعنی تبدیل به کافه و موزه و محل‌های بوم‌گردی برای گردشگران تبدیل کنند.  این یعنی جایگزین کردن و جای‌نشین کردن کارکردهایی دیگر برای کارکرد اولیه، یعنی فراموشی آنچه بوده و یادآوری آنچه هم‌اکنون مهم است. ‌هالبواکس، اساس تحول حافظه را در رابطه می‌داند. دلیل کمرنگ شدن خاطره‌ها فقط مبنای فیزیولوژیک و زیستی ندارد، بلکه عده‌ای که به آن خاطره وابسته بوده‌اند تغییر ماهیت داده‌اند یا میزان رابطه به‌شدت قبل نبوده یا حتی با یک رابطه منقطع روبه‌رو هستیم. خاطرات جدید، که از آن روابط جدید است، و برای ما به‌روز شده، بسیار پررنگ در خاطرمان جای گرفته است.  اگر مرور نکنیم، گمان می‌کنیم که سال‌های درازی است که شبکه‌های اجتماعی مجازی راه ارتباطی انسان‌ها با یکدیگر بوده است چراکه همه خاطرات اخیر تلخ و شیرین برایمان در این فضا اتفاق افتاده است. اما واقعیت این است که فقط حدود پنج سال است که با همه‌گیری ارتباطات مجازی به این سان روبه‌رو هستیم. قدمت ارتباطاتی چون تلفن‌های کارتی و سکه‌ای در خیابان به چند صد سال گذشته نمی‌رسد و به دو دهه گذشته خلاصه می‌شود. اما حافظه جمعی آن نوع رابطه را به کناری گذاشته و گمان می‌شود که روزگار درازی است که  میان آن وقفه افتاده است.  از آنجا که جمع و جماعت انسانی از موهبت حافظه برخوردار است، پس با مطالعه گذشته، دوره‌هایی را برای زندگی خویش برگزیده و برمی‌گزیند. اتفاقات، رویدادها و کنش‌های جمعی در برابر آن، مقسم اصلی دوره‌های زندگی بشری است. شاید در آینده نه‌چندان دور، برخی از تاریخ‌نگاران از «دوران کرونایی» و «روزگار کرونازده» ایران و جهان بگویند و بنویسند. یعنی همین روزهایی که با آن درگیر بوده و هستیم و احتمال می‌رود تا زمان دیگری نیز با آن زندگی کنیم؛ روزهایی در رویارویی بیم و امید و خویشاوندی حیات و ممات.

کرونا خیلی زود جهانی شد و به لطف همه‌گیری فضای مجازی باعث شد بروز رفتارهای مختلف را در سطوح مختلف کشورهای مختلف مشاهده کنیم. قواعد حکمرانی و قواعد فرهنگی-اجتماعی در برابر پدیده مشترک کرونا یکی نبود و البته همسانی‌هایی هم داشت. این ویروس که نام علمی «کووید-۱۹» را دارد اواسط دسامبر ۲۰۱۹ و اواخر آذر ۱۳۹۸ بر سر زبان‌ها افتاد و مرکز انتشار آن در ۳۰ دسامبر یا اوایل دی، در «ووهان» چین اعلام شد. سازمان بهداشت جهانی در ابتدا از اعلام همه‌گیر(Pandemic) بودن آن خودداری کرد، اما بعد از مدتی به همه‌گیری جهانی آن اذعان نمود. امروز قریب به ۲۰۰ کشور جهان به‌صورت رسمی به کارزار مقابله با این ویروس پیوسته‌اند. برخی کشورها چون ترکمنستان نیز منع سخن گفتن در این خصوص را انتخاب کرده‌اند. اما خواه ناخواه این ویروس وجود دارد و سبک زندگی را هدف قرار داده و تغییرات جدی در آن ایجاد کرده است. کرونا، فقط توقفی در زندگی روزمره به‌وجود نیاورده است. این‌بار یک موجود کوچک به همه انسان‌ها، توقفی را اعلام کرده که برای برخی موقتی و برای عده‌ای، ابدی است.

زندگی روزمره ایرانیان، روزهاست که در چرخه تکرار جدیدی گرفتار آمده است. روزمره در خانه ماندن که به‌ویژه در سال‌های اخیر بسیار نادر شده بود و حتی سیل و زلزله نتوانسته بود به این شدت آن را متوقف کند. مقایسه نظرسنجی‌های سال ۱۳۹۸ با ۱۳۹۷ هم نشان داد که مشکلات اقتصادی به‌وجود آمده ناشی از تحریم‌های دوره جدید هم تنها ۸ درصد مسافرت‌های مردم را کاهش داد. اما کرونا کار را یکسره کرد. کرونا یک بیماری فصلی و موسمی نیست، اپیدمی است و اپیدمی یادآور طاعون و وبا و هزاران بیماری تاریخی دیگر تا آنفلوآنزای خوکی و ابولا. زندگی روزمره مردم درحالی دچار تغییر و اختلال شده که بازنمایی فراغت ایرانیان در رسانه، «جوج و نوشابه» بوده و نه پانتومیم بازی «درباره الی»، یعنی فراغت در محیط غیرخانه و اکنون در مواجهه با این ویروس باید در خانه ماند.

در اینجا است که حافظه جمعی به جولان می‌پردازد تا خود را بیابد و گاه به گذشته رجوع می‌کند. بارها در این ایام و در شبکه‌های اجتماعی مجازی پدران و مادران جوانی که اکنون خود فرزند دارند، آموزش از راه تلویزیون را با برنامه‌های درسی تلویزیون دردوران جنگ تحمیلی مقایسه کرده‌اند و اینها رگه‌هایی از بازیادآوری برای آفرینش جدید حافظه جمعی است. اما حافظه تاریخی(historical memory) بسیاری از مردم ایران دیگر اپیدمی‌ها و قحطی‌ها و حتی بلایای طبیعی را فراموش کرده بود یا خیلی کم به آن فکر می‌کرد. گو اینکه در تقاطع دیالکتیکی یادآوری و فراموشی، زندگی شهری، با تکیه بر معماری مدرن و مظاهر مدرن شهری، چون علم پزشکی و بیمارستان، بسیاری از مردم تنها از طریق تصویر با بیماری‌های فراگیر یا بلایای طبیعی مواجهه داشتند. این تصاویر یا از یک واقعه بودند مثل تصاویر سیل و زلزله در سال‌های اخیر یا حتی سیل و زلزله‌ای که از سراسر جهان و از طریق شبکه‌های اجتماعی مجازی دیده شد. گاهی هم تصاویر داستانی بودند که در سریال‌ها و فیلم‌های سینمایی دیده می‌شد.

حتی خاطرات صف‌های طویل و شرایط کوپنی دهه ۶۰ و منابع محدود آن دهه و شرایط ناشی از جنگ تحمیلی هم کمتر به‌خاطر می‌آید و در تصویر ایرانی شامل سینما و تلویزیون، کمتر بازنمایی شده است. فیلم «بمب؛ یک عاشقانه» و سریال «وضعیت سفید» و تا حدی هم «کیمیا» از معدود تصاویر زندگی آن دهه است که در سال‌های اخیر بازنمایی شده.  از این جهت تصویری چون فیلم زندگی ابوعلی سینا با عنوان Avitsenna که حدود ۶۳ سال پیش در شوروی سابق ساخته شده است و بسیار با دوران فعلی کرونایی زندگی ایرانی شباهت دارد، چندان برای ما آشنا نیست.

جالب آنکه در این فیلم نیز تاکید بر فاصله گرفتن از یکدیگر و تعویض لباس‌هایی که در بیرون از منزل پوشیده شده، ضدعفونی کردن با سرکه و در نهایت خودقرنطینگی در خانه، برخی از نمادهایی هستند که بخش‌هایی از آن در میان شبکه‌های اجتماعی ایرانی دست به دست می‌شود.

کم بودند کسانی چون پدر و مادر فقید نگارنده که قحطی ناشی از زلزله را بارها برایمان یادآوری کردند. روستای آنها در زلزله مشهور بوئین زهرا از بین رفت و در حاشیه روستای جدید ساخته شد. روستای قدیم که دیگر تنها خشت و گلی از آن باقی مانده، مشرف به قبرستان روستای جدید است و حتی اگر جزو اهالی روستا نباشی که ناچار برای سر زدن به زمین‌های باغی و زراعی از کنار آن عبورکنی، شب جمعه و برای زیارت اهل قبور نگاهی نگران به این خاطره قدیمی خواهی انداخت و تمام آنچه گفته شده را یادآوری خواهی کرد. تصاویر این زلزله هم در فیلم کمتر دیده شده «غلامرضا تختی» در سال ۱۳۹۸ بازنمایی شد و در ایام جاری هم از شبکه نمایش خانگی به خانه‌های مردم ایران آمد.

شرایط جدید، رفتارهای جدیدی را در این دوره و پس از گذشت آن به‌وجود خواهد آورد. البته همه کنش‌ها جدید نیست و در یادداشتی به این امر اشاره کرده بودم که در دوره کرونایی بخشی از مردم ایران به جای برگزیدن رفتارهای نرمال، نوع رفتاری دیگر را برمی‌گزینند. رفتارهایی که منشأ آنی ندارند و در جامعه وجود داشته و به هر دلیلی دیده نمی‌شده است. در موقعیت‌های خاص، رفتارهای فریبنده (Deceptive Behavior) مقدم بر رفتارهای صادقانه می‌شوند.

عنوان «رفتار فریبنده» برای توصیف تقلب و فرصت‌طلبی و گمراه کردن دیگران به منظـور دستیابی به منـافع شخـصی اسـتفاده می‌شود. فریب را به‌عنوان عاملی که دارای هزینه‌هـای داخلـی است می‌توان تلقی کرد. این هزینه‌ها می‌توانـد شـامل کـاهش اعتماد به نفس و خودباوری یا احساس منفـی ناشـی از عـدم رعایت معیارهای اجتماعی نهادینه‌شده در فرد باشـد.  افرادی که تمایل بالایی به رفتار فریبنده دارند برای رسیدن بـه منافع شخصی از هنجارهای اخلاقی چشم‌پوشی می‌کنند. در واقع در اینجاست که ارزش‌ها که مفاهیمی هستند که به رفتارهای مطلوب مربوط می‌شوند و از موقعیت‌های خاص فراتر می‌روند، کنار گذاشته می‌شوند. ارزش‌ها، انتخاب یا ارزیابی رفتارها را راهنمایی می‌کنند  و طیف گسترده‌ای از تصمیمات و رفتارهای معنی‌دار را پیش‌بینی می‌کنند.

برخی این رفتارها را به هراس جمعی نسبت می‌دهند. کرونا، یادآور خاطراتی است از جنس تاریخ و از جنس رمان‌ها و قصه‌هایی که قحطی و ناداری را روایت کردند. از این رو ممکن است این یادآوری دردناک دلیل رفتارهایی باشد که مردم بسیاری از نقاط دنیا هم انجام دادند، یعنی هجوم به فروشگاه‌ها و تهیه مایحتاج غذایی بوده باشد. گزارش‌هایی از انگلیس، استرالیا، کویت، عراق، ایالات‌متحده آمریکا، فرانسه و سایر نقاط جهان در این خصوص مخابره شده است.  مردم در جنوب غرب آسیا یا خاورمیانه، در زندگی اجتماعی به‌شدت ضدآمریکایی هستند، اما وقتی به‌صورت منفرد با آنها صحبت شود رویای یوتوپیایی آمریکایی در ذهن آنها نفوذ کرده است. دلایل آن هم متعدد است، اما مصرف فیلم‌های‌هالیوودی، قله اسرارآمیزی از زندگی آمریکایی پدید آورده و برخی هم نوعی جهانی شدن آمریکایی را بارها مطرح کرده‌اند. کرونا بخشی از یوتوپیایی بودن آمریکا و بسیاری از کشورهای اروپایی را هم از بین برد. به چشم دیدیم که مردمان آنجا هم به این ویروس مبتلا شدند و همین‌طور قواعد حکمرانی نیز به خوبی در آن جا رعایت نشد و حتی رئیس‌جمهور ایالات‌متحده و برخی نخبگان آنجا نیز در ابتدا این ویروس را به سخره گرفتند و اندک اندک به جدیت رسیدند. حتی برخی سران اروپایی و نخست‌وزیر کانادا یا به‌منظور حفاظت از خود یا به‌خاطر ابتلا، به قرنطینه رفتند. ناگفته نماند که سران ایالات‌متحده با اتهام تولید و اشاعه این ویروس نیز روبه‌رو هستند.

آنچه اپیدمی را ترسناک‌تر می‌کند مرگ است. آنچه که هر روز و هر لحظه بر در زندگی می‌کوبد و انتخاب کرده‌ایم که صدایش را پشت در هزاران توجیه زندگی بگذاریم. کرونا و آمار مرگ و میر، اندیشه مانایی را به مخاطره انداخته و معنای مرگ و معناگیری از مرگ اندیشی یکی دیگر از عناصر این روزهای زندگی شده است.

رشد تکنولوژی‌های بشری این گمانه عمومی را به‌وجود آورده است که در مرگ تاخیری ایجاد شده یا با استفاده از آن می‌شود در مردن، تاخیر انداخت. کم نیستند کسانی که هر روز خویش را برای یک روز بیشتر زنده ماندن می‌گذرانند. نه آنکه بیمار باشند و با مرگ دست و پنجه‌نرم کنند. رواج انواع رژیم‌های غذایی، خوراکی‌های مقوی و ورزش‌های خانگی و فردی و جمعی، نشانه‌هایی از این تلاش‌ها هستند.

مرگ‌پژوهی(Thanatology) به‌عنوان یک موضوع میان رشته‌ای از ۱۹۷۰ به این‌سو در فضای آکادمیک جدیت یافت، هرچند دورکیم نخستین جامعه‌شناسی بود که با پرداختن به مساله خودکشی، مرگ را به‌عنوان سوژه‌ای جامعه‌شناختی مطرح کرد. مرگ، هراس بنیادین انسان مدرن است. تلاش انسان مدرن است که از این ترس فرار یا آن را فراموش کند و بدون آن به جاودانه زیستن و ادامه حیات فکرکند. از این رو است که در طول زندگی، مرگ به کناری گذاشته و عناصر آن تا جایی که می‌شود به فراموشی سپرده می‌شود.

آلن دوباتن معتقد است در زندگی مدرن، فرودگاه ما را به مفهومی عظیم نزدیک می‌کند، یعنی نزدیک بودن مرگ و همین اتفاق و هوشیاری یا نیمه هوشیاری ما نسبت به مفهوم مرگ سبب می‌‌شود برای دقایقی جور دیگری فکر کنیم و بیشتر عشق بورزیم. ما از روتین‌های هرروزه جدا می‌شویم، به نزدیکی مرگ فکر می‌‌کنیم و مشتاق دیدن مردم در نقاط دیگر جهان هستیم. کسانی که سال‌های سال است ازدواج کرده‌اند و زندگی بدون عشقی را از سر‌ می‌گذرانند، ممکن است در فرودگاه یک جمله عاشقانه به همسرشان بگویند. اندیشیدن به احتمال سقوط هواپیما چیزی است که بدترین زناشویی‌ها را نیز نجات می‌دهد. مرگی که در دنیای گذشته آشکار حضور داشت، در لایه‌های زیرین زندگی ما مخفی شده بود، اما در این دوره بارها و بارها تعداد جانباختگان از ویروس کرونا را مرور می‌کنیم. این پیگیری و مرور هم فقط محدود به منطقه خاص خودمان نیست و به پیگیری جهانی روی آورده‌ایم. این یعنی مرگ را در کنار خود می‌بینیم.  مرگ از جهت فرهنگی نیز میان انسان‌ها متفاوت است. مرگ و سوگ از دست دادن برای یک مسلمان و یک غیرمسلمان یکی نیست. هم نوع نگاه به مرگ، هم طریقه مرگ و هم نوع سوگواری به هنگام از دست دادن یک فرد. در فرهنگ‌های مختلف با جسد، رفتارهای متفاوتی می‌شود. سوزاندن و از بین بردن جسد یا حمل با تابوت، از نگاه یک ایرانی می‌تواند طیف مواجهه‌ای تحقیر تا تمجید را رقم بزند. نوربرت الیاس معتقد است خاطره‌ها، تجربه‌ها و به‌ویژه خیال‌پردازی‌های در اوان کودکی، یعنی در نقطه آغازین فرهنگ پذیری، نقش قابل ملاحظه‌ای در نحوه مرگ آگاهی افراد و نحوه مواجهه با آن می‌تواند داشته باشد.  عادت سال‌های دور و نزدیک جامعه ایرانی، برگزاری سوگ جمعی بوده است. تغسیل و تطهیر، اقامه نماز میت تا دفن با شهادت چهل نفر به راستی و درستی متوفی را در هنگامه تشییع می‌توان مثال زد. هر چند طی یک دهه اخیر مراسم‌های ختم در شهر تهران، از سال و هفتم و سوم، به یک روز و از چند ساعت، به حدود یک ساعت تقلیل یافته، اما در بسیاری از شهرهای بزرگ و کوچک و روستاها همچنان این رسوم ادامه دارد. همین‌طور خارج کردن رخت عزا، از تن صاحبان عزا و تبریک نخستین عید به ماه قمری و حضور در منزل تازه در گذشتگان در نخستین عیدنوروز از مواجهه جمعی با سوگ فقدان، خبر می‌دهد و حکایت می‌کند. مردم ایران که در شرایط تعاملات اجتماعی خاص خود زندگی کرده بودند، دوران سخت‌تری را می‌گذرانند تا کسانی که سال‌هاست تمرین کرده‌اند در تنهایی با سوگ خویش کنار بیایند. باید در نظر داشت فروخفتگی سوگ ایرانی هم یکی از مقوله‌هایی است که در پس پرده غلبه بر ویروس کرونا با آن روبه‌رو خواهیم بود.