به گزارش عصر‌دیپلماسی در ادامه این مطلب آمده است: «انتظارات بیش از حد دولت ترامپ از رویکرد فشار حداکثری، در این باور نادرست ریشه داشت که ایران در دوران باراک اوباما، تنها زیر فشار تحریم‌های شدید اقتصادی جمعی، که توسط شورای‌امنیت وضع شد، پذیرفت که محدودیت‌هایی را بر برنامه هسته‌ای‌اش وضع کند، بنابراین دولت ترامپ تلاش کرد از همین الگو، نسخه‌برداری کند.»

این برداشت، بافت ویژه تاریخی که ایران در بستر آن، با شروط برجام موافقت کرد و همچنین بده‌بستان پیچیده متغیرهای گوناگون سیاسی و اقتصادی داخلی در ایران را که امکان دگرش در سیاست هسته‌ای را فراهم آورد، نادیده می‌گیرد. امروز، بیشتر این ویژگی‌ها و شرایط، بر ایران حاکم نیست و نشانه اندکی هم هست که نشان دهد آنها در آینده قابل پیش‌بینی، دوباره ظهور کنند.

ایران در سال‌های پیش از گفت‌وگوهای منتهی به برجام، چند دور گفت‌وگو و توافق نافرجام با اروپا و آمریکا داشت. زمانی که حسن روحانی در اوت ۲۰۱۳ روی کار آمد، ایران ۱۹ هزار سانتریفیوژ را نصب کرده و به مقیاس گسترده‌ای سرگرم غنی‌سازی اورانیوم بود و از توانایی تایید‌شده‌ای برای غنی‌سازی در سطوح بالاتر برخوردار بود. همچنین حدود ده متریک تن، اورانیوم غنی شده ۵ درصد به همراه چندصد کیلوگرم اورانیوم با غنای ۲۰ درصد را ذخیره کرده بود. گذشته از آن، نسل‌های تازه‌ای از سانتریفیوژهای کارآتر را توسعه داده و تست کرده بود، رآکتور پژوهشی آب‌سنگین اراک را به مرحله نهایی‌اش نزدیک کرده بود و یک کارخانه پشتیبان غنی‌سازی هم در عمق کوه‌های فردو داشت.

اینها، اهرم‌های نیرومندی را در اختیار تیم گفت‌وگوی روحانی گذاشت تا به توافق آبرومندی در چارچوب برجام برسند. در توافق سال‌های ۲۰۰۳ تا ۲۰۰۵ با سه کشور اروپایی، قرار بود ایران غنی‌سازی را متوقف کند، حال آنکه برجام، یک ظرفیت چشمگیر غنی‌سازی برای ایران را به رسمیت می‌شناخت که یک امتیاز تاریخی بود، ضمن آنکه روابط با سازمان بین‌المللی انرژی هسته‌ای و شورای‌امنیت سازمان‌ملل را هم به حالت عادی برمی‌گرداند.

با آنکه برجام، سرشتی آبرومند داشت، بازهم برای روحانی کار آسانی نبود که در خانه، حمایت سیاسی لازم را برای این توافق فراهم آورد. اکنون پنج سال پس از امضای برجام، آن شرایطی که برجام را ممکن کرد، دیگر در تهران وجود ندارد و آنچه هست، تحریم‌های اقتصادی رنج‌افزای آمریکاست که حتی اعتماد کمرنگی که میانه‌روترین سیاستمداران ایران به تعامل با واشنگتن داشتند را از میان برد و نیز احساس خیانت عمیقی را، هم در میان نخبگان و هم توده مردم ایران برانگیخت که احتمالا پیامدهای درازمدتی بر سیاست خارجی ایران و مناسبات ایران-آمریکا خواهد داشت.

ناتوانی یا عدم اراده اروپا در ادامه روابط اقتصادی و تجارت معمول با ایران پس از خروج آمریکا از برجام و ترور سردار قاسم سلیمانی ژنرال پرطرفدار ایران هم این حساسیت‌های منفی را تشدید کرد.

گذشته از اینها، موازنه نیروهای سیاسی داخلی در ایران هم، اخیرا به زیان میانه‌روها و اصلاح‌طلبان دگرش یافته که عمدتا به‌دلیل عملکرد نامناسب اقتصادی دولت و انتظارات برباد رفته از برجام است. در این وضعیت، دشوار بتوان توافقی شبیه برجام را به افکار عمومی ایران فروخت، ضمن آنکه ایران به دلیل پایبندی به محدودیت‌های برجام، اهرم‌های کمرنگ‌تری در اختیار دارد. این است که احتمال اندکی وجود دارد که فشارهای اقتصادی، به تنهایی سنجش نخبگان سیاسی ایران را به سوی دور دیگری از امتیازهای هسته‌ای، تغییر دهد.

خروج آمریکا از برجام، سنجش هزینه- فایده ایران را از پایه دگرگون ساخت و پایبندی به توافق برجام را بسیار دشوار کرد. این است که سیاستمداران آمریکایی و اروپایی، به‌جای درخواست امتیازات بزرگ‌تر هسته‌ای از ایران، باید ببینند چگونه می‌توان تهران را از کنار گذاشتن کامل برجام و گسترش شدید عناصر مختلف برنامه هسته‌ای‌اش بازداشت. این، کار آسانی نیست اما طی ده، دوازده ماه آینده که هنوز هم سیاستمداران فعلی در ایران بر سر کار هستند، کمتر دشوار خواهد بود.