چرا باید تاریخ بدانیم؟

نخست، دانستن تاریخ یک چارچوب و تصویر بزرگ‌تر به پژوهشگر روابط بین‌الملل در حوزه تصمیم‌گیری سیاست‌گذاران در مورد رفتار گذشته بازیگران بین‌المللی یا ملت‌ها در شرایط جنگ یا صلح داده و به آنها در تبیین استراتژی کمک می‌کند. به‌عنوان مثال فهم صحیح سودمندی یا عدم سودمندی برقراری روابط بین ایران و آمریکا و چرایی تداوم آن، تا به امروز را می‌توان با مراجعه به بستر تاریخی تحولات چند دهه گذشته دو کشور در مقاطع مختلف تا حدود زیادی پیش‌بینی کرد و از درون آن استراتژی بیرون آورد.

دوم، دانستن تاریخ به پژوهشگر روابط بین‌الملل کمک می‌کند که درک کند چگونه سیاست‌گذاران و جوامع مختلف مسائل دنیا را ارزیابی می‌کنند. به‌عنوان مثال صحبت از وجود یک دولت قوی و تمرکز قوا در کشورها و جوامع شرقی مثل ایران، روسیه، چین، ترکیه و ... طرفداران زیادی دارد. اما این‌گونه بحث‌ها در جوامع اروپایی که خود را حامیان دولت حداقلی و حقوق شهروندان(حداقل به ظاهر) می‌دانند شاید طرفداران چندانی نداشته باشد. در این ارتباط شیوع ویروس کرونا بحث‌های مربوط به ضرورت تغییر شیوه حکمرانی و حرکت به سمت دولت حداکثری و اجرای قوانین سخت در چنین شرایط بحرانی را مطرح کرده است.

سوم، دانستن تاریخ به پژوهشگر روابط بین‌الملل نشان می‌دهد که محدودیت کارهای ممکن و ناممکن کدامند. مثلا اگر پژوهشگری تاریخ روابط روسیه (قبلا شوروی) و آمریکا در بیش از ۶۰ سال گذشته را به دقت بداند مطمئنا قانع می‌شود که بهبود روابط دو کشور به معنای واقعی آن، مساله‌ای که ترامپ در دوران مبارزات انتخاباتی‌اش مطرح کرد تقریبا غیرممکن بوده است. چون دو کشور در طی دوران، به‌ویژه دوران جنگ سرد بنیادهای تهدید امنیت ملی و راهبردهای نظامی و موشکی، مواضع اتمی، رقابت‌های انرژی و اقتصادی خود را بر کاهش نفوذ طرف مقابل در حوزه‌های نفوذ منافع و امنیت ملی خود متمرکز کرده‌اند.

 چهارم، دانستن تاریخ نقش مهمی در مقایسه تطبیقی جوامع، خواسته‌ها و تقاضاهای ملت‌ها در تعاملات بین‌المللی دارد. تردیدی نیست که بخش مهمی از پیشرفت تمدن بشری در الگوبرداری یادگیری و استفاده از تجربیات ملت‌های دیگر به‌دست آمده است. همچنین آگاهی از روندهای تاریخی در مورد مفاهیم سیاسی همچون قدرت، دموکراسی، شیوه حکمرانی، حقوق‌بشر، روش توسعه اقتصادی به پژوهشگر روابط بین‌الملل در تجزیه و تحلیل واقع‌بینانه از جریان‌های موجود در مناطق مختلف جهان کمک می‌کند. پنجم بی‌توجهی به دانسته‌ها و واقعیات تاریخی منجر به شناخت انتزاعی از تفاوت‌های اساسی میان اعتقادات، ارزش‌ها و عملکرد نهادها در جوامع مختلف می‌شود و از این لحاظ یک آفت جدی برای هدایت پژوهش‌های روابط بین‌الملل به حساب می‌آید. بسترهای وقایع تاریخی از نسلی به نسل دیگر متفاوت دیده می‌شود.

  محدودیت‌های ابزار تاریخ

اما باوجود ویژگی‌های فوق، دنیای مدرن کمتر به تاریخ می‌پردازد و به‌طور عمومی سواد تاریخی دانشجویان و پژوهشگران، رشته روابط بین‌الملل درحال کاهش است. این تحول چند دلیل دارد: نخست اهمیت روزافزون، استفاده از رسانه‌های اجتماعی و فضاهای مجازی در دنیای کنونی است که بعضا جذابیت هم دارند و اطلاعات متنوع را با سرعت بالا و به‌طور کوتاه به افراد منتقل می‌کنند. این تحول ضمن ایجاد فرصت سرعت بخشیدن به روند دسترسی به اطلاعات عمومی و گسترده یک چالش عمده هم دارد و آن، اینکه افراد به‌طور فزاینده‌ای سطحی‌نگر شده و زمان زیادی را صرف خواندن اطلاعات عمومی می‌کنند که شاید در عمل به‌کار آنها نیاید اما به‌طور ناخواسته به‌دلیل جذابیت محتوا و اخبار این رسانه‌های اجتماعی و فضاهای مجازی درگیر آن می‌شوند. دوم در دنیای مدرن، به رشته‌های مرتبط با سیاست‌گذاری که با آمار و ارقام سروکار دارند و به علوم آینده‌پژوهی و سناریو‌سازی که جنبه‌ کاربردی دارند، بیشتر توجه می‌شود. سوم دانسته‌های تاریخی پژوهشگر روابط بین‌الملل ممکن است موردتوجه سیاست‌گذار نباشد. اصولا سیاست‌گذاران، زمان اندکی برای تصمیم‌گیری سیاسی دارند. بنابراین دانسته‌های گسترده تاریخی یک پژوهشگر روابط بین‌الملل الزاما به‌کار یک سیاست‌گذار نمی‌آید.

  اهمیت تئوری در پژوهش‌های روابط بین‌الملل

تئوری تداوم رابطه بین دو یا چند پدیده را مشخص می‌کند و توضیح می‌دهد که چرا این رابطه ایجاد شده است. تئوری‌ها با ارائه تصویری از نیروهای اصلی که رفتار در دنیای واقعی را تعیین می‌کنند عمدتا واقعیت‌ها را به گونه‌ای ساده می‌کنند که برای ما قابل فهم باشند. در سطحی کلی‌تر کارهای تئوریک روابط بین‌الملل محاسبه فرآیندها، موضوعات و پیامدهای روابط درون کشوری و بین کشوری از طریق کلمات و مفاهیم کلی و علی است.

  چرا باید تئوری بدانیم؟

این یک واقعیت است که تئوری‌های خوب می‌توانند به سیاست‌گذاران، برای ارائه راه‌حل‌های مناسب برای حل معضلات بشری کمک کنند. ماهیت پویا و درحال تغییر سیاست خارجی و روابط بین‌الملل در زمینه‌هایی همچون ظهور دنیای چند‌قطبی، ظهور قدرت‌‌های منطقه‌ای، چگونگی مهار یک‌‌جانبه‌گرایی قدرت‌‌های بزرگ مثل آمریکا، رکود اقتصادی جهانی و نابرابری‌های توسعه و تجارت جهانی، چالش‌های مربرط به ظهور دولت‌های ناکام، رشد افراط‌گرایی و تروریسم، شیوه حکمرانی هوشمند، مسائل حقوق‌بشر، جنگ‌های سایبری، جنگ‌های نیابتی در نتیجه بحران‌های منطقه‌ای، مسائل امنیت انرژی بین‌المللی، موضوعات کنترل تسلیحات و خلع‌سلاح منازعات فرقه‌ای و ایدئولوژیک، دولت‌گرایی جدید، مسائل محیط‌زیست جهانی، شیوع بیماری‌های همه‌گیر، بروز ناسیونالیسم و راست افراطی و ... مجموعه‌ای از عناصر سخت و نرم سیاست بین‌الملل و روابط خارجی هستند که همگی سیاست‌گذاران، را با مشکلاتی مواجه می‌کنند که برای حل آنها باید ایده‌های جدید و خلاقی را ارائه دهند.

  تاریخ یا تئوری؟

حال با توجه به مباحث فوق پرسشی که در ذهن یک پژوهشگر جدی روابط بین‌الملل مطرح می‌شود این است که داشتن سواد تاریخی مهم‌تر است یا سواد تئوریک؟ پاسخ صحیح این است که بهره‌گیری از هردو ابزار مهم است. چون، هر کدام از آنها نقش ویژه خود را در هدایت یک پژوهش حرفه‌ای ایفا می‌کنند و از این لحاظ به هیچ عنوان، در رقابت با هم قرار نمی‌گیرند. تئوری به ذهن پژوهشگر چارچوب و نظم می‌دهد و تاریخ مواد لازم برای عملیاتی کردن آن، چارچوب ذهنی را فراهم می‌کند. به عبارت دیگر در اغلب موارد این دو به یکدیگر نیاز دارند تا یک پژوهش تکمیل شود. در همین راستا و براساس تجربیات میدانی و مشاهده‌ای نویسنده دانسته‌های تاریخی گسترده و عمیق شرط لازم در هدایت یک پژوهش ملی است. پس مساله اصلی استفاده یا اولویت‌بندی یکی از این دو ابزار پژوهش نیست، بلکه چالش اصلی یک پژوهشگر در چگونگی استفاده کمی و کیفی از این دو ابزار مهم پژوهش است که متناسب با نیازهای روز و پاسخگوی جمله معضلات بشری ملت‌ها یا دولت‌ها باشد.

بنابراین بر دو نکته مهم برای کاربردی کردن پژوهش‌های روابط بین‌الملل باید تاکید کرد: نخست استفاده حداقلی از این دو ابزار مهم در این حوزه تخصصی؛ و دیگری استفاده آزادانه از آنها در طول متن به اندازه نیاز یک پژوهش. به همین منظور نویسنده بر استفاده از تاریخ کاربردی تاکید می‌کند که در آن، نقاط عطف یک رخداد شناسایی و چرایی تداوم آن، در روندهای جاری شناسایی می‌شوند. در حوزه تئوری هم نیازمندی اصلی یک پژوهشگر روابط بین‌الملل استفاده از تئوری‌هایی است که معما محور بوده و به حل یک موضوع خاص کمک می‌کند. از این لحاظ برقراری نوعی تعادل بین جنبه بین‌المللی تئوری‌های روابط بین‌الملل(جنبه کل‌گرایانه) و جنبه منطقه‌ای(جنبه خاص‌گرایانه) سبب کاربردی‌تر شدن تئوری‌ها می‌شود. یک پژوهشگر روابط بین‌الملل هم در بیان تاریخ و هم در بیان تئوری باید در طول پژوهش سریع عمل کند و از آنها بگذرد. موفقیت و درجه تاثیرگذاری پژوهش‌های روابط بین‌الملل در ایران، تا حد زیادی به‌کاربردی شدن این علم و تاثیرات عملی آن در حوزه سیاست‌گذاری ارتباط دارد.