وضعیت قوای به شدت پرت و پراکنده‌ منطقه‌ای هر دو طرف و توانایی روزافزون برای رصد و حمله به نیروهای دشمن می‌تواند بخش زیادی از غرب پاسیفیک را به «منطقه جنگی» تبدیل کند آن هم با عواقب اقتصادی وحشتناک. بعید است که تسلیحات هسته‌ای مورد استفاده قرار گیرد: حتی در یک نبرد به‌شدت خشن اما متعارف، هیچ طرفی خسارت‌های خود را آنقدر جدی نمی‌انگارد یا چشم خود را آنقدر سیاه نمی‌انگارد یا خطرات را آنقدر حیاتی نمی‌بیند که خطر تقابل هسته‌ای را با استفاده از «ابتدا تسلیحات هسته‌ای» به جان بخرد. ما همچنین فرض می‌کنیم که چین سرزمین‌مان را مورد حمله قرار نمی‌دهد مگر از طریق فضای سایبری، با توجه به قابلیت حداقلی چین برای انجام این کار با تسلیحات متعارف. در مقابل، حملات غیرهسته‌ای آمریکا علیه اهداف نظامی در چین می‌تواند گسترده باشد. دو متغیر تا حد زیادی می‌تواند مسیر جنگ را مشخص کند: «شدت» (از ملایم به سخت) و «مدت زمان» (از چند روز تا یک سال یا بیشتر)؛ از این رو ما چهار مورد (Case) یا سناریو را معرفی می‌کنیم. تعیین‌کننده اصلی «شدت» این است که آیا در ابتدا، رهبران سیاسی آمریکا و چین به ارتش‌های خود اجازه انجام و اجرای برنامه‌هایشان برای حمله به نیروهای دشمن را به شکل بی‌رحمانه می‌دهند یا خیر؛ اجازه‌ای که نبرد شدید را به شدت تسریع می‌بخشد. تعیین‌کننده اصلی «مدت زمان» هم – با توجه به اینکه هر دو قدرت از پتانسیل مبارزه در یک جنگ طولانی برخوردارند- این است که آیا (و چه زمان) هر طرف اراده نبرد را از دست می‌دهد یا به این نتیجه می‌رسد که تداوم آن سازنده نیست و می‌تواند منفی باشد.

ما تاثیرات هر مورد را از جنبه نظامی، اقتصادی، سیاست داخلی و بین‌المللی طبقه‌بندی می‌کنیم. تلفات و خسارت‌های نظامی – یعنی افول قابلیت‌های نظامی- عمدتا شامل سیستم‌های تسلیحاتی و C۴ISRهای (فرماندهی، کنترل، ارتباطات، محاسبات، اطلاعات، ردیابی و شناسایی) نابود شده یا فلج شده است. هیچ تلاشی برای تحلیل تلفات و خسارت‌های بالقوه انجام نشده اگرچه تخمین‌های خامی را می‌توان از خسارت سیستم‌ها به‌دست آورد. هزینه‌های اقتصادی در اینجا به منزله کاهش تولید ناخالص داخلی (GDP) از فقدان تجارت، مصرف و درآمد از سرمایه‌گذاری‌ها در خارج تعریف می‌شود. اختلال در تامین انرژی در اثر انقباض تجاری به‌دست می‌آید. هزینه دارایی‌های تصاحب‌شده، نیروهای ویران‌شده و زیرساخت‌های آسیب‌دیده اگرچه به‌طور بالقوه قابل ملاحظه هستند اما کنار گذاشته می‌شوند زیرا تاثیر فوری بر تولید ناخالص داخلی ندارند. پاسخ‌ها و واکنش‌های سیاسی داخلی می‌تواند شامل حمایت، بی‌صبری، مخالفت، بی‌ثباتی یا آسیب‌زدن به تلاش‌های جنگی شود. واکنش‌های بین‌المللی می‌تواند به نفع یک طرف یا طرف دیگر باشد، شاید تا حد مداخله و می‌تواند بر یک طرف یا هر دو طرف برای توقف نبرد فشار وارد آورد.  بازه زمانی ما ۲۰۱۵ تا ۲۰۲۵ است. میزان فعلی پیشرفت‌ها در فناوری نظامی- به‌ویژه سیستم‌های ضددسترسی و منع منطقه‌ای، جنگ سایبری و قابلیت‌های ضدماهواره‌ای هر دو طرف- به معنای پتانسیل برای تغییر بزرگ در دهه آینده است که بررسی موارد در ۲۰۲۵ را متفاوت از ۲۰۱۵ می‌سازد. شرایط اقتصادی هم اکنون و هم در سال ۲۰۲۵ تغییر خواهد کرد – که اقتصاد چین احتمالا از آمریکا پیشی خواهد گرفت، سرمایه‌گذاری چین در خارج فزونی می‌یابد و هر دو اقتصاد بیش از هر زمانی به شبکه‌های کامپیوتری اتکا می‌کنند- اگرچه برای تغییر کیفی جنبه اقتصادی جنگ کافی نیست. تلاش برای مشخص کردن تاثیرات سیاسی داخلی و بین‌المللی جنگ طی یک دهه آینده بسیار حدسی و گمانی خواهد بود. از این رو، ۲۰۲۵ از جنبه نظامی متفاوت از ۲۰۱۵ تحلیل می‌شود.

تفکر چین و آمریکا در مورد جنگ

تفکر آمریکا و چین در مورد جنگ نشان می‌دهد که هر دو طرف انتظار دارند که این نبرد «شدید» باشد: چین برای یک نبرد کوتاه‌مدت برنامه‌ریزی می‌کند (و امیدوار به آن است) و آمریکا در صورت تداوم جنگ به پیروزی خود مطمئن‌تر است. تا جایی که آمار دولتی نشان می‌دهد هیچ طرفی به‌طور سیستماتیک تاثیرات جنگ طولانی را تحلیل نکرده یا ایده محدود کردن عمدی یا متقابل خشونت (که بعد بحث می‌شود) را در نظر نگرفته است. تفکر نظامی چین از مفاهیم اولیه مائوئیستی «جنگ خلق» (people’s war) و «جنگ تا نابودی» (war of annihilation) میان سیستم‌های ایدئولوژیک کاملا متضاد تشکیل یافته است. مفاهیم درحال ظهور بازتاب توانایی روزافزون چین و میل به تهدید یا استفاده از زور برای اهداف تقریبا محدود است (مانند جلوگیری از استقلال تایوان یا اجرای ادعاهای دریایی خود) بدون اینکه خود را درگیر جنگ با آمریکا ببیند. با این حال، جنگ با آمریکا را نمی‌توان نادیده گرفت و ممکن است دربردارنده ضرباتی به چین، زیان‌های ناگهانی و هزینه‌ها و شکست نهایی باشد. بنابراین، چین باید آماده شود- اگر قادر به جلوگیری و بازداشتن ایالات‌متحده از مداخله نباشد- تا مانع شکست خود شود. این وضعیت علاقه چین به سیستم‌های ضددسترسی و منع منطقه‌ای را بیشتر کرده و به خصوص دلبستگی چین به فناوری‌های هدفمند را افزایش داده است. این سیستم‌ها هزینه و آستانه مداخله آمریکا در نبردی که شامل چین می‌شود را افزایش می‌دهد. با کاهش تهدید آمریکا علیه چین، این سیستم‌ها سپری می‌سازند که در پشت آن ممکن است چین احساس آزادتری برای استفاده از زور داشته باشد. افزون بر این، مزیت‌های نظامی آمریکا تفکر چین را در مورد جنگ به سوی اتخاذ ابتکار، دستیابی به دستاوردهای ناگهانی، بی‌اعتبار کردن نیروهای تهاجمی آمریکا و محدود کردن دامنه جغرافیایی درگیری، تسلیحات، اهداف و مدت زمان سوق داده است. درحالی‌که چین ناوهای هواپیمابر آمریکا و پایگاه‌های هوایی منطقه‌ای این کشور را به‌عنوان اهدافی مهم می‌نگرد، همچنین C۴ISR را به مثابه پاشنه آشیل آمریکا پنداشته و بنابراین، زرادخانه و برنامه‌ریزی برای گنجاندن جنگ سایبری و ضدماهواره‌ای را توسعه داده است.