آشفتگی داخلی ممکن است خطری برای چین نباشد اما می‌تواند رژیم را وادارد تا بخش زیادی از جمعیت خشمگین را سرکوب سازد و در نهایت تیشه به ریشه مشروعیت خویش زند. خطر جدایی‌طلبی در تبت یا سین‌کیانگ هم مزید بر علت است. اما نباید رویه تاثیرات بین‌المللی و نقش ناتو، هند، روسیه و دیگر کشورها در مناقشه میان چین و آمریکا و در محیط پیرامونی‌شان را فراموش کرد.  

در مورد «متحدان» چین باید گفت که کره‌شمالی بسیار غیرقابل پیش‌بینی‌تر از روسیه است. اگرچه کره‌شمالی دیگر قابلیت نظامی متعارف برای حمله و شکست کره‌جنوبی را ندارد اما می‌تواند از موشک علیه کره‌جنوبی یا ژاپن استفاده کند [شاید کره‌شمالی فاقد ادوات و تسلیحات متعارف باشد اما دارای تسلیحات غیرمتعارف (هسته‌ای) است و تا این لحظه ۶ آزمایش هسته‌ای موفقیت‌آمیز انجام داده است. افزون بر این، آخرین آزمایش موشکی این کشور (هواسونگ ۱۵) نشان داد که از قابلیت هدف قرار دادن کل خاک آمریکا برخوردار است]؛ هرچند سئول قطعا وارد هیچ جنگی علیه چین در هیچ صورتی نخواهد شد اما گزینه‌های ژاپن به واسطه خصومت کره‌شمالی می‌تواند پیچیده‌تر شود. ستیز میان چین و آمریکا مخل خاورمیانه بزرگ‌تر است آن هم با فراهم کردن فضایی برای افزایش خشونت از سوی اسلام‌گرایان- افراط‌گرایان و گروه‌های ضداسرائیلی (مانند القاعده، داعش و سایر گروه‌ها). دشواری‌های خاورمیانه می‌تواند درخواست‌های مضاعفی بر نیروی دریایی و هوایی آمریکا بار کند آن هم در برهه‌ای که بیشتر این نیروها در غرب پاسیفیک مورد نیازتر هستند. بر عکس، تغییر جهت چشمگیر قوای آمریکایی از «فرماندهی مرکزی آمریکا» به «فرماندهی پاسیفیک آمریکا» می‌تواند بر پتانسیل بی‌ثباتی در خاورمیانه اثر بگذارد. خشونت، افراط‌گرایی و بی‌ثباتی فزونی یافته در خاورمیانه می‌تواند برای چین هم آسیب‌رسان باشد زیرا بخش زیادی از نفت خود را از این منطقه تامین می‌کند (با این حال، بیشتر این نفت نباید از مناطق جنگی عبور کند).

کشورهای آسیای شرقی بیشترین خسارت را از جنگ چین و آمریکا متحمل می‌شوند: بیشتر منطقه می‌تواند به یک منطقه جنگی تبدیل شود؛ اقتصاد گسترده بازرگانی‌اش دچار رکود می‌شود؛ چین ممکن است یا به‌عنوان قدرتی مسلط یا بی‌ثبات سر برآورد؛ دستاوردهای فوق‌العاده منطقه در زمینه امنیت و رفاه مورد تهدید قرار می‌گیرد. بیشتر کشورهای آسیایی خواهان این هستند که در صورت پیروزی آمریکا جنگ به سرعت خاتمه یابد اما چنین خواسته‌ای برای چین ندارند. بیشتر همسایگان چین به سوی روابط امنیتی نزدیک‌تر با آمریکا روی آورده‌اند. این وضعیت در نزاعی که برخاسته از خوی جنگ‌طلبی چین باشد می‌تواند شدت یابد. مهم‌ترین دولت ژاپن است. قدرت نظامی و روابط خصمانه‌ این کشور با چین در حال افزایش است و احتمال قوی هست که چین به پایگاه‌های هوایی آمریکا در قلمرو ژاپن حمله کند. تفاسیر اخیر از قانون اساسی ژاپن، در آغاز دولت «آبه» به شکل موثری حمایت نظامی برای آمریکا در جنگ با چین را قانونی می‌سازد. البته، احتمال مشارکت چشمگیر ژاپن در جنگ بیشتر خواهد بود در صورتی که این کشور در این مساله یا در تقابلی دخیل شود که موجب جنگ شود (مثلا، در شرق دریای چین). مشارکت نظامی ژاپن تقریبا مسلم می‌شود در صورتی که چین به ژاپن (از جمله پایگاه‌های آمریکایی در این کشور یا به قوای ژاپنی) حمله کند. اگرچه چین از گزینه عدم حمله به پایگاه‌های آمریکایی در قلمرو ژاپن برخوردار است اما چنین تصمیمی مشتمل بر اشکالات و بی‌فاید‌گی‌های مهم عملیاتی خواهد بود.

در مورد قابلیت‌ها: زیردریایی‌های ژاپنی، نیروهای رزمی سطحی (اعم از سطح دریا و زمین)، هواپیماهای جنگی، تسلیحات تهاجمی و ISR (جاسوسی، ردیابی و شناسایی) می‌توانند تا سال ۲۰۲۵ در یک جنگ شدید تفاوت‌های مادی به‌وجود آورند. جنگ چین و ژاپن هر چه بیشتر طول بکشد، پتانسیل ایستادگی ژاپن در کنار آمریکا و کمک به این کشور بیشتر می‌شود. در یک جنگ طولانی و شدید، چین رقابت با نیروهای آمریکایی و ژاپنی را دشوار خواهد یافت. افزون بر این، ورود و مشارکت ژاپن نیاز آمریکا به آوردن نیرو از مناطق دیگر را کاهش خواهد داد و کمبودها را جبران خواهد کرد. در مجموع، ورود و مشارکت رزمی ژاپن می‌تواند خسارت‌های چین را افزایش داده و خسارت‌های آمریکا را در یک نبرد طولانی و شدید جبران کرده یا حتی کاهش دهد. از آنجا که نیروهای ژاپنی به تدریج روند بهبودی و ارتقا را طی می‌کنند، ورود آنها به جنگ شکاف میان خسارت‌های چین و آمریکا را در سال ۲۰۲۵ عمیق‌تر می‌کند. این احتمالا تقویت‌کننده این نگاهی است که می‌گوید حتی با وجود بهبود و ارتقای سیستم‌های ضددسترسی و منع منطقه‌ای چین و کاهش برتری نظامی آمریکا، باز هم چین نمی‌تواند در یک جنگ طولانی و شدید پیروز شود. در عین حال، مداخله ژاپن موجب خشم چینی‌ها شده و می‌تواند آتش جنگ را شعله‌ورتر کند و آن را توسعه دهد و طولانی‌تر سازد. این ممکن است انگیزه‌ای به چین بدهد تا نبرد طولانی را ادامه دهد و از پس هزینه‌های عظیم‌تری که ممکن است پیش پایش سبز شود برآید. چین ممکن است حتی به ژاپن حمله کند، هرچند به قیمت منحرف کردن توجه نیروهایی که زیر حمله و فشار شدید بودند.

بسته به انگیزه و موقعیت درگیری، دیگر کشورهای آسیایی به مقیاس متفاوت در کنار آمریکا قرار خواهند گرفت. این حمایت‌ها طیفی از اجازه استفاده از پایگاه‌ها تا تعهد به اعزام نیرو (مثلا استرالیا، نیوزیلند و فیلیپین)، تا حمایت محتاطانه از آمریکا در میان کشورهایی با پیوندهای قدرتمند با چین (به‌ویژه کره‌جنوبی) یا جمعیت‌های قابل توجه چینی (مثلا در سنگاپور، مالزی، اندونزی و تایلند) و تا حمایت از چین (فقط از سوی کره‌شمالی) را شامل می‌شود. مشارکت نیروهای استرالیایی، به دلیل کیفیت آنها، اهمیت چشمگیری دارد (هرچند تعداد یا اندازه این نیروها کم باشد). غیر از کمک‌های نظامی، هر چه جنگ طولانی‌تر و شدیدتر شود، چین احتمالا بیشتر و بیشتر در منطقه‌ای که آرزوی رهبری‌اش را داشت منزوی‌تر می‌شود. این، در مقابل، می‌تواند صداهای حامی صلح در پکن (مثلا، در وزارت خارجه) را تقویت کند.