«کارین پریستر» تعاریف پوپولیسم را بر حسب اینکه آیا پوپولیسم به مثابه ایدئولوژی درک می‌شود یا استراتژی‌ای برای کسب و ماندن در قدرت یا یک عمل گفتمانی (اما بدون تلاش برای یک تعریف کلی) به سه گروه تقسیم می‌کند. معیاری که برای پوپولیسم استفاده می‌شود از این قرار است: جذابیت «برای مردم به‌عنوان یک کل» در برابر نخبگان سیاسی «فاسد» یا «ناتوان»؛ مخالفت با ایده اصلی دموکراسی لیبرال (اینکه اکثریت سیاسی باید به‌واسطه محدودیت‌های نهادین به شیوه‌های مهمی محدود شود)؛ و نفی «نزاکت سیاسی» لیبرالیسم یعنی چالش برای برخی عناصری که به منزله «اجماع لیبرال» دوره‌ گذار تلقی می‌شوند: اصلاحات بازارمحور، ادغام در سازمان‌های یورو آتلانتیک نفی رفتار و زبان ملی‌گرایانه.

این درک از ملی‌گرایی به وضوح ویژگی‌های متمایزکننده، بنیادی و ذاتی یک ملت را در برمی‌گیرد که عناصر غیرملی را به‌عنوان دیگران نامطلوب مورد شناسایی قرار می‌دهد. بنابراین، خواه به‌عنوان هویت ملی «تخیلی» یا «ابداعی» یا به‌عنوان امتیاز خاص جامعه «طبیعی»، پیشرفت و ترقی یک گروه همگن یکپارچه و دارای قلمرو [territoriality] در چارچوب مرزهای کشور را مشروع جلوه می‌دهد. تفسیر ملی‌گرایانه از پوپولیسم مردم را با «ملت قومی» [ethnic nation: اساسا ملی‌گرایی قومی نوعی ملی‌گرایی بی‌حاصل، پرخاشگر و نوستالژیک است و بر پایه نژاد یا تاریخ، قصد از هم پاشیدن یک ملت را دارد. در نیمه نخست قرن بیستم و در سیاه‌ترین ساعت آن، ملی‌گرایی قومی به جنگ منجر شد. برخی ملی‌گرایی قومی را در برابر ملی‌گرایی مدنی می‌نشانند که با ارزش‌های جهانی همچون آزادی و برابری در ارتباط است] برابر دانسته بنابراین ارزش ابدی جامعه ارگانیک [organic community: یکی از سوالات اساسی در جامعه‌شناسی این است که افراد چگونه یک جامعه را شکل می‌دهند. دورکیم برای پاسخ به این سوال دو شکل همبستگی را از هم تفکیک می‌کند؛ «همبستگی مکانیکی» و «همبستگی ارگانیک» یا اندامی. «همبستگی مکانیکی» به معنای وابستگی متقابل عناصر مشابه اجزای همگن در یک کل اجتماعی فاقد تمایزات داخلی است. منظور این است که مکانیکی بودن نوع همبستگی، متوجه اصل همانندی افراد است.

همانندی افراد در این جامعه ناشی از وجود منابع معرفتی واحد است که موجب می‌شود افراد به ارزش‌های واحدی دل بسته باشند. از این رو، افراد از هم متمایز نیستند. «همبستگی ارگانیک»، از تقسیم کار اجتماعی برمی‌خیزد. به عبارت دیگر، در سیر تحول تاریخی جامعه هم مبانی دریافت دانش متکثر می‌شود و هم اینکه جامعه پیچیده می‌شود و نتیجه این فرآیند گوناگون شدن افراد یا ناهمانندی آنها است. یعنی افراد در چنین جامعه‌ای از هم متمایز می‌شوند یا اینکه تمایزپذیری اجتماعی پیش می‌آید. به عبارت دیگر اگر در جامعه مکانیکی افراد همبسته و همانند بودند اما ویژگی جامعه ارگانیک تفاوت و عدم همانندی افراد است چراکه جامعه متکثر و پیچیده شده است] را تقویت و طبیعت طردگرایانه‌اش را مستحکم می‌سازد. تحلیل چنین تجلیات و مظاهر پوپولیستی‌ای نادیده‌انگاری و منزوی‌سازی آنانی را برجسته می‌کند که به گروه اکثریت تعلق ندارند و این به راحتی می‌تواند موجب پاکسازی قومی شود: «یک احتمال پنهان ناشی از ساخت گفتمانی [نویسنده به نظریه «گفتمان» اشاره کرده که ریشه در نظریه لاکلائه و موفه دارد. دغدغه اصلی در نظریه گفتمان آن است که مردم در جوامع چه درک و شناختی نسبت به خود دارند. به عبارت دیگر، تعریف مردم در جوامع گوناگون از خودشان چیست و به تبع این تعریف و شناخت، الگوی رفتاری آنها چیست؟ به‌طور مثال، شناخت کسی که تحت سیطره یک حکومت دیکتاتوری زندگی می‌کند از خویشتن با شناخت کسی که در یک حکومت دموکراتیک بر مبنای اعتقاد به آزادی و برابری انسان‌ها زندگی می‌کند کاملا متفاوت است و متعاقب آن، شیوه رفتار و الگوی عمل این دو نفر هم با یکدیگر تفاوت ماهوی خواهد داشت. در واقع، در گفتمان فقط به عناصر لغوی و زبانی توجه نمی‌شود بلکه به عوامل بیرون از متن یعنی «بافت موقعیتی» فرهنگی، سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و... هم مورد توجه قرار می‌گیرد.