مارین لوپن تمایلی ندارد که همان برچسب‌هایی که به پدرش چسبید به او نیز بچسبد. این اعضای جدید در حدود سال‌های ۲۰۱۱- ۲۰۱۰ درگیر کارهای حزبی شدند یعنی زمانی که مارین لوپن کنترل این سازمان را به دست گرفت. آنها اکنون به‌خاطر حمایت‌شان از مارین طی جنگ جانشینی داخلی عمدتا پست‌هایی گرفته‌اند.  

برای دیگر مصاحبه‌شوندگان، نفوذ خانواده به شیوه‌ای دیگر عمل می‌کرد. تخمین دقیق این دشوار است که چگونه تحصیل بر روش آنها برای ساخت جهانی سوسیالیست تاثیر گذاشته است. آنها می‌دانند که خانواده‌شان چگونه طی انتخابات مهم به جناح چپ سوسیالیسم یا نیکولا سارکوزی رای داده‌اند. اما آنها مشارکت سیاسی خود را به خانواده‌شان پیوند نمی‌دهند. آنها حتی فقدان پیش زمینه یا پیشینه‌ سیاسی و ایدئولوژیک خود را با نفی آن نفوذ توضیح می‌دهند. آنها معمولا بر تلاش‌ها و کاری که باید خودشان برای آموختن از مسائل و موضوعات سیاسی انجام دهند تاکید می‌کنند. آنها برای توضیح جذب شدنشان به ارزش‌های جبهه ملی اغلب به وضعیت دشوار در مدارس فرانسه اشاره می‌کنند: درگیری‌ها، فقدان احترام برای معلمان، تحصیل و آموزش نامناسب و ... قرار است اصلی‌ترین جهت‌گیری‌های حزبی را ترسیم کند: «مادر من یک معلم روستایی است و از خارج از شهر می‌آید. او این چیزها را در کلاس‌های درسش می‌بیند: زبان فرانسوی ضعیف است؛ قواعد و اساسا قواعد اجتماعی مورد احترام نیست.»

این تجربیات خصوصی حدود سال‌های دبیرستان یا دانشگاه و عمدتا از طریق شبکه‌های اینترنتی این سازمان رخ می‌دهد. آنها همگی بر سهم رسانه‌های اجتماعی در آگاهی‌شان از حزب تاکید می‌کنند. جوان‌ترین عضو پانل به دوست فیس‌بوکی رئیس بخش محلی در آلزاس (پاتریک بایندر) تبدیل شد.

 در برخی سطوح، اینترنت جبران‌کننده تعداد نسبتا اندک کنشگران حاضر در این عرصه بود. دانشگاه‌ها با جدایی میان آنها از حامیان سازمان‌های دست چپی نقش دارند: «آنها در کلاس درس اختلال ایجاد می‌کنند؛ هر هفته یا هر دو هفته یک‌بار کسی هست که صحبت کند که ضرورتا از اتحادیه دانش‌آموزی نمی‌گوید بلکه کسی است که می‌آید و سخنرانی می‌کند... در تمام این موارد جبهه ملی دیده نمی‌شود.» «در دانشگاه، انحصاری وجود داشت که از سوی تمام اتحادیه‌های دانش‌‌آموزی هدایت می‌شد و فضای بدی را درست کرد.» مرحله نهایی عضو شدن، تماس با نهاد یا ارگان، به‌صورت آنلاین کامل می‌شود؛ امکانی که برای نسل‌های اولیه تر وجود نداشت و این هم زمان تصمیم‌گیری و هم مشارکت را کاهش می‌دهد. تمام مصاحبه‌شوندگان کنشگری خود را زودهنگام آغاز کردند و اغلب درست پس از اولین دیدارها یا نشست‌هایشان به‌عنوان نامزد منصوب می‌شدند.

«۲ یا ۳ ماه پس از پیوستنم، بسیار فعال و درگیر شدم. او [مارین لوپن] به من گفت: «برای انتخابات حوزه‌های منطقه‌ای گوبویلر چطور است؟ ما یک نفر را می‌خواهیم.» نظارت مارین لوپن پیامدهایی برای کنشگری در درون این سازمان دارد. این نظارت قدرت رویکرد بالا به پایین به جابه‌جایی‌ها را نشان می‌دهد که به مثابه موثرترین روش برای تبدیل شدن به دولت حزبی قابل احترامی تلقی می‌شود که لوپن در پی ساخت آن است و موثرترین روش برای احتراز از آزادی بیان نژادپرستانه، افراطی یا اظهارات نامناسب غیرقابل کنترل تلقی می‌شود. در مورد مصاحبه‌شوندگان‌مان، کارکرد دوگانه «کنشگر» و «مربی» [به منزله] جایگزینی از طریق ارتقا نیست بلکه مشارکتی موازی است که به مهارت‌های خاص و دارایی‌هایی پیوند دارد که حزب با آن [دارایی‌ها و مهارت‌ها] و نیز حمایت از مارین لوپن در مناقشات داخلی ارتباط دارد.