بیشتر جنبش‌ها و ابتکارات پوپولیستی نوظهور دست راستی در اتریش ظاهرا رقابتی با «حزب آزادی اتریش» یا FPÖ ندارند، بلکه مکمل ادعایشان است. «حزب آزادی اتریش» سنتی طولانی در میراث سوسیالیسم ملی دارد. پس از جنگ‌جهانی دوم، به اعضای «حزب سوسیالیست ملی» (NSDAP) سابق در اتریش فرصت داده شد تا حزبی جدید به نام «اتحادیه مستقلان» تشکیل دهند. در سال ۱۹۵۵، سال استقلال اتریش از قدرت‌های اشغالگر آمریکا، بریتانیا، فرانسه و شوروی، این حزب نام خود را به «حزب آزادی اتریش» تغییر داد، اما در ایدئولوژی ملی آلمان و چارچوب‌های یهودستیزانه جای گرفته و باقی ماند. اگرچه در دهه‌های بعد، حزب آزادی اتریش ایدئولوژی و ساختارهای سازمانی خود را «نوسازی» کرد اما سنت ملی آلمانی ایدئولوژی این حزب را تا امروز تشکیل می‌دهد.    

درحالی‌که پروژه نولیبرالی می‌کوشید تا از اختیارات سازمان‌های کارگری بکاهد اما «حزب آزادی اتریش» یا (FPÖ) ستیزه‌ورزی کارگران در برابر کارفرمایان را به‌سوی خصومت‌های جدیدی مانند خصومت‌های ضدنهادی، «بیکار تنبل» [lazy unemployed] و مهاجران سوق داد که اکنون به منزله «بار» نشان داده می‌شدند. این استراتژی در کسب حمایت لااقل از گروه‌هایی که به‌نظر می‌رسید از احیای پروژه نولیبرال متاثر شده و ترسیده‌اند- عمدتا کارگران اتریشی- موفق بود. بنابراین تعجب‌آور نیست که ولفگانگ شوسل محافظه‌کار از «حزب مردم اتریش» (ÖVP) شریکی در FPÖ برای دولت ائتلافی پس از انتخابات ملی ۱۹۹۹ یافت. این ائتلاف در سال ۲۰۰۰ در معرض انتقادات شدید ملی و اروپایی بوده است. با این اوصاف، FPÖ و سپس BZÖ (جنبش برای آینده اتریش) تا سال ۲۰۰۶ در دولت ماندند و با تضعیف اتحادیه‌ها و دفاتر کارگری [Chamber of Labour] دستور کاری نولیبرالی را به پیش بردند. پس از مرگ‌هایدر در سال ۲۰۰۸، ‌هاینز- کریستین استراچ [Heinz-Christian Strache: رئیس حزب آزادی اتریش در سال ۲۰۰۸. او در سال ۲۰۰۸ کمپین بیگانه‌هراسی را به راه انداخت و در آن زنانی را که لباس اسلامی بر تن داشتند به «نینجاهای مونث» تشبیه کرد] «حزب آزادی اتریش» را دوباره در مسیر ضدمهاجرت و ضداسلامی تغییر جهت داد. با این حال، با طرح همه‌پرسی «ابتدا اتریش» در سال ۱۹۹۳ از سوی FPÖ که خواستار محدودیت بر مهاجرت و قوانین مهاجرتی محدودکننده شده بود، مهاجرت به موضوع مهمی برای FPÖ تبدیل شد.

از آن زمان، «حزب آزادی اتریش» به‌طور سیستماتیک گفتمان تفاوت [difference] و طرد [exclusion] را به‌ویژه با توجه به مهاجرت و از زمان شروع قرن «مسلمانان» شکل داد. از وقتی احزاب مستقر- و به‌ویژه سوسیال دموکرات‌ها- نیز از ایده برابری فاصله گرفتند، «حزب آزادی اتریش» به تبلیغ خصومت پرداخت و «کارگران سختکوش» را در برابر «کارگران تنبل» یا «مردمان ما» را در برابر «مهاجران» قرار داد و این به‌طور روزافزونی درحال تبدیل شدن به سخنی متداول است. در سال‌های بعد، درخواست‌های «حزب آزادی اتریش» به‌طور روزافزونی در یک سیستم مهاجرتی و پناهندگی محدود به اجرا درآمد: «با نگاه به برخی ادعاها [ی مربوط به همه‌پرسی «ابتدا اتریش» که از سوی نویسندگان بیان شد]، روشن است که اتریش با عنایت به این گفتمان و نیز قانون هرگز به این ادعاهای ممنوعه [no-go claims] در تاریخ تا پیش از جمهوری دوم این‌قدر نزدیک نبوده است.»

یک تغییر و تحول جامع در قانون مهاجرت – «قانون بیگانه» در سال ۲۰۰۵- با فشار آرای ÖVP، SPÖ و FPÖ/ BZÖ به تصویب رسید. از این‌رو، برخی از «ادعاهای ممنوعه» اولیه در دهه ۹۰ به قوانینی طردآمیز [exclusionary laws] در قالب تحول به سوی «نابرابری» بیشتر در میان احزاب مستقر تبدیل شد. این ستون‌فقرات سیاست مهاجرتی محدودکننده و نژادپرستی اجتماعی نسبت به مهاجران و مسلمانان- که به‌ویژه پس از ۱۱ سپتامبر در سطح جهانی مطرح شد- زمینه را برای ابتکارات مدنی ضداسلامی مانند طرح‌هایی که مخالف ساخت مساجد است، هموار کرد تا در این عرابه هژمونیک تفاوت، نابرابری و طرد دخیل شوند.

جنبش‌های ضدمسجد ضرورتا موضوعات «جدیدی» مطرح نکردند بلکه تا حدی گفتمان از پیش موجود علیه مهاجران و مسلمانانی که قویا از سوی FPÖ شکل داده شد را شدت بخشید. با این وجود، چنانکه در زیر بحث خواهیم کرد، «ابتکار شهروندان» تا حد زیادی بر نژادپرستی ضداسلامی متمرکز است درحالی‌که ادعاهای FPÖ نه‌تنها متنوع‌تر است، بلکه بر خصومت میان «ما» (اتریشی‌ها) و «آنها» (به‌طور کلی، مهاجران) متمرکز است.

مبارزه با هژمونی: نژادپرستی به‌عنوان اقدامی اجتماعی

یکبار و برای همیشه این اصل را بیان می‌کنم: یک جامعه یا نژادپرست است یا نیست (فانون ۲۰۰۸، ۶۳).

در این بخش ما برداشت‌مان از نژادپرستی و هژمونی را با بحث در مورد ویژگی‌ها، اشکال و کارکردهای خاص نژادپرستی توضیح می‌دهیم. درک نژادپرستی به‌عنوان یک اقدام اجتماعی نشانه‌ای است از اینکه چرا گروه‌های پوپولیست و افراط‌گرای راست‌افراطی موفق هستند و چرا جنبش‌ها و احزاب ضدنژادپرستی، ضدفاشیستی و ضدتبعیض- که اگرچه به تعداد زیاد حضور دارند- که سیاست‌های جذب‌آمیز[inclusionary politics] را دنبال می‌کنند در حاشیه بوده و در موضعی «ضعیف» هستند. در چارچوب گروه‌های افراط‌گرا و پوپولیست دست‌راستی، نژادپرستی – به‌عنوان یکی از قطب‌های مهم ایدئولوژیک‌شان- اغلب به‌عنوان اقدامی «افراطی» مورد بحث قرار می‌گیرد. همچنین دیدگاه «ترکسیدیز» [Terkessidis: روزنامه‌نگار آلمانی که در حوزه مهاجرت متخصص است] را به بحث می‌گذاریم که نژادپرستی پدیده‌ای نیست که در حواشی جامعه مستقر شود بلکه باید به‌عنوان یک اقدام اجتماعی درک شود که برای جوامع اروپایی حیاتی است.