حزب UKIP با گفتمان خود مبنی بر بدبینی به اروپا، بیگانه‌هراسی و سیاست‌های قدرتمند ضدمهاجرتی موفق شد در صحنه سیاسی این کشور به موفقیت‌هایی دست یابد و نفوذ سیاسی خود را افزایش دهد. از سوی دیگر EDL موفق شد حس ازخودبیگانگی فرهنگی را با نگاه به گروه‌های اقلیت قومی در بریتانیا به‌وجود آورد و تا حد زیادی بر احساسات ضداسلامی متمرکز شد و به شکاف‌های فرهنگی در درون جامعه اشاره کرد. در نهایت، BNP نماینده مورد قبول دیگری از صحنه راست‌افراطی در این کشور است که موفق به جلب توجه عموم، به‌ویژه زیر رهبری «نیک گریفین» از اوایل دهه ۲۰۰۰ به این سو شده است.  

افزون بر این، به گفته «کانووان» [Canovan]، جنبش‌های پوپولیستی در کنار طیف‌های سیاسی چپ- راست استدلال می‌کنند که «مردم» از سوی «سیاستمداران فاسد و نخبگان غیرمنتخب»ی که به عمد منافع و باورهای انتخاب‌کنندگان را نادیده می‌گیرند از قدرت کنار گذاشته شده‌اند. با این وجود، این نه شکلی از پوپولیسم، تنها محافظ گروه‌ها و احزاب خاص است و نه پوپولیسم مترادفی است برای راست‌افراطی، افراط‌گرایی و فاشیسم. «پوپولیسم هویت‌گرای اکثریت» (جانسون و دیگران. ۲۰۰۵) را می‌توان با شفافیت بیشتر در رویکردهای احزاب اصلی در ارتباط با مهاجرت و چندفرهنگی‌گرایی شناسایی کرد (بال و دیگران. ۲۰۱۱) آن هم با استدلال‌هایی که یک نخبه بی‌خبر [an out-of-touch elite: یعنی نخبه‌ای که دانش و اطلاعات به روزی ندارد و از تحولات بیگانه و بی‌خبر است] اجازه تغییراتی در جامعه بریتانیا را داده که تازه‌واردان را به بریتانیایی‌های ساکن ترجیح می‌دهد: از این گاهی و نه همیشه به «سوگ سگی» [dog whistles] تعبیر می‌شود. پوپولیسم هویت‌گرای اکثریت بر مفهوم هویت به‌عنوان ابزاری برای تعیین این مساله متمرکز است که چه کسی به چیزی تعلق دارد که از آن با عنوان «گروه‌اکثریت» یاد می‌شود، براساس تعداد خصایل یا ویژگی‌ها مثل مذهب یا قومیت که وضعیتی را ایجاد می‌کند که «دیگری» در برابر «توده‌ها» قرار می‌گیرد.

به این سان، چنین پوپولیسمی نمی‌تواند آن چیزی باشد که معرف فرد یا گروهی خاص به منزله راست‌افراطی یا راست رادیکال باشد. این ناهمگونی ایدئولوژیک راست‌افراطی (آناستاساکیس ۲۰۰۰) به بحثی دائمی در مورد تعریف و واژه‌شناسی این خانواده سیاسی دامن زده است. این بحث شامل رویکردهایی می‌شود در مورد اینکه چگونه یک گروه خاص باید به منزله فاشیست، رادیکال یا افراط‌گرا طبقه‌بندی شود آن هم با «هسته ایدئولوژیک» یا گسست از هنجارهای دموکراتیک (مثل خشونت) به‌عنوان شاخص (بنگرید به کارتر ۲۰۰۵؛ ایتول و گودوین ۲۰۱۰؛ ریچاردسون ۲۰۱۱).

با این حال، مطالعه موفقیت انتخاباتی گروه‌هایی مانند BNP (برای مثال، بنگرید به فورد ۲۰۱۰؛ جان و دیگران ۲۰۰۶) بیشتر مربوط است به بخش سیاست پوپولیستی فعالیت‌شان تا به هسته ایدئولوژی یا رابطه با خشونت. نزد ایتول (۲۰۰۴) شباهت با برخی سیاست‌های خاص محافظه‌کارانه سوالاتی در مورد این مساله مطرح می‌کند که‌ آیا خط روشنی می‌توان میان افراط‌گرایی و راست رادیکال ترسیم کرد یا نه. نزد بارکر (۱۹۸۱) دلیل، شکلی از «نژادپرستی جدید» است که نوع قدیم نژادپرستی براساس ایده‌های «مادون»ی [inferiority] و‌«مافوق»ی [superiority] میان گروه‌های نژادی را ترویج نمی‌کند، بلکه در عوض بر همبستگی گروهی و محرومیت آنهایی که غیرخودی یا بیگانه [outsiders] تلقی می‌شوند تاکید می‌کند. به گفته «می و دیگران» (۲۰۰۴: ۲۲۳) این «نژادپرستی جدید یک سلسله مراتب نژادی روشن را بر نمی‌سازد، بلکه یک تعلق کاملا ثابت و ارگانیک تغییرناپذیر از مردمان، سرزمین‌ها و دولت‌های خاصی را بر می‌سازد که در حقیقت تمام «دیگران» را طرد و به شیوه‌ای نژادپرستانه متمایز می‌سازد.»

با این توصیف و با توجه به تمرکز تحقیق بر پوپولیسم و نفرت‌پراکنی و جرم، ما پرسشی تجربی از رابطه میان این سیاست پوپولیستی و حوادث مربوط به نفرت را مطرح می‌کنیم. هر رابطه‌ای می‌تواند شکل‌های متعددی داشته باشد از جمله افرادی که سیاست پوپولیستی را به اجرا در آورده و به سوی روش‌های غیرقانونی یا برانگیختن دیگران سوق می‌دهند یا احتمال پراکندگی و نشت بیشتری که پوپولیست‌ها خواهان آن هستند (از سوی جریان اصلی یا سیاستمداران غیر از جریان اصلی) می‌تواند به دیگران مجوز بیان نفرت بدهد. در حقیقت، درحالی‌که برخی مخالفان BNP استدلال می‌کنند که فعالیت BNP نفرت پراکنی را افزایش می‌دهد، دیگران (کلارک‌و دیگران. ۲۰۰۸؛ کوپمانز ۱۹۹۶؛ پینتر ۲۰۱۳) استدلال می‌کنند که این همچون یک «شیر ایمنی» [safety valve] عمل می‌کند که به نژادپرست‌ها و دیگر ناراضیان یک روزنه کلیدی را نشان می‌دهد که ممکن است از سوی فعالان غیردموکراتیک به چالش کشیده شود.

در اینجا مهم است خاطرنشان سازیم که بریتانیا «جامع ترین و نظام‌مندترین رویکرد به حفاظت در برابر جرم نژادپرستانه و خشونت» در اتحادیه اروپا را «توسعه داده است»؛ (اوکلی، ۲۰۰۵) رویکردی که برخی تحریکات می‌تواند در آن به منزله توهینی کیفری مورد تعقیب قرار گیرد. بنابراین، ما متوجه ارتباط باریک فعالیت مبهم هستیم که غیرقانونی نبوده اما می‌تواند فضایی از ترس و بی‌اعتمادی فراهم آورد که خشونت محتمل‌تر شود.  همین متن است که EDL، BNP و UKIP را موارد مورد مطالعه متناقض می‌سازد. کنشگران ضدنژادی، هر سه را به فعالیت مشکل‌ساز متهم می‌کنند و سازمان‌هایی مانند «امید نه نفرت» [Hope Not Hate] در سال ۲۰۱۳ از حامیان خود پرسیدند که آیا UKIP باید به BNP و EDL به‌عنوان سازمان‌هایی که به‌طور خودکار علیه «امید نه نفرت» کمپین می‌کنند افزوده شود یا خیر. در زمان نوشتن، UKIP هم پوپولیست بود و هم محبوب.