این سوال که ظهور چین چگونه بر نظم بین‌المللی تاثیر خواهد گذاشت اهمیت چشمگیری برای آینده سیاست جهانی در پی دارد.  یک سوال مهم این است که آیا چین و آمریکا وارد نزاع و برخورد با هم خواهند شد یا خیر. برخی ناظران مطرح کرده‌اند که چین به‌دنبال «واژگون کردن» نظم بین‌المللی است. برای مثال، «مایکل پیلزبری» ادعا کرد که چین «طرحی مخفی» برای ساقط کردن هژمونی آمریکا و برقراری استیلای خود بر جهان دارد. چینی که به‌شدت حامی هنجارهای کلیدی نظم است و در راستای ثبات و موفقیت تلاش می‌کند – حتی اگر بارها با آمریکا ابراز مخالفت کرده و درصدد توسعه نفوذ خویش برآمده باشد- می‌تواند به حفظ عناصر اساسی یک نظم بین‌المللی پایدار کمک کند. چینی که مصمم به تضعیف بسیاری از نهادهای این نظم است، آلترناتیوهای چین‌محور را جایگزین آنها می‌کند و بر ادعاهای حاکمیتی حتی به قیمت جنگ اصرار می‌ورزد که می‌تواند موجب شود که این نظم یا متلاشی شود یا به یک تقابل خشونت‌بار- به‌ویژه میان آمریکا و چین- تحول یابد.

برای کسب بینش در مورد این سوالات، این گزارش ادبیات آکادمیک موجود در مورد ظهور چین، مشارکتش در نهادهای بین‌المللی و فعالیت‌های امنیتی منطقه‌ای‌اش را بررسی می‌کند. این گزارش همچنین رفتار جمهوری خلق چین (PRC)، بیانیه‌ رسمی آن، مقالات انتشاریافته در رسانه‌های خبری دولتی برای حمایت از قضاوت‌ها درباره نگرش‌ها و اقدامات بالقوه چین در آینده درخصوص نظم را می‌سنجد. اگرچه این گزارش، روایتی جامع از دیدگاه رسمی و غیررسمی چینی‌ها از نظم بین‌المللی به‌دست نمی‌دهد اما آنها را خلاصه کرده و از نشریاتی استخراجشان کرده که این دیدگاه‌ها را به تفصیل تبیین می‌کنند. پیچیدگی نظم بین‌المللی و تنوع اجزایش چالشی اجتناب‌ناپذیر را متوجه هر گونه تحلیل از رویکرد چین می‌سازد. همچون بسیاری از دولت‌های پیشرو، چین در بسیاری از موسسات و فرآیندهای نظم مشارکت داشته و بسیاری از هنجارها و قواعدش را در نظر می‌گیرد. با این حال، چین هم با مجموعه‌ای از هنجارها و موسسات برجسته مانند ارزش حقوق بشر، لیبرال دموکراسی و امنیت مبتنی بر ائتلاف‌های نظامی مخالف است. همچون دیگر قدرت‌های بزرگ، انطباق قواعد چین در مسائلی که به منافع ملی‌اش مربوط است دشوار بوده است.

یک دلیل عمده برای دشواری در انجام چنین ارزشیابی‌ای در پیچیدگی نظم بین‌المللی  -  یا انواع متعدد نظم- نهفته است که چین درحال واکنش نشان دادن به آن است. برای مثال، پشتیبانی عمومی چین از نظم اقتصادی جهانی با بدبینی‌اش نسبت به جنبه‌هایی از نظم سیاسی جهانی مانند کنوانسیون‌های حقوق بشری قابل مقایسه است. رویکرد این کشور به بخش‌هایی از نظم امنیتی جهانی به مرور تکامل و تطور یافته است. در برخی موارد، مثلا در مقابله با تهدید دزدی دریایی بین‌المللی، چین به سوی همکاری گسترده‌تر حرکت کرده است. در موارد دیگر، مانند نقش سیستم ائتلاف نظامی در آسیا، موضع چین انتقادی‌تر شده است. از این‌رو، کاملا صحیح نیست که از تعامل چین با نظم بین‌المللی سخن گوییم؛ وضعیت این کشور بسته به اجزا و مولفه‌های آن نظم به‌شدت متفاوت و متغیر است. مورد چین همچنین نشان می‌دهد که – لااقل تا حدودی- یک کشور نیات استراتژیک خود را در پاسخ به تغییرات در ساختار سیاست‌های بین‌المللی تغییر می‌دهد. هر چه قدرت اقتصادی در کشورهای بیشتری توزیع شود و چین به اقتصاد جهانی وابسته‌تر شود، این کشور مجبور می‌شود رویکرد بلندمدت و عمدتا منفعل خود به حکمرانی جهانی را کنار بگذارد. هدف این گزارش روشن کردن این موضوع است که رهبران چین چگونه به این معما با دنبال کردن قالبی فعال‌تر در رهبری بین‌المللی در کوتاه‌مدت، میان‌مدت و بلندمدت پاسخ می‌دهند.

در نهایت، تحلیل ما نشان می‌دهد که یک امتیاز یا یک فرق بر نگرش چین درخصوص نظم بین‌المللی به‌شدت برتری داشته است: تفاوت میان نظم سازمان ملل محور (UN-centric) مبتنی بر حاکمیت و نظم لیبرال آمریکا محور متمرکز بر حقوق‌بشر و ساختارهای ائتلافی آمریکا. پشتیبانی چین از اولی (نظم سازمان ملل محور) امری پیوسته بوده و ظاهرا تا زمانی که قدرت رو به رشدش بتواند با سیستم انطباق یابد این پشتیبانی ادامه خواهد یافت؛ چیزی که مستلزم درجه‌ای از رفتار خاص با چین است چنانکه از سال ۱۹۴۵ برای آمریکا چنین بوده است. با این حال، چین در نفی نظمی که واشنگتن در آن نقشی بی‌تناسب در شکل دادن و اجرای قواعد ایفا کند به‌طور فزاینده‌ای سرسخت بوده است. نگرش چین به نظم بین‌المللی به‌شدت بستگی به این دارد که کدام‌یک از این نظم‌ها، مطرح و مدنظر است. دلالت اساسی این است که چالش‌ها بر هژمونی آمریکا نباید به معنای چالش‌هایی برای برخی اَشکال نظم قاعده محوری باشد که محدودکننده قدرت چین است. تمایز میان این دو الگو [نظم سازمان ملل محور و نظم آمریکا محور] چالشی اساسی برای دیپلماسی آمریکا در سال‌های پیش رو خواهد بود.

در چارچوب این محدودیت‌ها و ملاحظات، تعامل بالقوه چین با نظم بین‌المللی در چند مرحله آشکار خواهد شد. در کوتاه‌مدت (تا ۵ سال)، چین از اصلاحات برای بهبود پاسخگویی و کارآمدی فرایندها و سازمان‌های بین‌المللی موجود حمایت می‌کند. تلاش‌ها برای ارتقای مجموعه‌ای  مطلوب از ارزش‌ها، هنجارها و اصول به‌عنوان مبنایی ایدئولوژیک برای نظمی اصلاح شده ممکن است در میان‌مدت ثمر دهد (۵ تا ۱۰ سال). اگرچه این مساله ممکن است از طریق موسسات و سازمان‌های موجود کارگر باشد اما چین هم درحال تاسیس آلترناتیوهایی است که به نحو بهتری با نیازهایش تناسب دارد. تاثیرات بلندمدت (بیش از ۱۰ سال) کمتر تعریف می‌شوند تا حدودی به این دلیل که چین همچنان مسیر رو به جلو را مورد بحث قرار می‌دهد. با این حال، اگرچه انجام بسیاری از این اقدامات ممکن است سال‌ها در سطح جهانی زمان ببرد اما پکن از پیش تلاش‌ها برای ساختاربندی دوباره نظم منطقه‌ای آسیا- پاسیفیک را به‌دلیل نزدیکی‌اش به چین و اهمیت آن برای منافع استراتژیک‌اش شروع کرده است. از این‌رو، سیاست‌های چین در سطح منطقه‌ای می‌تواند نگرشی در مورد مسیر احتمالی سیاست‌های خارجی این کشور در سطح جهانی را به‌دست دهد.