این کنگره همچنین نیت چین را برای حفظ صلح و روابط همکاری‌جویانه با کشورهای دیگر مورد تایید و تاکید قرار داد. با این حال، این گزارش همچنین جاه‌طلبی‌های این کشور را برای تبدیل شدن به قدرت مهم جهانی خلاصه می‌کرد. گزارش کنگره نوزدهم بیان می‌کرد که تا نیمه قرن، چین به‌دنبال «تبدیل شدن به رهبر جهانی از لحاظ ترکیب قدرت ملی و نفوذ بین‌المللی است.» این گزارش با تاکید بر احساس همزمان علاقه و نفرت از بسیاری از جنبه‌های نظم موجود بیان می‌کرد که چین «نقش فعالانه‌ای در اصلاح و توسعه نظام حکمرانی جهانی اتخاذ خواهد کرد و همچنان خرد و قدرت چین را برای حکمرانی جهانی به کمک می‌گیرد.» این گزارش اشاره می‌کرد که چین در نظر دارد شبکه‌ای از کشورهای حامی [اقماری] را در اقصی نقاط جهان بسازد که این کشورها اساسا در گروه درحال توسعه جای دارند.

دیدگاه‌های متفاوت در مورد نیات چین

رفتار بی‌محاباتر و تحکم‌آمیزتر چین منبع مهمی از واگرایی نسبت به ایالات متحده و متحدانش با عنایت به نظم بین‌المللی را نشان می‌دهد. تسخیر با زور جزایر ماسه‌ای اسکاربورو [Scarborough Reef] در سال ۲۰۱۲، به‌کارگیری تجهیزات و ادوات نفتی در هایانگ [Haiyang] در منطقه اقتصادی انحصاری ویتنام (EEZ) در سال ۲۰۱۴ و رفتار تحریک‌آمیز نزدیک جزایر سنکاکو بحثی را در میان ناظران در مورد موضع چین در قبال نظم بین‌المللی دامن زد. به‌طور خاص، بحث‌های چشمگیری میان دو اردوگاه بزرگ در جریان است: آنها که معتقدند قدرت و اعتماد به نفس فرهنگی چین برانگیزاننده یک ستیزندگی خطرناک است که دشمن نظم «قانون‌محور» است و آنها که بیان می‌کنند چین مایل به محدود کردن اقداماتش جهت تضمین یک نظم قانون‌محور است، البته نظمی که در آن چین یک نقش بزرگ‌تر در تعیین این قواعد ایفا می‌کند. آنها که سیاستی «تند» محورتر [hawkish policy] دارند مایلند تا چین را بازیگری ببینند که بر خلاف نظم بین‌المللی رفتار می‌کند. این ناظران مایلند تا دایره نظم بین‌المللی را چنان وسیع بگیرند که نه تنها شامل سازمان‌های رسمی شود بلکه ارزش‌ها، موسسات و ائتلاف‌های غیررسمی را شامل شود که مدافع استیلای غربیِ نظم است و متعهد به اجرا و تایید اجبارآمیز ارزش‌های لیبرال است. این ناظران به دلیل پایبندی چین به «فقط» موسسات رسمی و نفی جنبه‌ها و هنجارهای لیبرال منتقد این کشور هستند. آنها به‌طور اخص سیاست چین در آسیا را برجسته می‌سازند چرا که به دنبال دادن مزیت‌هایی به چین به هزینه نظم موجود هستند و به نمونه‌هایی اشاره می‌کنند مانند تاسیس بانک سرمایه‌گذاری زیرساختی آسیا، انتقاد روزافزون چین از ائتلاف‌های آمریکا در منطقه و ابتکار پیشنهادی طرح یک کمربند یک جاده. در واقع، برخی نگران هستند که چین ممکن است به دنبال استفاده از چنین ابتکاراتی برای ساخت حوزه نفوذ اقتصادی باشد.  در مقایسه، آنها که دیدگاهی مثبت‌تر و خوشبینانه‌تر [sanguine] در مورد این کشور دارند، چین را به منزله کشوری می‌بینند که درست درک نشده و نفوذ محدودی دارد. آنها تمایل دارند بر روش‌هایی تاکید ورزند که در آن سیاست چین همراستا و موتلف با نظم بین‌المللی است. آنها استدلال می‌کنند که مفهوم «نظم» باید میان جنبه‌های رسمی که تشکیل دهنده نظم است- که در نگرش آنها، چین مدافع آن است- و هنجارها و ارزش‌ها و روابط امنیتی ترجیح داده شده از سوی آمریکا تفاوت بگذارد. این چشم‌انداز به نفع یک نگرش محدودتر از نظم بین‌المللی استدلال می‌کند که شامل ائتلاف‌های نظامی یا رجحان بخشیدن به ارزش‌های لیبرال غربی نمی‌شود.

این ناظران اذعان می‌کنند که سیاست‌های چین می‌تواند اهداف آمریکا را به چالش بکشد اما استدلال می‌کنند که چین به دنبال تضعیف حکمرانی جهانی- آنگونه که اکنون هست- نیست. چنان‌که این بحث نشان می‌دهد، یک تمایز مهم در جنبه‌های نظمی نهفته است که بازتاب دهنده ارزش‌ها و منافع آمریکا و ارزش‌ها و منافعی است که همراستایی نزدیکی با منافع آمریکا ندارد. چین ممکن است جنبه‌هایی از استیلا یا ترجیحات آمریکا در مواردی خاص را به چالش بکشد اما این باعث نمی‌شود که چین در مجموع دشمن نظم قلمداد شود. برای مثال، مطالعه رای چین در سازمان ملل نسبت به آمریکا شاید گمراه‌کننده باشد؛ حتی اگر یک واگرایی روزافزون هم وجود داشته باشد اما این ممکن است مبین رقابت رو به رشد میان دو دولت باشد تا چالش‌های ظهور چین بر «نظم». در واقع، رفتار رای‌دهی چین در سازمان ملل نسبت به دیگر دولت‌هایی- مانند بریتانیا و سوئد- که «حامیان برجسته نظم لیبرال» تلقی می‌شوند تغییر برجسته‌ای در سال‌های اخیر نشان نمی‌دهد.  بی‌تردید چین مدافع نهادهایی مانند سازمان ملل است که هم تجلی نظم بین‌المللی مستقل‌تر هستند و هم به لحاظ ارزش خنثی‌ترند. در برخی موارد، مانند منع اشاعه، چین مشتاق همکاری با سازمان ملل برای اجرای هنجارها بوده است. با این حال، چین به‌طور کلی در مورد جنبه‌هایی از نظم بین‌المللی که پیوستگی نزدیکی با ارزش‌ها و منافع آمریکا دارد مانند حقوق بشر، ائتلاف‌های نظامی و ارزش‌های دموکراتیک لیبرال محتاط‌تر است. این تنش به‌طور اخص در ارتباط با ائتلاف‌ها و نهادهای امنیتی آمریکامحور ظاهر می‌شود. در حالی که آمریکا و متحدانش این تعهدات را به منزله بخشی از نظم بین‌المللی لیبرال توصیف می‌کنند اما چین (و برخی دیگر) آنها را چیزی بیش از سیاست‌های امنیتی دوجانبه و چندجانبه آمریکایی ادراک می‌کنند.

برای مثال، بسیاری از مقام‌ها در تمام منطقه آسیا- پاسیفیک پیوندهای امنیتی آمریکا با کره جنوبی و ژاپن را به منزله ستون و محور نظم بین‌المللی پساجنگ می‌نگرند. بسیاری از تحلیلگران، حتی در چین، نفوذ ثبات بخش این روابط را درک می‌کنند. با این حال، مقام‌های چینی انتقادات روزافزونی را به ائتلاف‌ها به‌عنوان مسائلی بی‌ثبات‌کننده و تهدیدگر به ویژه در آسیا وارد آورده‌اند. با وجود این انتقادات اما چین همچنان متقاعد شده است که تلاش‌های تهاجمی برای مخالفت با آمریکا سازنده نبوده و فقط موجب انزوای چین شده است. چین با متوازن کردن آرزوها برای خنثی کردن نفوذ آمریکا در آسیا با ضرورت جلوگیری از یک جنگ ویرانگر این گزینه را انتخاب کرده که نفوذ آمریکا در این منطقه را به وسیله اقدامات تدریجی دچار فرسایش کند.