محققان چینی در سال‌های اخیر انعطاف‌پذیری آمریکا و بهبود این کشور از بحران را مورد تصریح قرار داده‌اند. با این حال، آنها خاطرنشان می‌کنند که حتی اگر آمریکا از افول مطلق احتراز کند، سهم آن از GDP جهان بازهم کاهش خواهد یافت. از این‌رو آنها استدلال می‌کنند که توانایی ایالات‌متحده برای مدیریت حوادث جهان بازهم کاهش خواهد یافت.

ظهور کشورهای غیرغربی

مقام‌ها و محققان ظهور همزمان کشورهای در حال توسعه را برای تکامل و تطور نظم بین‌المللی به‌شدت مهم دانسته‌اند. در همان جلسه مطالعاتی پولیت‌بورو که پیش‌تر ذکر شد، «شی‌جین‌پینگ» خاطرنشان کرد که «تعداد زیادی از کشورهای در حال توسعه، به سرعت درحال توسعه هستند و نفوذ بین‌المللی‌شان پیوسته قوی‌تر می‌شود.» به همین ترتیب، «یانگ جیشی»، وزیرخارجه وقت در سال ۲۰۱۱ اعلام کرد که «ظهور اقتصادهای بازار نوظهور سیاست جهانی را از نو شکل خواهد داد.» یانگ با اشاره به اشتراکات [intersection] در روندها میان «افول غرب» و «ظهور کشورهای غیرغربی» یک «تاثیر چشمگیر و گسترده بر توازن قدرت‌های جهانی و سیستم بین‌المللی و نظم» را پیش‌بینی کرد. با این حال، با وجود پتانسیل آنها [کشورهای غیرغربی]، تحلیلگران چینی اذعان می‌کنند که این کشورها همچنان به‌شدت ضعیف‌تر از کشورهای غربی باقی خواهند ماند. «یانگ جیمیان» خاطرنشان کرد که توانمندی «غیرقدرت‌ها» [nonpowers: کشورهایی که در زمره «قدرت‌ها» محسوب نمی‌شوند اما تمرکزشان بر «اقتصاد» است و با این حال، از توانمندی اقتصادی چشمگیری برخوردار نیستند] همچنان «عمدتا اقتصادی» است و عموما «توانمندی اقتصادی سطح پایینی دارند.» افزون بر این، «آگاهی و انسجام کلی» جهان درحال توسعه همچنان «در مراحل ابتدایی» است. او به فقدان وحدت در اندیشه، آرمان‌ها، سازمان‌ها و نهادها اشاره کرد. دانشمندان غربی و چینی استدلال کرده‌اند که قدرت رو به ضعف کشورهای غربی که در سهم کاهشی GDP جهانی‌شان تجلی یافته، نفوذ ارزش‌های لیبرالی که پشتیبان جلوه‌های رسمی نظم بین‌المللی است را همچنان با فرسایش مواجه خواهد کرد. در حقیقت، محققان غربی به وخامت پیوسته اقدامات یا رفتارهای دموکراتیک در جهان ظرف چند سال گذشته اشاره کرده‌اند.

گسست در جلوه‌های رسمی سیستم بین‌المللی مصادف شده است با اثربخشی رو به زوال بسیاری از موسسات بین‌المللی. ناظران غربی از فلج‌شدگی و بی‌عملی سازمان‌های نظارتی مانند سازمان ملل تاسف می‌خورند. ناظران چینی نیز به اثربخشی رو به کاهش نهادها و سازمان‌های مستقر در مواجهه با مشکلات سیاسی و اقتصادی مزمن مانند کاهش سرعت رشد اقتصادی جهان، تغییرات آب و هوایی، بحران آوارگان و تروریسم اشاره کرده‌اند. به‌خاطر عدم توافق بر سر ارزش‌ها، آرمان‌ها و هنجارها، کشورها می‌کوشند برای رسیدن به «توافق برای اقدام» تلاش کنند که موجب بن‌بست و بی‌عملی در مسائل مهم فراملی می‌شود. در سال ۲۰۱۱، دانشگاه Tsinghua نتایج یک مطالعه مهم را منتشر کرد که عواقب روندهای بلندمدت در سیستم بین‌المللی را تحلیل می‌کرد. این گزارش به «افول نسبی توانایی آمریکا برای رهبری جهان» اشاره می‌کرد اما خاطرنشان ساخت که «قدرت‌های باقی‌مانده فاقد ظرفیت برای جبران نقصان‌ها و کسری‌های رهبری آمریکا هستند.» این گزارش همچنین «رهبری جمعی» [collective leadership] را با کشورهای غیرآمریکایی به‌عنوان امری محتمل ارزیابی نمی‌کرد. این گزارش به شکل مضحکانه‌ای نتیجه گرفت که سازوکارها و نهادهای بین‌المللی موجود کم‌اثرتر خواهند شد.

وابستگی روزافزون چین به نظم بین‌المللی

بدتر شدن نظم بین‌المللی در زمانی رخ می‌دهد که نیاز چین برای ثبات بین‌المللی، امنیت و نظم درحال افزایش است. به‌عنوان دومین اقتصاد بزرگ دنیا، منافع چین در سراسر جهان تنیده شده و مجموعه گسترده‌ای از آسیب‌پذیری‌ها را ایجاد کرده است. محققان غربی به حمایت قوی این کشور برای یک رژیم تجاری بین‌المللی اشاره کرده‌اند که این کشور به آن برای رشد اقتصادی‌ای که موجب ظهور‌ «پدیده وارش» شده اتکای بسیار دارد. با این حال، ادغام چین در اقتصاد جهانی، اقتصاد این کشور را در معرض اختلال و شهروندانش را در معرض خطرات بیشتری از خارج قرار داده است. این کشور از ایالات‌متحده برای تبدیل شدن به بزرگ‌ترین واردکننده نفت در سال ۲۰۱۴ پیشی گرفت. وابستگی تجاری‌اش در سال ۲۰۰۶ به ۶۰ درصد GDP افزایش یافت. گفته شده چین بیش از ۵/ ۵ میلیون شهروند دارد که در خارج از این کشور کار می‌کنند و تقریبا ۶۰ میلیون هم مسافر سالانه دارد. برخی از این شهروندان در خارج مرتکب جرم، تروریسم و دیگر مخاطرات می‌شوند و باعث می‌شوند که مقام‌های چینی خدمات دیپلماتیک ارائه داده و در برخی موارد مبادرت به اخراج آنها کنند. در سال ۲۰۱۱، چین ۴۸ هزار نفر از شهروندانش را به مصر، لیبی و ژاپن منتقل کرده است. تمرکز روزافزون ارتش آزادیبخش خلق بر فعالیت‌های اکتشافی برای حفاظت از این منافع بازتاب نگرانی چین درخصوص تهدیدات بر اقتصاد و دیگر منافعش در اقصی نقاط جهان است.  با وجود وابستگی روزافزون چین به نظام بین‌المللی، این کشور در جایگاه ضعیفی برای رهبری جهانی است و این کشور نمی‌تواند درخواست‌های خود را برآورده و ظرفیت رو به کاهش غرب را جبران کند. به شکل دیپلماتیک، چین فاقد شبکه متحدان، شرکا و حامیانی است که بتوانند از هدایت بین‌المللی‌ای حمایت کنند که اکنون آمریکا از آن برخوردار است. ارزش‌ها و ایده‌آل‌های چین عموما و در بهترین حالت پذیرشی نصفه و نیمه یافته‌اند. ناظران غربی عموما به این نتیجه رسیده‌اند که تلاش‌های چین برای ترویج «قدرت نرم» همچنان عقب‌تر است. به لحاظ نظامی، موج سواران بی‌تجربه و فاسد در ارتش آزادیبخش خلق تنها به شکلی پیش‌پا‌افتاده قدرت را نشان می‌دهند. این واقعیت‌ها گزینه‌های چین را محدود می‌سازد.