آینده جابه‌جایی خصمانه چالش فوری برای قدرت و رهبری آمریکا در شرق آسیا و فراسوی آن ایجاد می‌کند. ایالات‌متحده مجبور به تعامل با چینی است که به شکل پرخاشگرانه در جست‌وجوی افول کوتاه‌مدت در قدرت و نفوذ آمریکا است از جمله از طریق اقدامات خصمانه مستقیم. در قدرت‌آزمایی چندجانبه، ایالات‌متحده با مثبت‌ترین مورد از این سه سناریو مواجه می‌شود: چینی که تصمیم گرفته رویکردی بلندمدت و صبورانه برای دستیابی به اهدافش اتخاذ کند تا موجب برانگیختن مخالفت غیرضروری و دامن زدن به ریسک درگیری نشود.  

آماده شدن برای طیف وسیعی از آینده‌های احتمالی

چین با دنبال کردن الگویی که از سوی بسیاری از قدرت‌های درحال ظهور شکل می‌گیرد، ویژگی‌های نظم بین‌المللی‌ای را که موجب ظهور این کشور شده زیر سوال می‌برد. به نظر می‌رسد پکن به این نتیجه رسیده که تحقق جوان‌سازی ملی این کشور را ملزم می‌دارد که نظمی بین‌المللی را شکل دهد که سازگاری بهتری با منافع و ارزش‌ها و هنجارهای فردی‌اش داشته باشد. چین به‌عنوان دومین اقتصاد بزرگ دنیا، ممکن است در جنبه‌هایی از رهبری آمریکا اخلال و اما و اگرهایی ایجاد کند اما پکن درک می‌کند که فاقد توانایی برای به چالش کشیدن جدی آن رهبری است. اینکه آیا چین به مرحله‌ای خواهد رسید که در آن برای تبدیل شدن به رهبر جهانی دست به انتخاب جنگ خطرناک بزند هنوز روشن نیست. در مطالعه‌ای از سناریوهای گذار ۷ قدرت در میان اقتصادهای پیشرو جهانی و چالشگران‌شان از دهه ۱۵۰۰ میلادی به بعد، دو محقق به نام «دیوید راپکین» (David Rapkin) و «ویلیام تامسون» (William Thompson) ۱۳ شاخص را شناسایی کردند که [براساس آن] یک کشور چالشگر ممکن است انگیزه‌ای کافی‌ برای ریسک شروع درگیری برای رقابت بر سر رهبری نظام جهانی داشته باشد. آنها نتیجه گرفتند که مهم‌ترین مولفه‌ها آن‌قدر متغیر می‌مانند که- در این مرحله- تعیین اینکه آیا چین به درستی انگیزه یا توانایی کافی برای رقابت آشکار بر سر نظام رهبری جهانی را خواهد داشت یا خیر دشوار است.

در واقع دلایل بسیاری برای تردید در مورد توانایی چین جهت بسط نقش رهبری بین‌المللی‌اش در میان‌مدت و بلندمدت وجود دارد. اول و مهم‌تر از همه، گرایش‌های ژئواستراتژیکی که می‌تواند فرصت‌ها را برای رهبری گسترده‌تر چینی در سطح جهان بگشاید هنوز مشخص نشده است. کاهش سرعت رشد اقتصاد چین و پیشرفت نامتوازن کشورهای غیرغربی و نیز تجدید حیات اقتصاد آمریکا می‌تواند توانایی چین برای تحقق هرگونه امیدی به بهبود نظم بین‌المللی را محدود سازد. افزون بر این، تلاش‌های پکن برای پرورش متحدان سیاسی و توسعه آرمان‌هایش پاسخی مغشوش دریافت کرده است. قدرت چین حتی در حیاط خلوت این کشور نیز در بهترین حالت با استقبالی سرد مواجه شده است. در بسیاری از موارد، کشورهای آسیایی در جست‌وجوی پیوندهای قوی‌تری با ایالات‌متحده برای متوازن ساختن نفوذ چین بر آمده‌اند. همچنین روشن نیست که چین چه نوع آرمان‌ها و نظریه‌هایی را برای نظم بین‌المللی «پساغرب» ممکن است بپذیرد (البته اگر آرمان و نظریه‌ای وجود داشته باشد). محتمل است که رهبران آینده بتوانند به این نتیجه برسند که ساز و کارهای موجود بهترین کارکرد را دارد و اینکه اصلاح یا تغییر جزئی می‌تواند برای اهداف چین کافی باشد به‌ویژه اگر اهرم فشار این کشور کمتر از آن چیزی باشد (شاید به دلیل کاهش سرعت رشد اقتصادی) که پیش‌بینی شده است.

با این حال، آلترناتیو هم نمی‌تواند کنار گذاشته شود. اگر چین موفق شود رشد اقتصادی را بر مبنا و اساس پایدارتری تنظیم کند و خود را به‌عنوان نوآور برجسته جهانی در زمینه فناوری جا اندازد، ادعاهایش برای رهبری جهانی معقول‌تر خواهد شد. تنش با ایالات‌متحده بر سر تلاش چین برای افزایش نفوذش بر استانداردهای فنی جهانی و سهم بازار درحال افزایش است. اگر چینی‌ها بتوانند هنجارها، اصول و ارزش‌هایی را بسط و توسعه دهند که در کشورهای درحال توسعه طنین‌اندازتر از غرب باشد و اگر چین بتواند سهمی قابل توجه از بازارهای جهانی به‌دست آورد، می‌تواند این کشور را به این نتیجه برساند که مشروعیت به‌دست آمده از چنین حمایتی باید این کشور را محق به [داشتن] اقتدار بین‌المللی بیشتری سازد. رقابت در این شرایط می‌تواند حتی به شکل تند و تیزتری شدت یابد هرچند تحت این شرایط، درگیری تقریبا تضمین می‌شود. سال‌هاست کشورهای غربی از چین خواسته‌اند تا مسوولیت جهانی بیشتری بر عهده بگیرد. ظاهرا چین درحال تامل در این مورد است که چگونه وجهه بین‌المللی خود را افزایش دهد و بهبود بخشد تا حجم بسیاری از مزایای استراتژیک بالقوه را احساس و دریافت دارد. اما هر چه این کشور مقیاس و میزان بیشتری از رهبری بین‌المللی را دنبال کند، بیشتر مصمم می‌شود که این کار را با اتکا به خود انجام دهد نه ایالات‌متحده و متحدانش. چگونگی مدیریت فرصت به‌دست آمده از همکاری چینی‌ها و همزمان محدود کردن ریسک یک رقابت مضر برای رهبری احتمالا به چالش بسیار مهمی برای تصمیم‌گیران آمریکا تبدیل خواهد شد.

فصل ۷

نتیجه‌گیری و توصیه

این مطالعه تصویری پیچیده از نگرش و رفتار چین در قبال نظم بین‌المللی پساجنگ را ترسیم کرده است. رویکرد چین به نظم را نه می‌توان خصمانه دانست و نه حمایتی، بلکه چیزی بینابین است. با وجود این، این شواهد مدافع برخی نتیجه‌گیری‌های قابل قبول است. مسیر اساسی تعامل چین با نظم طی سه دهه گذشته مثبت بوده است. تمایل به دیده شدن به‌عنوان رهبر مسوول نظم بین‌المللی –دیدگاهی که نشان‌دهنده احترام روزافزون به قدرت چین است- در مواقعی به نفع محدود کردن اقدامات چین – لااقل به‌صورت حاشیه‌ای- به‌کار گرفته شده است. با این حال، ظاهرا به‌نظر می‌رسد چین مصمم به محقق ساختن اهداف خاصی برای قدرت نسبی خود است که می‌تواند قواعد و هنجارهای خاصی از نظم بین‌المللی را به چالش بکشد.