چالش‌های ژئوپلیتیک در سال2019

اظهارات کلیدی جیمز متیس در متن نامه استعفایش رمز چالش‌های جهان در سال ۲۰۱۹ است. او در این نامه به ترامپ گفته است که حضور آمریکا در جهان آزاد ضروری است و این حضور بدون حمایت مقتدرانه متحدان حاصل نمی‌شود و رئیس‌جمهوری آمریکا باید احترام متحدان آمریکا را نگه دارد، در غیر این صورت واشنگتن قادر نخواهد بود که از منافع خود در سطح جهانی محافظت کند. او در این نامه ترامپ را این‌گونه نصیحت کرده است: «ما باید از تمامی ابزارهای قدرت آمریکا برای تامین امنیت مشترک استفاده کنیم و برای این کار باید یک رهبری برای متحدان‌مان فراهم کنیم.» وزیر دفاع مستعفی آمریکا تصریح می‌کند: «واضح است که چین و روسیه می‌خواهند دنیایی با ثبات را با مدل اقتدارگرایی‌شان بسازند.»

در محتوای این نامه از تندترین الفاظ علیه رئیس‌جمهوری استفاده شده است که به متحدان نزدیک خود همچون کانادا، بریتانیا و آلمان تاخته و در برابر جاه‌طلبی‌های روسیه مهر سکوت بر لب زده است. او بیشتر از اینکه فشارها را متوجه پوتین کند، تمرکزش را روی دوستان خود متمرکز و در دو سال گذشته مدام از آنها انتقاد کرده است. در نامه متیس اشاره‌های ترسناک دیگری هم یافت می‌شود. او هشدار داده است که با مدیریت ترامپ نهادها و موسسات جهانی تضعیف خواهند شد و جهان جایی خطرناک برای زندگی می‌شود. همان‌طور که آمریکا با مدیریت ترامپ برای خود دژ مستحکم غیرقابل نفوذی ساخته است، چین با رهبری شی‌جین پینگ، پشت نسخه عقب‌نشینی‌شده‌اش از مارکسیسم در حال فتح قله‌های جهانی است و در هیچ سطحی هم رقیب سیاسی ایدئولوژیک ندارد. سال گذشته در شین‌جیانگ، ایغورهای مسلمان برای تربیت و آموزش مجدد به کمپ‌های مخصوصی فرستاده شده‌اند تا ایمان آنها را نسبت به اسلام تضعیف کنند. همچنین برخی مقامات چینی دستور داده‌اند که مراکز خرید کریسمس به راه نیفتد.

رسانه‌های چینی طی دو سال گذشته کاملا منطبق با خط و خطوط حزب کمونیست حرکت کرده‌اند. مطابق با الگوی اقتدارگرایی چینی، رسانه‌های اجتماعی که فضای اندکی برای مخالفت ایجاد می‌کردند، بلافاصله توسط مقامات این کشور به زیر کشیده می‌شدند.  پوتین نیز در این مدت پسرفت و پیشرفت‌هایی داشته است. او به شکل عمومی دین مسیحی ارتدوکسی را می‌پذیرد و آشکارا از دکترین اوراسیایی خود دفاع می‌کند. این دکترین تاکید بسیاری بر جدایی روسیه از اروپا دارد. در عین حال او پیشرفت‌هایی هم داشته است. او فشار را روی همسایه خود اوکراین در دریای آزوف که بین دو کشور قرار دارد، بیشتر کرده است. این همان استفاده پوتین از دکترین اوراسیایی‌اش است که با شلیک چندین توپ، کشتی‌های اوکراینی را متوقف و ملوانان آن را دستگیر می‌کند. در واقع پوتین قصد دارد تا با تحت فشار قرار دادن اوکراین و جلوگیری از رونق اقتصادی کی‌یف، مانع نزدیکی این کشور به اتحادیه اروپا و ناتو شود.

پوتین همچنین فشار روی بلاروس، به‌عنوان یکی از سه کشور کوچک اسلاوتبار را افزایش داده اما تاکنون با مقاومت آلکساندر لوکاشنکو روبه‌رو بوده است. روسیه به‌دنبال این است که مجددا اداره مستقیم بلاروس را بر عهده بگیرد تا پوتین امپراتوری جدید اسلاو خود را تاسیس و آن را از نظر وسعت و شکل به اتحاد جماهیر شوروی نزدیک کند. به همین منظور پوتین نیاز دارد تا ابتدا یک کشور مطیع روسیه را در اوکراین مستقر کند. هندوستان نیز در این مدت با مدیریت نارندا مودی، به‌عنوان پرجمعیت‌ترین کشور دنیا، به یکی از دولت‌های اقتدارگرا تبدیل شده است. مودی وارد پنجمین سال حکمرانی‌اش در هندوستان شده است. موسسات دموکراتیک این کشور درحالی‌که اغلب جان سالم در دنیای امروز به در برده‌اند اما با مدیریت مودی درحال از دست دادن استقلال خود هستند. نمونه واضح این موسسات بانک مرکزی این کشور است که تحت نفوذ مودی در آمده و در این‌باره به مودی هشدار داده شده است.

بزرگ‌ترین پروژه متفاوت از قدرت، اتحادیه اروپا، حالا درس گرفته است که قدرت نرم آموزش و پرورش، فرهنگ، دموکراسی، جامعه مدنی و بازار مشترک می‌تواند بدون قدرت نظامی تاسیس شود و به پیش برود. اما سال ۲۰۱۹ برای اتحادیه اروپا بسیار سال مهمی است. نه فقط به خاطر اینکه بریتانیا در انتهای ماه مارس سال جدید میلادی از آن جدا خواهد شد، بلکه در این سال اتحادیه اروپا شاهد انتخابات پارلمانی است و از قضا دست بالاتر را کسانی در این انتخابات دارند که به «اروپاهراسان» معروف هستند. آنها قصد دارند تا از قدرت تصمیم‌گیری پارلمان اروپا بکاهند و در مقابل قدرت پارلمان‌های ملی‌شان را افزایش دهند.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در آغاز دهه ۹۰، یک روح جدیدی در جهان دمیده شد. آنها نام این روح دمیده شده را «صادر کردن دموکراسی» نامیدند. در این روح دمیده شده این اطمینان به‌وجود آمده بود که شیوه‌های دموکراتیک و نهادهای مدنی، یعنی گروه‌های فشار غیرحکومتی، مراکز تحقیقاتی مستقل و رسانه‌های جدید می‌تواند به رهایی جوامع دیگر کمک کنند و آنها با تبعیت از الگوی غربی تغییرات را سریع‌تر به پیش برند. آنها بر این باور بودند که دیگر کشورها نیز خواستار آزادی هستند، چرا که فروپاشی انقلاب بلشویکی در کشورهای اتحاد جماهیر شوروی و برخی نقاط دیگر این مساله را به آنها ثابت کرده بود.

در سازمان ملل بنای مبارزه با نسل‌کشی، حفاظت از مردم کشورها گذاشته شد و فضا برای جنایات جنگی، پاکسازی قومی و جنایت علیه بشریت تنگ‌تر شد. اگر حکام علیه مردم کشور خود اقدام کنند- کاری که صدام حسین ۲۴ سال پیش کرد- آنها این اجازه را دارند که این کشورها را تحریم یا از حربه نظامی استفاده کنند.  کسانی که حامی این عقاید بودند مانند هیلاری کلینتون، وزیر سابق خارجه آمریکا شکست خوردند. هر دو رئیس‌جمهور آمریکا، باراک اوباما به‌عنوان یک لیبرال و دونالد ترامپ با گرایش‌های پوپولیستی بر این باورند که نیازی به مداخله گسترده آمریکا در دیگر کشورها نیست. همچنین قدرت نرمی همچون اتحادیه اروپا در آستانه ورشکستگی تئوریک قرار گرفته و دیگر نظریه محافظت از ایده‌آل‌های امپریالیستی و مسوولیت حفاظت از دنیا خریدار ندارد.

ما با قدرت‌های سخت در این دنیا رها شده‌ایم. با مردانی روبه‌رو هستیم که از ملی‌گرایی سخن می‌گویند و پروژه آنها افزایش قدرت نظامی است. کسانی که گسترش لیبرالیسم را برای خود یک خطر احساس می‌کنند. درحال‌حاضر بخش عمده‌ای از غرب از مسائل حاشیه‌ای رنج می‌برد. بحث‌های هویتی و کاهش درآمد، به اهرم‌های فشار علیه دیدگاه لیبرالی تبدیل شده‌اند.  به‌رغم اینکه دنیا از بسیاری جهات ثروتمندتر، سالم‌تر و امن‌تر شده است، با این حال این دنیا نیاز به ثبات بیشتری دارد. جهان نیاز به ثبات دارد تا از نتایج تحقیقات در حوزه دارویی، کشاورزی و انقلاب فناوری که روزبه‌روز درحال گسترش است، لذت بیشتری ببرد. سال ۲۰۱۹ یک آزمایش حیاتی برای استقرار ثبات در دنیا است.