آریستوکراسی حاکم یانگبان [yangban] بخشی از قدرت خود را از دست داد و اجازه داد که یک طبقه جدید درحال ظهور از بازرگانان به درجه‌ای از ثروت و منزلت دست یابند، درست مانند امروز که چنین امری درحال رخ دادن در کره‌شمالی است. آنهایی که در طبقه تاجر بودند از وضعیت تغییر یافته برای پیوند با خانواده‌های درون و بیرون از یانگبان بهره بردند یا رشوه می‌دادند تا نامشان در «کتاب سوابق خانوادگی یانگبان» گنجانده شود تا به این طریق جایگاه خود را تحکیم بخشند. این تحولات به معنای پایان سلسله چوسان یا یانگبان نبود. نتیجه نهایی همانا دمیدن ایده‌های جدید و خون جدید در کالبد نخبگان کره‌ای بود. مقام‌ها و محققان آن زمان به آهستگی شر زیر نفوذ «سیلهاک» (آموزش عملی) [silhak (practical learning)] قرار گرفتند که بر بهبود اوضاع از طریق علم و تکنولوژی و اصلاحات ارضی- در میان دیگر ابداعات- تاکید می‌کرد. در چنین محیطی، «پادشاه یه اونجو» [King Yeongjo] (حکومت از ۱۷۲۴-۱۷۷۶) هدایت کره به سوی دوره جدیدی از روشنگری و کامیابی را بر عهده گرفت.

قحطی نیمه دهه ۹۰ به منزله علت فلاکت انسانی و سامان‌یابی اجتماعی دوباره [social re-ordering] می‌تواند با غوغای اواخر قرن ۱۶ و اوایل قرن ۱۷ مقایسه شود. یانگبان امروز کره‌شمالی – مقام بالای دولتی سونگبون [یعنی مقام دولتی دارای منزلت اجتماعی بالا]- درحال تطبیق با واقعیت جدیدی است که در آن ارزشمندترین مقام آنی است که می‌آموزد چگونه کارهای سودآور انجام دهد. با این وجود، یکی از مطلوب‌ترین ازدواج‌ها برای پسر چنین مقامی، دختری از یک خانواده موفق تجارت پیشه است. یک طبقه جایگزین طبقه دیگر نمی شود؛ بسیار شبیه به اواسط تا اواخر عصر چوسان، آنها در حال ترکیب و ادغام به‌عنوان بخشی از نظم اجتماعی موجود هستند. افزون بر این، مقام دولتی جوان‌تر و امروزین کره‌شمالی یک عملگراست که – در قیاس با همقطاران کهنسال‌ترش- در برابر ایده‌های جدید رویکرد بازی دارد.

این برای آینده چه معنایی دارد؟ البته، وضعیت‌ها و شرایط خارجی متفاوت است و تغییر اجتماعی با آهنگ سریع‌تر و غیرقابل مقایسه‌تری نسبت به ۴۰۰-۳۰۰ سال پیش درحال حرکت است. هیچ کس انتظار ندارد که کره‌شمالی ۶ قرن دوام بیاورد، مانند سلسله چوسان. با این حال، مقایسه با کره دوران چوسان دست‌کم به این معناست که ما باید اندکی نسبت به ادعاهایی که می‌گویند تغییر اجتماعی در کره‌شمالی به ناگزیر موجب سقوط رژیم در کوتاه یا میان‌مدت می‌شود بدبین باشیم. فروپاشی یکی از چندین احتمال است؛ آنچه محتمل‌تر به نظر می‌رسد بازگشایی تدریجی و اصلاح از درون است. در زمینه به حداقل رساندن آلام انسانی، این حتی ممکن است مطلوب‌ترین پیامد باشد.

پیونگ‌یانگ در برابر بقیه

ترکیب اجتماعی پیونگ‌یانگ اشتیاق دولت به پر کردن پایتخت با وفاداران خود را نشان می‌دهد. طی سال‌ها، افراد با سونگبون پایین [مردمی که دارای منزلت و جایگاه اجتماعی پایین هستند] به مناطق دورافتاده تبعید می‌شدند و باعث شدند پیونگ‌یانگ به پاتوق طبقات بالا تبدیل شود. برای مثال، در سال ۱۹۷۳، پس از اینکه کیم‌جونگ‌ایل مدیر OGD شد، دستور تحقیقاتی «سونگبون محور» را از تمام اعضای حزب کارگران کره صادر کرد. نتیجه‌نهایی پس از سه سال تحقیق و تلاش، تبعید ۵۰۰ هزار نفر بود. کیم‌جونگ‌ایل ۶۰۰ هزار عضو جدید و جوان را که در دهه ۲۰ و ۳۰ عمرشان بودند جایگزین آن ۵۰۰ هزار نفر کرد تا نسل جدیدی از نخبگان وفادار به خود را به وجود آورد. این پروژه‌ای ملی و سراسری بود اما پیونگ‌یانگ اثرات آن را بی‌پروایانه احساس کرد. با این حال، این اغراق آمیز است ادعا کنیم که پیونگ‌یانگ فاقد ساکنانی با پیشینه و منزلت اجتماعی پایین است – در مجموع، فقر فراوان و حتی سوءتغذیه در پیونگ‌یانگ عیان است و این روزها رشوه راه‌حل خوبی برای گریز از فلاکت‌ها هم هست؛ با رشوه می‌توانید به خیلی از خواسته‌های خود برسید- اما بی‌تردید امتیاز بالای زندگی در پایتخت نصیب طبقات بالا و وفاداران به رهبر این کشور می‌شود. کره‌شمالی دارای شکاف مرکز- پیرامون است که فراتر از مساله سونگبون می‌رود.

توجه دولت و هزینه‌های دولتی- از جمله پروژه‌هایی که هدفشان معطوف به جلب توجه دیگران است- مانند پارک موزه‌ها به شیوه ناعادلانه و بی‌تناسبی در پایتخت متمرکز شده‌اند. با این وجود، در چشم مردم کره‌شمالی، پیونگ‌یانگ «خاص» است: کودکانش از اینکه به سفرهای مدرسه‌ای بروند هیجان زده‌اند و رشوه‌ای که برای ورود به پیونگ‌یانگ داده می‌شود بسیار گران‌تر از رشوه‌ای است که برای رفتن به‌جای دیگر داده می‌شود. تفاوت‌های فرهنگی مهمی هم وجود دارد که ارتباط چندانی با سیاست ندارند. ساکنان سئول [Seoulites] گاهی روستاییان کره‌جنوبی را «چون نوم» [chon-nom] می‌نامند (چیزی مانند «روستایی نادان» یا «دهاتی‌هالو») و به این ترتیب، یک پیونگ‌یانگی که از حومه شهر یا روستاها بازدید می‌کند احتمالا با دیده تحقیر به بومی‌ها می‌نگرد.

این حومه‌نشینان یا روستاییان هم به شما خواهند گفت که پیونگ‌یانگی‌ها آدم‌های سردی هستند و تنها با کسانی طرح رفاقت می‌ریزند که نفعی برایشان داشته باشند؛ یعنی آن فرد برای آنها مفید باشد. دقیقا همین توصیف را روستاییان کره‌جنوبی از مردم سئول بر زبان می‌آورند. «دهاتی‌ترین» و روستایی‌ترین جا احتمالا استان «کانگ وون» [Kangwon] است که به دو منطقه غیرنظامی [DMZ] تقسیم می‌شود. مردم کانگ وون به‌طور کلی هم از تغییرات مهم اجتماعی که در شهرهای شمال شرقی مانند چونگجین انجام می‌گیرد و هم از سرمایه‌داری خصوصی- دولتی و مصرف آشکار پیونگ‌یانگ دور هستند و گویی مطرودترین و دورافتاده‌ترین مردمان هستند. آنها فاقد اطلاعات [نویسندگان از آن با عنوان «زیان اطلاعاتی» یا informational disadvantage یاد می‌کنند] هستند و در نتیجه احساسات ناب‌تری از وفاداری به نظام دارند تا شهروندان این دو شهر مذکور.