«بی نظمی» جدید جهانی

این به این معنا نیست که تماس‌های نزدیک و لحظات دشوار وجود داشت. شاید خطرناک‌ترین اپیزود دوران جنگ سرد در اکتبر ۱۹۶۲ رخ داد یعنی زمانی که ایالات‌متحده نشانه‌هایی کشف کرد دال بر اینکه نیروهای اعزامی شوروی به کوبا درحال نصب موشک‌هایی با قابلیت حمل کلاهک‌های هسته‌ای هستند که می‌تواند در اندک زمانی به خاک آمریکا برسد. این حرکت ناسازگار با نمایش خویشتن‌داری درحوزه‌های نزدیک به قدرت دیگری بود؛ برخی هم این را تضعیف بازدارندگی هسته‌ای تلقی می‌کردند هرچند در مورد این نگرانی اغراق شده بود. طرف آمریکایی در درخواست خود قاطع بود که این موشک‌ها باید برداشته شوند اما در دو مساله انعطاف‌پذیر بود: یکی در مورد چگونگی اعمال فشار (انتخاب «قرنطینه» دریایی یا تحریم کامل بدون حمله) و به شکل بی‌سر و صدایی پذیرفت که موشک‌های میان‌برد خود را از ترکیه که می‌توانست به شوروی برسد خارج کند. دولت کندی تعهدی عمومی داد دال بر اینکه به کوبا حمله نکند و به این ترتیب، فرصت حفظ اعتبار را به شوروی جهت عقب‌نشینی داد.

نظم با ادراکاتی در مورد چگونگی آغاز رقابت ژئوپلیتیک تقویت شد. این ادراکات بیشتر ضمنی بود تا صریح. طنز سخن اینجاست که تلاش برای رسمی کردن این ادراکات - «اصول اساسی روابط میان ایالات‌متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی» ۱۹۷۲ - که در آن دو دولت به جد اظهار داشتند که آنها «اهمیت وافری به جلوگیری از توسعه وضعیت‌هایی می‌دهند که قادر به ایجاد وخامت شدید در روابط‌شان» است و اینکه «تلاش‌ها برای به دست آوردن سود یک‌جانبه به هزینه دیگری، مستقیم یا غیرمستقیم، با این اهداف ناسازگار است» هیچ تاثیر قابل‌توجهی نداشت. درخواست برای پایان دادن به‌دنبال کردن این مزایا شبیه است به درخواست برای پایان دادن رقابت ژئوپلیتیک؛ این معادل تنش‌زدایی پیمان بریان- کیلوگ بود؛ عبارتی با رویاهای پرشورتر (یا اگر ترجیح می‌دهید، انگیزه) از هر چیز دیگر.  اما ادراکات معنی‌دار مشابهی هم وجود داشت. هم مسکو و هم واشنگتن به این درک رسیدند که وقتی پای حمایت از اقمار و زیرمجموعه‌ها به میان می‌آید، محدودیت‌هایی وجود دارد در این رابطه که چه میزان تغییر در وضع موجود برای دیگری قابل‌تحمل است. شوروی‌ها این درس را در برلین آموختند آنگاه که بخش غربی را محاصره کردند و بار دیگر و یک دهه و نیم بعدتر در کوبا. ایالات‌متحده این درس را به شکلی سخت در کره آموخت آنگاه که برای بازگرداندن به پیش از آن رضایت نداشت و پس از آزاد کردن کره‌‌جنوبی تصمیم گرفت که بر کره‌شمالی فشار آورد و بکوشد تا شبه‌جزیره را با زور و تحت سرپرستی سئول متحد سازد. این پیامد برای شوروی و چین بسیار سنگین بود و چینی‌ها صدها هزار «داوطلب» فرستادند تا نیروهای سازمان ملل تحت رهبری آمریکا را عقب براند.

p04-08