ریشه‌های نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه

از آنجا که عضویت در دولت هیچ بستگی‌ای به خویشاوندی ندارد، می‌تواند بسیار بزرگ‌تر از قبیله باشد. چهارم، دولت‌ها طبقه‌بندی‌تر و نابرابرتر از جوامع قبیله‌ای هستند و حاکمان و کارکنان اداری‌اش غالبا خود را از دیگر بخش‌های جامعه جدا می‌کنند. در برخی موارد، آنها به نخبگان موروثی تبدیل می‌شوند. بردگی و بندگی- که در جوامع قبیله‌ای ناشناخته نیست- تحت نظارت دولت‌ها به شدت توسعه می‌یابد. سرانجام، دولت‌ها با اَشکال بسیار دقیق‌تری از باور مذهبی مشروعیت می‌یابند در حالی که طبقه مجزایی از روحانیون به مثابه حافظانش عمل می‌کنند. گاهی، آن طبقه روحانی به‌طور مستقیم قدرت را به دست می‌گیرد که در این صورت دولت به یک تئوکراسی [یا «دین‌سالاری»] تبدیل می‌شود؛ گاهی از سوی یک حاکم سکولار اداره می‌شود که در این صورت «سزارُ پاپیست» [«قیصر و پاپی»] نامیده می‌شود؛ و گاهی دولت با حاکم سکولار با شکلی از تقسیم قدرت همزیستی می‌یابد.

با ظهور دولت، ما از [فرآیند] خویشاوندی خارج و وارد عرصه‌ای از توسعه سیاسی مناسب می‌شویم. چند فصل آینده نگاه دقیق‌تری به این مساله خواهد افکند که چگونه چین، هند، دنیای اسلام و اروپا به گذار از خویشاوندی و قبیله‌گرایی و ورود به نهادهای دولتی غیرشخصی پرداختند. هنگامی که دولت به وجود می‌آید، خویشاوندی به مانعی در برابر توسعه سیاسی تبدیل می‌شود زیرا خویشاوندی تهدیدی است بر بازگشت روابط سیاسی به جوامع کوچک‌مقیاسِ شخصیِ قبیله‌ای. بنابراین، صرف توسعه یک دولت کافی نیست؛ دولت باید از «قبیله‌سازی مجدد» یا آنچه من به طور ویژه «گماشته‌پروری مجدد» می‌نامم احتراز کند. البته تمام جوامع در دنیا [لزوما] این گذار به «دولت شدن» را به میل خود انجام نمی‌دهند. بسیاری از ملانزیایی‌ها پیش از رسیدن قدرت‌های استعماری اروپایی در قرن نوزدهم از جوامع قبیله‌ای «بی‌سر» (یعنی، فاقد اقتدار مرکزی بودند) تشکیل می‌شدند چنان‌که تقریبا نیمی از آفریقای جنوب صحرا و بخش‌هایی از جنوب و جنوب شرق آسیا چنین بودند. این حقیقت که این مناطق هیچ سابقه طولانی‌ای از دولت شدن نداشتند بر چشم‌انداز توسعه‌شان پس از کسب استقلال در نیمه دوم قرن بیستم به شدت تاثیر گذاشت به ویژه زمانی که با مناطق مستعمره شرق آسیا مقایسه می‌شدند که سنت‌های دولتی عمیقا در آن تنیده شده بود. چرا چین در مراحل اولیه تاریخش صاحب دولت بود در حالی که پاپوا گینه نو صاحب دولت نبود، با وجود اینکه دومی برای دوران طولانی‌تری محل زیست انسان‌های یکجانشین بود، یکی از سوالاتی است که امیدوارم به آن بتوانم پاسخ دهم.

نظریه‌های شکل‌گیری دولت

مردم‌شناسان و باستان‌شناسان میان آنچه شکل‌گیری «بکر» [pristine] و «رقابتی» [competitive] دولت می‌نامند، تمایز قائلند. شکل‌گیری «بکر» دولت، ظهور اولیه یک دولت (یا مهترسالاری) از دل جامعه قبیله‌وار است. شکل‌گیری «رقابتی» تنها پس از به جریان افتادن اولین دولت رخ می‌دهد. دولت‌ها معمولا سازماندهی بسیار بهتر و قدرتمندتری نسبت به جوامع قبیله‌وار پیرامونی دارند به گونه‌ای که هم آنها را فتح می‌کنند و هم جذب‌شان می‌کنند یا در غیر این صورت، از سوی همسایگان قبیله‌ای که خواستار فتح شدن نیستند تقلید می‌شوند. در حالی که الگوهای تاریخی بسیاری از شکل‌گیری «رقابتی» دولت وجود دارد اما هیچ کس تاکنون به الگوی «بکر» نپرداخته است. بنابراین، فیلسوفان سیاسی، مردم‌شناسان و باستان‌شناسان فقط می‌توانند به حدس و گمان بپردازند که چگونه اولین دولت یا دولت‌ها پدیدار شدند. چندین دسته از توضیحات وجود دارد از جمله قرارداد اجتماعی، آبیاری، فشار جمعیتی، جنگ و خشونت و محدودیت [circumscription].

دولت به منزله یک قرارداد اجتماعی داوطلبانه

نظریه‌پردازان قرارداد اجتماعی مانند هابز، لاک و روسو در وهله اول تلاش نداشتند تا روایت‌هایی تجربی از چگونگی ظهور دولت [state] ارائه دهند. در عوض تلاش می‌کردند مبنای مشروعیت حکومت [government] را بفهمند. اما هنوز هم ارزش دارد به این بیندیشیم که آیا اولین دولت‌ها از برخی اَشکال صریح توافق میان هم‌قبیله‌ای‌ها برای تاسیس اقتداری متمرکز شکل گرفتند یا خیر. توماس هابز به «معامله» [deal] اساسی‌ای اشاره کرد که زیربنای دولت است: به جای اینکه به هر کسی حق دهیم که هر آنچه تمایل دارد انجام دهد، دولت (یا لویاتان) از طریق انحصار زور امنیت اساسی هر شهروند را تضمین می‌کند. دولت می‌تواند انواع دیگر خدمات عمومی را هم ارائه دهد مانند حقوق مالکیت، جاده‌ها، ارز، وزن‌ها و مقیاس‌های یکسان و دفاع خارجی که شهروندان به تنهایی نمی‌توانند از پس آن برآیند. در عوض، شهروندان به دولت حق [اخذ] مالیات و خدمت سربازی را داده و در غیر این صورت، از آنها چیزهایی مطالبه می‌کند. جوامع قبیله‌ای می‌توانند درجاتی از امنیت را به ارمغان آورند و می‌توانند فقط کالاهای عمومی محدودی را به دلیل فقدان اقتدار متمرکزشان ارائه دهند.

بنابراین، اگر دولت بر اساس قرارداد اجتماعی شکل گرفت، باید بگوییم که در مرحله‌ای از تاریخ یک گروه قبیله‌ای به شکل داوطلبانه از اختیارات خودکامانه و زورگویانه خود صرف‌نظر کرده و آن را به فردی که باید بر آنها حکم براند واگذار کند. این تفویض اختیار مانند انتخاب رئیس قبیله موقت نخواهد بود بلکه مانند پادشاه و تبارش دائمی خواهد بود و این می‌بایست بر مبنای اجماع در بخشی از تمام حلقه‌های قبیله‌ای باشد که هر یک از آنها از گزینه ساده مخالفت در صورت مایل نبودن به آن معامله برخوردار بود.

04 (3)