ریشه‌های نظم سیاسی: از دوران پیشاانسانی تا انقلاب فرانسه

 این مساله در سال ۱۳۹۹ حاد شد آنگاه که تیمور لنگ به سوریه یورش برد و حلب را تاراج کرد؛ مملوک‌ها آنقدر گرفتار نزاع با یکدیگر بودند که دیگر فرصتی برای دفاع نداشتند و [بنابراین] به قاهره عقب نشستند. آنها همچنین کنترل مصر علیا را به قبایل محلی آنجا واگذار کردند و در آخر فقط به واسطه این حقیقت نجات یافتند که تیمور لنگ باید توجه خود را معطوف به تهدید قدرت جدیدی به نام عثمانی می‌کرد. اگر مملوک‌ها منقاد یک اقتدار سیاسی غیرنظامی بودند- چنان که در امپراتوری عثمانی چنین بود- غیرنظامیان می‌توانستند گام‌هایی برای حل مشکل اتخاذ کنند. این زوال اصل ضد وراثتی بود که سرانجام به تجزیه دولت مصری مملوک‌ها منجر شد. با گذشت زمان، جانشینی وراثتی نه تنها در درون خانواده سلطان اعمال می‌شد بلکه از سوی دیگر مملوک‌ها که به‌دنبال برقراری سلسله‌های خاص خود بودند هم دنبال می‌شد. اصل نجابت تک نسلی در نقطه مقابل ضروریات اساسی بیولوژی انسانی بود درست همان طور که سیستم آزمون غیرشخصی چینی چنین بود: هر مملوک به‌دنبال حفظ موقعیت اجتماعی خانواده و فرزندان خود بود. مملوک‌های ثروتمند دریافتند که می‌توانند با خیرات اسلامی یا «وقف» در قالب مساجد، مدرسه‌ها، بیمارستان‌ها یا دیگر انواع امانت‌ها، به اصل تک نسلی نزدیک شوند و مسوولیت اداره این وقف‌ها یا امور خیریه را به فرزندان خود بسپارند. افزون بر این، در حالی که مملوک‌ها هیچ خانواده در دسترسی نداشتند، آنها پیوندهای قومی را به مثابه مبنایی برای انسجام توسعه دادند. سلطان «قلاوون» شروع به وارد کردن بردگان چرکسی و آبخازی به جای قبچاق‌ها کرد و آنها را در قالب هنگ جایگزین «برجی» سازمان داد. سرانجام جناح چرکس‌ها سلطنت را از قبچاق‌ها قبضه کرد.

وخامت جدی وضعیت نهاد مملوک در نیمه قرن چهاردهم آشکار شد. در واقع، شرایط پس زمینه در آن زمان صلح و سعادت بود که تاثیری فاجعه‌بار بر نظم و انضباط مملوک‌ها داشت. حضور مسیحیان در سرزمین مقدس تا این زمان تا حدود زیادی ناپدید شده بود و مملوک‌ها معاهده صلحی در سال ۱۳۲۳ با مغول‌ها امضا کردند. سلطان الناصر محمد- که خود البته یک مملوک نبود- شروع به انتخاب غیرمملوک‌های وفادار به خود در پست‌های ارشد نظامی و پاکسازی صفوف افسران توانمندی کرد که وفاداری‌شان محل سوال و تردید بود. این رژیم با روی کار آمدن سلطان «برقوق» در سال ۱۳۹۰ جانی تازه گرفت. او با کمک مملوک‌های برجی یا چرکس‌ها به قدرت رسید و نظام کهن استخدام خارجی‌ها را بازگرداند. اما مشکلاتی از گونه‌ای متفاوت سر بر آورد آنگاه که سلاطین بعدی – با استفاده از منابعی از برخی انحصارهای دولتی- به شدت جذب و به‌کارگیری مملوک‌های جوان‌تر را گسترش دادند که یک شکاف نسلی را خلق کرد. مملوک‌های قدیمی‌تر شروع به تحول و تکامل در [قالب] یک آریستوکراسی نظامی کردند، چالش‌های برخاسته از نیروهای جوان‌تر را کنار زده و – مانند استادان معتبر در دانشگاه‌های معاصر آمریکایی- موقعیت خود را در سلسله مراتب تقویت کردند. متوسط سن امرای ارشد شروع به افزایش کرد، گردش مالی پرسنل به‌طور چشمگیری کاهش یافت و آریستوکراسی قدیمی به طوایف تجزیه شد. مملوک‌ها شروع به ارتقا و بالا بردن خانواده‌های خود کرده، جایگاه خود را از طریق نمایش‌های مجلل و آشکار ثروت تثبیت و زنان شروع به ایفای نقشی بزرگ‌تر در ترویج منافع فرزندانشان کردند. از این رو، نظام مملوک‌ها- که در اصل برای غلبه بر قبیله‌گرایی در استخدام در ارتش بنا شده بود- موفق شد بار دیگر خود را به شکل قبیله‌ای در آورد. قبایل جدید لزوما خویشاوندمحور نبودند، اما بازتاب یک انگیزش یا نگرش ریشه‌دار و عمیق انسانی برای ترویج، ارتقا و حمایت از منافع فرزندان، دوستان و خویشان در برابر الزامات نظام اجتماعی غیرشخصی بودند. با گذشت زمان، نظام مملوک‌ها از یک دولت متمرکز به دولتی انحطاط یافت که چیزی شبیه ائتلافی رانت‌جویانه از جناح‌های جنگسالار بود. مملوک‌های جوان‌تر دیگر به پیوندهای وفاداری شخصی به سلاطین‌شان محدود نبودند. به تعبیر یک مورخ، آنها چنین شده بودند: «یک گروه ذی‌نفع که دامنه قابلیت اطمینان به آنها محل سوال بود اما گرایش‌شان به طغیان و شورش بی‌پایان. تواریخ جمع‌آوری شده از گزارش‌های روزانه وقایع در قاهره طی دهه‌های پایانی این سلطان‌نشین حکایتی از فشار بی‌امان بر سلطان جهت پرداخت‌ها در ازای مقداری آرامش و سکون داخلی دارد. نیروهای مملوک سلطان... با تاراج و یغماگری به استقبال الغوری [سلطان فقید] در روز جانشینی‌اش رفتند؛ آموزش‌دیدگان کاخ‌های پنج افسر ارشد را به آتش کشیدند، حرکت ناشی از خشم آنها در مورد دستمزدهای اندک‌شان ادراک شد، بر خلاف ثروت‌های عظیمی که امرای بزرگ به‌طور مرتب در می‌آوردند». محاسبات صرفا اقتصادی جایگزین پیوندهای اخلاقی شد که مملوک‌ها را به سلاطین قبلی متصل می‌کرد. مملوک‌های ارشد وفاداری نیروهای جوان‌تر را می‌خریدند؛ نیروهایی که سپس از ولی‌نعمتان خود انتظار داشتند به آنها از طریق توانایی‌شان برای استخراج رانت از دولت یا از شهروندان غیرنظامی به آنها پاداش دهند. سلطان نخستین فرد در میان افراد برابر بود؛ چندین نفر از سوی گروه مملوک‌ها ترور شده یا حذف شده بودند و تمام سلاطین بعدی باید برای توطئه‌ها همواره به پشت سر خود نگاه می‌کردند. افزون بر بی ثباتی سیاسی، رژیم در اواخر قرن پانزدهم با بحران مالی هم روبه‌رو شد.

22222