ریشه‌های نظم سیاسی از دوران پیشا انسانی تا انقلاب فرانسه

چین در همان اوایل، یک دولت قدرتمند را توسعه داده بود؛ حکومت قانون در هند، خاورمیانه و اروپا وجود داشت و در بریتانیا برای اولین بار دولت پاسخگو رخ نمود. توسعه سیاسی در سال‌های بعد از نبرد «ینا» عبارت بود از تکثیر این نهادها در تمام جهان نه تکمیل شدنشان با نهادهای اساسا جدید. کمونیسم می‌خواست این کار را در قرن بیستم انجام دهد اما در قرن بیست و یکم از صفحه روزگار محو شد. انگلستان اولین کشور بزرگی بود که در آن تمام این عناصر به یکباره جمع شدند. این سه مولفه یا سه جزء کاملا وابسته به هم بودند. بدون یک دولت قدرتمند اولیه، حکومت قانون و تصور گسترده‌ای از حقوق مالکیت مشروع وجود نداشت. بدون یک حکومت قدرتمند قانون و حقوق مالکیت مشروع، عوام هرگز انگیزه‌ای برای جمع شدن و تحمیل پاسخگویی به پادشاه انگلیس نمی‌یافتند و بدون اصل پاسخگویی، دولت انگلیس هرگز به‌عنوان قدرت بزرگی که در زمان انقلاب فرانسه تبدیل شده بود، ظاهر نمی‌شد. تعداد دیگری از دولت‌های اروپایی از جمله هلند، دانمارک و سوئد موفق شدند دولت، حکومت قانون و پاسخگویی را تا قرن نوزدهم در یک بسته واحد کنار هم قرار دهند. مسیرهای مشخصی که به‌‌واسطه آن، آنها به این نتیجه رسیدند تفاوت چشمگیری از مسیر بریتانیا داشت اما برای درک این مساله کافی است که وقتی برای اولین بار این بسته کنار هم قرار گرفت، یک دولت قدرتمند و مشروع و علاقه‌مند به رشد اقتصادی را ایجاد کرد که به الگویی برای کاربست در سراسر جهان تبدیل شد. اینکه چگونه این مدل در کشورهایی به کار بسته شده که فاقد شرایط تاریخی و اجتماعی خاص بریتانیا بودند، موضوع جلد دوم این کتاب است.

 فصل ۲۸/  چرا پاسخگویی؟ چرا مطلقه‌گرایی؟

تاکنون ۵ مورد اروپایی را بررسی کردیم که به ۴ نتیجه متفاوت در زمینه پاسخگویی و نهادهای نمایندگی انجامیده است. فرانسه و اسپانیا شاهد ظهور مطلقه‌گرایی ضعیف بودند که در آن هیچ اصل پاسخگویی پارلمانی شکل نگرفت. هر دو دولت با بی‌اعتبارسازی تدریجی خود در برابر طیف گسترده‌ای از فرادستانی به این نتیجه دست یافتند که امتیازات و معافیت‌هایشان، مدافع و محافظ آنها - و نه بقیه جوامع‌شان- در برابر قدرت خودسرانه دولت بود. در روسیه، یک مطلقه‌گرایی تمام عیار به سبک چین برقرار شد که در آن دستگاه سلطنت می‌توانست با به خدمت در آوردن فرادستان در خدمات دولتی بر آنها استیلا یابد. در مجارستان، جماعت فرادستان منسجم و قدرتمند موفق به وضع کنترل‌های مبتنی بر قانون اساسی بر قدرت دستگاه سلطنت شده و اصل پاسخگویی را برقرار ساختند. اما این کنترل‌ها به حدی قوی بود که دست و پای توانایی خود دولت را برای کارکرد منسجم بست. در نهایت، فقط در انگلستان یک پارلمان قدرتمند موفق به وضع اصل پاسخگویی بر شاه شد اما به شیوه‌ای که باعث تضعیف حاکمیت قدرتمند و متحد نشود. بنابراین، سوال این است که چه چیزی تفاوت در این نتایج را موجب می‌شود؟

یک مدل بسیار ساده می‌تواند این تفاوت را تبیین کند؛ مدلی که به توازن قدرت میان ۴ گروه از بازیگران سیاسی در جوامع کشاورزی‌ای که بحث کردیم مربوط است. این ۴ گروه عبارتند از: خود دولت با نمایندگی پادشاه؛ اشراف والامقام؛ نجیب‌زادگان و آنچه که من آن را طبقه سوم می‌نامم. این تقسیم بندی چهارگانه اوضاع را به شکل فوق‌العاده‌ای ساده‌سازی می‌کند اما با این وجود، در درک این نتایج مفید هستند. دولت زمانی در اروپا ظهور کرد که خاندان‌های اشرافی مشخصی در تبدیل شدن به قدرتمندترین خاندان نسبت به دیگر همقطاران گوی سبقت را ربودند مانند کاپسین‌ها در فرانسه، آرپادها در مجارستان، سلسله روریک در روسیه، خاندان سلطنتی نورمن‌ها پس از فتح‌ها در انگلیس. ظهور آنها به دلیل برخی ترکیب‌های پیچیده بود: جغرافیای مطلوب، رهبری خوب، صلاحیت سازمانی و توانایی هدایت مشروعیت. مشروعیت البته منشأ مزیت اولیه حاکمان بود، همچون مورد «ایستوان» که «مگیار»ها را به مسیحیت رهنمون شد یا ممکن است موفقیت نظامی یک شاهزاده در پیروزی بر جنگ‌سالاران رقیب و به ارمغان آوردن صلح و امنیت برای کل جامعه باشد.

اشراف والامقام را شاید بتوان به‌عنوان جنگ‌سالاران بازمانده توصیف کرد که خود مالک زمین‌ها، ارتش ملازمان و خدم و حشم، و منابع‌شان بودند. این گروه به شکل موثری زمین‌های خود را اداره می‌کرد؛ زمین‌هایی که می‌توانست به فرزندانشان واگذار یا با دارایی‌های دیگر مبادله شود. نجیب‌زادگان یا نجبای دون مرتبه، فرادستانی دون‌مرتبه‌تر اما دارای منزلت و شأن اجتماعی بودند که ضرورتا مالک منابع یا زمین‌های قابل توجهی نبودند. جمعیت آنها بیشتر از اشراف والامقام بود و کاملا تابع آنها بودند. طبقه سوم متشکل از تجار، بازرگانان، سرف‌های آزاد و دیگرانی بودند که در شهرها و قصبات سکونت داشتند و خارج از اقتصاد اربابی و نظام حقوقی فئودالی زندگی می‌کردند. افزون بر این ۴ طبقه، طبقه دهقان هم وجود داشت که بخش عمده جمعیت را تشکیل می‌دادند. با این وجود، طبقه دهقان تا ظهور آن در بخش‌های مشخصی از اروپای شمالی در قرن هجدهم یک بازیگر سیاسی چشمگیر نبود. دهقانان متفرق، بومی و دارای تحصیلات پایین به ندرت می‌توانستند به کنش جمعی چشمگیری دست یابند. جوامع کشاورزی از چین تا ترکیه و فرانسه شاهد وقوع دوره‌ای شورش‌های خشونت‌بار دهقانی بودند و در نهایت همگی هم - اغلب با قساوتی فوق‌العاده- سرکوب شدند. این شورش‌ها، برای مثال با برانگیختن احتیاط در بخشی از دولت آن هم زمانی که افزایش مالیات‌های کشاورزی را در نظر داشت، بر رفتار و محاسبات دیگر بازیگران تاثیر گذاشت. در مواقع دیگر، شورش‌ها و طغیان‌های دهقانی به براندازی یک سلسله چینی کمک می‌کرد. اما طبقه دهقان به ندرت می‌توانست به‌عنوان یک گروه جمعی دست به کنش بزند یا زمینه‌ساز تغییرات نهادین بلندمدتی شود که موجب در نظر گرفتن منافعش شود.

22222