تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

این حقایق آنها را منضبط، محتاط و بدون ابتکار جلوه داده بود؛ آنها قلبا بوروکرات بودند، در ایدئولوژی خود محصور مانده بودند، در سازماندهی عالی بودند، اما در استقبال یا پذیرش ایده‌های جدید یا پاسخ دادن به شرایط جدید وضع خوبی نداشتند. آنها «بندگان» چپ بودند و با وجود این، به مدت ۱۰ سال از ۱۹۴۸ تا ۱۹۵۸ در آنچه نسخه شیلیاییِ «وحشت سرخ» نامیده می‌شود گیر افتاده بودند، اما در حقیقت، آنها حرکتی آرام و عملگرایانه داشتند و در انتظار این بودند که انقلاب به سوی آنها بیاید؛ زیرا تاریخ در سمت و سوی آنها قرار گرفته بود. [ Red Scare: «وحشت سرخ» یا «ترور سرخ» به دوره‌ای از ترس و وحشت گسترده از ظهور بالقوه کمونیسم یا آنارشیسم از سوی یک جامعه یا دولت اطلاق می‌شود. اساسا این نام اشاره دارد به ظهور پرچم قرمزی که کمونیست‌ها استفاده می‌کردند. این عبارت به دو دوره در تاریخ آمریکا اشاره دارد: یکی «وحشت سرخ اول» که بلافاصله پس از جنگ جهانی اول رخ داد و شامل تهدید جنبش کارگری آمریکا، انقلاب آنارشیستی و رادیکالیسم سیاسی می‌شد. «وحشت سرخ دوم» بلافاصله پس از جنگ جهانی دوم رخ داد که ترس از رسوخ یا براندازی کمونیست‌های ملی یا خارجی در آمریکا برای براندازی جامعه یا دولت فدرال بود. با این حال، وحشت سرخ یا ترور سرخ، کارزار کشتار جمعی، شکنجه و سرکوب سازمان یافته توسط بلشویک‌ها پس از به دست‌گیری قدرت در سن‌پترزبورگ و مسکو هم بود که بنا به تاریخ‌نگاری شوروی، وحشت سرخ رسما در ۲ سپتامبر ۱۹۱۸ شروع و در اکتبر ۱۹۱۸ پایان یافت.]

براساس دستورات صادره از مسکو، آنها تمایلی نداشتند که وضع موجود را بر هم زده و اغتشاش ایجاد کنند. سوسیالیست‌های شیلی به اندازه کمونیست‌ها متعهد به مارکسیسم یا انقلاب نبودند. مساله لنینیستی «دیکتاتوری پرولتاریا» استعاره‌ای بود که بارها و بارها طی تاریخشان طنین افکند. اما بدون محدودیت‌های بازدارنده مسکو، آنها وحشی‌تر، یاغی‌تر و غیرقابل پیش‌بینی‌تر بودند و از قابلیت حرکت در چندین جهت مختلف یا به یکباره در چند جهت حرکت کردن برخوردار بودند. آنها «باز»تر و «جاذب»تر از کمونیست‌ها بودند اما از آنجا که یک چنین کیفیت متفاوت و «غیرحرفه‌ای»ای برای آنها وجود داشت، گفته می‌شد که «حزب کمونیست یک حزب تمام‌وقت بود، حزب سوسیالیست فقط یک حزب پاره‌وقت». در خانه مارکسیستی آنها، عمارت‌های فراوانی وجود داشت: تروتسکیست‌ها، آنارشیست‌ها، تیتوئیست‌ها، پرونیست‌ها، مائوئیست‌ها و هر کسی که در آرزوی عدالت اجتماعی در سریع‌ترین زمان ممکن بود، هر کسی که از محافظه‌کاران بیزار بود اما با این حال از سوی کمونیست‌های فاقد احساس، کم تحرک و غالبا کندذهن و هر کسی که میل به پوشیدن تی‌شرت‌های «چه گوارا» داشت دفع می‌شدند. سوسیالیست‌ها حزب کامل و مناسبی برای دوران پر آشوب دهه ۱۹۶۰ بودند. این حزب به طیف گسترده‌ای از روشن‌اندیشان آزاد توسل جست: از دانش‌آموزان و معلمان تا مستقلان و هر کسی که وضعیت جامعه شیلی را مورد ارزیابی قرار داده و به این نتیجه رسیده بود که اصلاحات رادیکال نمی‌توانست به سرعت رخ دهد. با این حال، این حزب به مولفه دیگری نیاز داشت که به شخصیت آن کمک می‌کرد. این حزب در کنار دانش آموزان و روشنفکران، کارگران علاقه‌مند به اصلاح و آنانی را که احساسات میهن‌دوستانه و ملی‌گرایانه در مخالفت با کمونیست‌های بین‌الملل‌گرا داشتند هم جلب می‌کرد؛ به گفته یکی از محققان این حزب، سوسیالیست‌های شیلی مخالف نمایش دادن یک «ملی‌گرایی ستیزنده» نبودند. سوسیالیست‌ها مانند کمونیست‌ها صبور نبودند. آنها میلی به صبر نداشتند. زیرا خواستار انقلاب بودند و آن را «همین الان» می‌خواستند. آنها در سوی چپ کمونیست‌ها قرار می‌گرفتند. این واقعیتی است که باید بر آن تاکید شود، نه فقط برای آن دسته از آمریکایی‌هایی که مایلند تمایزات مهم میان کمونیسم و سوسیالیسم را هموار سازند بلکه برای آن دسته از دانشجویان آگاه تاریخ که درک‌شان با تحول و تکامل مارکسیسم در اروپا شکل گرفته است. در جایی که سوسیالیست‌ها، محافظه‌کاران و سازشگران در سوی چپ بودند اما مارکسیست‌ها از کمونیسم و انقلاب بلشویکی روسیه به‌خاطر دموکراسی و مسیر صلح‌آمیز به سوی پیشرفت بریده بودند.

 یکی از افتخارات تاریخ سوسیالیست‌ها یا مارکسیست‌ها (نه کمونیست‌ها) در اروپا سخنرانی «لئون بلوم» در کنگره حزب سوسیالیست فرانسه در شهر «تور» در سال ۱۹۲۰ بود که کمونیست‌ها، که راهنمایی بلشویک‌ها در مسکو را پذیرفتند، از رهبری سوسیالیست‌ها منشعب شدند و اکثریت را با خود همراه کردند (از جمله یک دانشجوی جوان آسیایی که نامش «هو شی مین» بود). بلوم برای باقیمانده سوسیالیست‌ها سخن می‌گفت و از سنت سوسیالیسم دموکراتیک دفاع می‌کرد یعنی آنچه وی آن را «خانه قدیمی» نامیده و کمونیست‌ها را به چالش کشیده بود: «برای اولین‌بار در تاریخ سوسیالیسم شما به تروریسم... به‌عنوان ابزار دولتی می‌اندیشید. این همین- یعنی همین تاکید بر وحشت دیکتاتوری، بر الگوی روسی به مثابه شبکه‌ای که خواهی نخواهی به فرانسه هم اطلاق می‌یابد- رویکرد همراه با فرمانبرداری برده‌وار و غیرقابل اعتراض از مسکو است که این رویکرد مسلم می‌انگارد و شما را از ما همواره متمایز کرده و خواهد کرد.»

333