تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

تلاش برای کودتای ناکام نشان داد که کوری پیش از این به واشنگتن چه توصیه‌ای کرده بود: ارتش شیلی علاقه‌ای برای واژگون کردن نظم مبتنی بر قانون اساسی ندارد. افزون بر این، اعتبار آمریکا در جهان بود که باید به آن توجه کرد و مورد مداقه قرار داد. برای ایالات‌متحده یک مساله این بود که کودتایی را برای ممانعت از ریاست جمهوری آلنده ترغیب کند اما کاملا برعکس، کودتایی را علیه رئیس دولتِ مستقر برانگیخت و حتی متحدان واشنگتن در آمریکای لاتین مخالفت خود را با این سیاست به روشنی بیان کردند. بنابراین، ایالات‌متحده به روش‌های کمتر مستقیم و البته ظریف‌تر مخالفت و تضعیف آلنده روی آورد.

در اصل، واشنگتن پس از اعلامیه‌ اکنون مشهور نیکسون که [می‌گفت] ایالات‌متحده باید اقتصاد شیلی را تحت فشار قرار دهد، جنگ اقتصادی علیه آلنده را اعلام کرد. کمک‌ها قطع و اعتبارها به شدت محدود شد؛ سازمان‌های بین‌المللی و دولت‌های دیگر تحت فشار قرار گرفتند تا روابط خود با شیلی را قطع یا محدود سازند. اعداد، یک ماجرای دراماتیک را بیان می‌کردند. اعتبارهای کوتاه‌مدت از ۳۰۰ میلیون دلار در دوران فرای به ۳۰ میلیون دلار در دوران آلنده کاهش یافت. کمک‌های دوجانبه آمریکا از ۳۵ میلیون دلار در سال ۱۹۶۹ به ۵/ ۱ میلیون دلار در سال ۱۹۷۱ کاهش یافت. با این وجود، تاثیر این تغییرات آنگونه که آمار نشان می‌دهد آن‌چنان جدی و شدید نبود و نیکسون و کیسینجر امیدوار بودند. منابع دیگر بودجه‌ای، مانند شوروی و اروپای شرقی، در دسترس آلنده بودند و کوبا آنچه در توان داشت انجام می‌داد تا او را مطمئن سازد. در فاصله ۱۹۷۰ و ۱۹۷۳، میزان اعتبارات در دسترس برای شیلی به ۱۸۵درصد افزایش یافت. ورود قطعات یدکی سخت‌تر شد زیرا بیشتر ماشین‌آلات شیلی از ایالات‌متحده خریداری شده بود اما واشنگتن هرگز تحریمی اعمال نکرد و در نهایت، احتمالا اعلام جنگ اقتصادی‌اش کمتر از آن چیزی بود که منتقدان ادعا می‌کردند و حامیان امید داشتند. ایالات‌متحده به تنهایی قادر به آن نبود که گریه اقتصاد شیلی را درآورد. «ناتانیل دیویس» سفیر آمریکا در شیلی پس از کوری، که طی سال‌های قدرت آلنده در این کشور حاضر بود، نوشته بود: «اگر ریچارد نیکسون و هنری کیسینجر واقعا می‌خواستند اقتصاد شیلی را با ابزار فشارهای اعتباری و مالی زمین‌گیر کنند، در این امر کارآمدی چندانی نداشتند.» جنگ اقتصادی احتمالا یک سیاست کارآمد نبود اما واشنگتن فرصت‌های اندکی داشت که هیچ کدام ضامن کارآیی آن نبود. لااقل، نیکسون و کیسینجر می‌توانند خود را با این فکر تسلی دهند که بالاخره دارند «کاری» انجام می‌دهند که - چنانکه کیسینجر استدلال کرده بود - بهتر از این بود که کاری نکنند و دست روی دست بگذارند.

مولفه مهم دیگر سیاست واشنگتن در قبال آلنده همانا حمایت از مخالفان داخلی‌شان بود؛ طرحی که کیسینجر در مورد آن گفته بود هدف آن «حفظ دموکراسی در شیلی بود.» پول به سوی احزاب و نامزدهای اپوزیسیون و به روزنامه‌ها و ایستگاه‌های رادیویی جریان یافت. نقطه کانونی این کمک، بزرگ‌ترین روزنامه شیلی یعنی «ال مرکوریو» بود، یک انتشاراتی کاملا محافظه‌کار با شمارگان ۳۰۰هزار نسخه و پیوندهای مستقیم با کاخ سفید و نیکسون. این روزنامه، قدیمی‌ترین روزنامه اسپانیایی‌زبان در جهان بود. آلنده اعلام کرده بود که این روزنامه را به خاطر مواضع مردمی و اغلب سختگیرانه‌اش علیه خود «می‌خرد» و دولتش مجبور به افزایش دستمزدها همراه با فریز کردن قیمت‌ها در تلاش برای هدایت آن به سوی ورشکستگی شد. ایالات‌متحده به شدت در کنار آن [روزنامه] ایستاد. غیر ‌از ۷ میلیون دلار کمک پنهانی آمریکا در آن سال‌ها، بیش از ۵/ ۱ میلیون دلار هم نصیب «ال مرکوریو» شد. نبرد آرام بر سر «ال مرکوریو» گرد و غبار آرامی از جنگ بزرگ‌تری بود که میان شیلی و ایالات‌متحده در جریان بود. افزون بر این، اگرچه واشنگتن دیگر آماده انجام کودتا علیه آلنده نبود، اما اگر ارتش مطمئنا تصمیم به سرنگونی او می‌گرفت، در حاشیه نمی‌ایستاد. در اصل، واشنگتن روی طناب راه می‌رفت و روابط با ارتش را حفظ کرده بود، افسران را آموزش می‌داد، اطلاعات گردآوری می‌کرد و بذرهایی در روابط می‌کاشت در حالی که از مداخله مستقیم در هر گونه فعالیت نظامی داخلی احتراز می‌کرد. اطلاعات اندکی در مورد آنچه که در این مساله پنهانی بود وجود داشت. با اطلاع آلنده، آمریکایی‌ها همچنان به ارتش شیلی مشاوره می‌دادند و تسلیحات آمریکایی وارد این کشور می‌شد. در سال ۱۹۷۱، ایالات‌متحده ۵ میلیون دلار اعتبار برای فروش تسلیحات ارائه داد، در سال ۱۹۷۲، ۱۰ میلیون دلار دیگر و در سال ۱۹۷۳ هم ۱۲ میلیون دلار اعتبار برای فروش تسلیحات ارائه کرد. واشنگتن نمی‌خواست دوستی‌اش در ارتش را از میان ببرد به‌ویژه اکنون و به‌ویژه با اشتیاق شوروی برای ورود؛ این چه سیگنالی می‌فرستاد؟

در مجموع، این سیاست یک سیاست ظریف بود: هیچ حمایتی برای کودتا نبود اما هیچ مخالفتی هم وجود نداشت. جای تعجب نیست که نشانه‌های مختلط و مغشوش برخی عوامل را در این زمینه سردرگم کرد. در نوامبر ۱۹۷۱، ایستگاه سیا در سانتیاگو پیامی را به واشنگتن مخابره کرد که بیان می‌کرد: «هدف غایی برنامه رسوخ نظامی همانا کودتای نظامی بود.» این بلافاصله یک تنبیه ملایم ازسوی واشنگتن بود، که [واشنگتن هم] پاسخ داد که سیا تاییدیه‌ای برای دخیل شدن در هر گونه توطئه‌ای برای کودتا را ندارد. وظیفه سیا این بود که تاریخ را «گزارش دهد» نه اینکه خود «تاریخ‌سازی» کند. با این حال، امید ابدی به‌نظر می‌رسد.