تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

اعتبار یک انتزاع بود و برای هر ساکن کاخ سفید دشوار بود تا از آمریکایی‌های جوان بخواهد زندگی‌شان را به‌خاطر یک انتزاع به خطر اندازند اما چنان‌که کیسینجر می‌گفت، انتزاع‌ها هم می‌تواند واقعیت خاص خود را داشته باشد و اگرچه بیشتر آمریکایی‌ها مجهز به اندیشیدن در چنین شرایطی نبودند، اما یک تشکیلات نخبه در سیاست خارجی وجود داشت که اعضایش به تحسین آن چیزی می‌پرداختند که شامل ایده اعتبار می‌شد. اگرچه اعضای آن اِلیت در مورد جنگ اختلاف‌نظر داشتند اما به‌طورکلی با زبان نیکسون و کیسینجر اشتراک داشته و می‌فهمیدند که چرا یک عقب‌نشینی صِرف و ساده غیر‌قابل‌بحث بود. برای کسانی که عمر خود را صرف مطالعه روابط بین‌الملل کرده بودند، اعتبار یک انتزاع بود که بسیار واقعی بود.

توماس شلینگ [Thomas Schelling: او در سال ۲۰۰۵، به صورت مشترک با رابرت اومن برنده جایزه نوبل اقتصاد شد. شلینگ در ۱۳ دسامبر ۲۰۱۶ در سن ۹۵ سالگی درگذشت]، اقتصاددانی که در آینده برنده جایزه صلح نوبل شد و متفکر اصلی استراتژیک که بر اندیشه‌های کیسینجر در مورد جنگ هسته‌ای تاثیرگذار بود، بر اهمیت حیاتی اعتبار ملی در نوشته‌هایش تاکید می‌ورزید. «اگر این پرسش مطرح شود که آیا این نوع «وِجهه» ارزش جنگیدن دارد، پاسخ این است که این نوع وجهه یکی از معدود چیزهایی است که ارزش دارد برایش بجنگیم.» خواه کسی آن را «وجهه»، یا «پرستیژ» یا «اعتبار» بخواند یا نه، اما این مفهوم نماینده «شهرت کشور برای اقدام است، انتظاراتی که کشورهای دیگر در مورد رفتارش دارند.»

شلینگ حامی دنبال‌کردن انتزاع به‌سوی «چاه وِیلی» مانند ویتنام نبود. اواز یکی از هواداران اولیه جنگ بود اما پس از تهاجم کامبوج به مخالف آن تبدیل شد، از کمبریج هماره با دوستان هارواردیِ کیسینجر به واشنگتن رفت تا مخالفت خود را عیان‌تر سازند. شلینگ به کیسینجر گفت: «آن‌گونه که ما می‌فهمیم دو احتمال وجود دارد: یا رئیس‌جمهور نمی‌فهمید که وقتی به کامبوج حمله کرد یعنی به یک کشور مستقل حمله کرده است یا اینکه اصلا نمی‌فهمید. نمی‌دانیم کدام‌یک دهشتناک‌تر است.» روشن است که انتقاد فقط نیکسون را هدف نگرفته بود و پس از مواجهه، کیسینجرِ چابک و همواره پوست نازک گفت: «این جلسه کاملا‌گذار من به دنیای آکادمیک را پایان داد.»

اما هیچ کس در مورد اهمیت اعتبار در روابط بین‌الملل به اندازه مخالف برجسته جنگ یعنی مورگنتا ادله محکم ارائه نداد. نیکسون و کیسینجر می‌توانستند تمام حمایتی که برای بیرون آمدن در ویتنام نیاز داشتند را در صفحات «سیاست میان ملت‌ها» بیابند؛ اثری که مورگنتا نوشته بود و در آن «وجهه» را «عنصر ضروری یک سیاست خارجی منطقی» می‌دانست. این امر به‌ویژه برای جنگ سرد مصداق داشت یعنی برهه‌ای که کشمکش و تقلا برای دل‌ها و ذهن‌ها «در وهله اول با سلاح پرستیژ در می‌گرفت.» وقتی ایالات متحده با تمام‌ساز و برگ نظامی و چکمه‌های سربازانش در باتلاق ویتنام فرو رفت، مورگنتا نوشت که اعتبار قابل قبول‌ترین دلیل برای ادامه جنگ است - «استدلالی واقعا تعیین‌کننده» - به همین دلیل این یک «واقعیت انکارناپذیر» بود که پرستیژ آمریکا با نتیجه جنگ گره خورده بود. هرچند هیچ کس مایل به نتیجه‌گیری‌های صاف و ساده نبود اما مورگنتا با اشاره به اینکه پرستیژ ایالات متحده در نتیجه مداخله‌اش در ویتنام به شدت افت کرده است، استدلال خود را پیچیده‌تر کرد؛ او در این فکر بود که کدام یک برای شهرت آمریکا بدتر است: تداوم جنگ یا پایان دادن به آن. او در سال ۱۹۶۵ پرسید: «اگر صدها هزار نیروی آمریکایی در ویتنام فرو روند و نتوانند پیروز شوند یا عقب‌نشینی کنند، بر سر پرستیژ ما چه خواهد آمد؟» اگر چنین کنند یک جور لعن می‌شوند و اگر نکنند هم جور دیگری لعن می‌شوند. در مورد خودش، مورگنتا به این نتیجه رسید که هر گونه از دست دادن پرستیژ به خاطر عقب‌نشینی «موضوع حدس و گمان است» درحالی‌که از دست دادن پرستیژ به خاطر دنبال کردن جنگ «امری واقعی است.»

با این وجود، او آمادگی نداشت که با درخواست دانشجویان معترض در مورد عقب‌نشینی فوری همراه شود. او همیشه اصرار داشت که عقب‌نشینی و بیرون کشیدن صاف و ساده و بی‌جهت هرگز موضع او نبوده است. در سال ۱۹۶۶، در جلسه شهادت کنگره، او گفت که «ما نمی‌توانیم خود را از این وضعیت منفصل سازیم... ما عمیقا در آن فرو رفته‌ایم.» او در مکاتبات خصوصی خود هم همین را می‌گفت. به محض اینکه همین مقدار را هم گفت، او هم با همان مشکلی مواجه شد که مردان کاخ سفید با آن مواجه بودند و در خطر فرو افتادن در همان تله قرار گرفت. او نیاز به فرمول‌بندی سیاستی داشت تا آن را جایگزین تشدید وضعیت جنگیِ جانسون و پافشاری نظامی آشکار نیکسون و کیسینجر کند. آن سیاست نام «طرح منطقه محصور» [enclave plan] را به خود گرفت.

مورگنتا پیشنهاد داد که به جای انجام عملیات «جستجو و تخریب» در سراسر حومه ویتنام، ارتش آمریکا باید به مناطق محصور شهری بازگردد که می‌توانست در آنجا ایمنی یابد؛ درحالی‌که هم زمان در انتظار جنگ هم می‌ماند. با این حال، در آن جبهه دیپلماتیک، واشنگتن باید برای «تشکیل یک دولت ائتلافی با پایگاه گسترده» کار کند که این دولت ائتلافی با کمونیست‌ها برای عقب‌نشینی مرحله‌بندی شده آمریکا چانه‌زنی کند.