تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

تحقیرآمیزترین و دردناک‌ترین لحظات برای کیسینجر بی‌تردید باید زمانی باشد که نیکسون او را در مورد مساله یهودیان آزرد. پناهنده‌ای از آلمان هیتلری، که بسیاری از خویشان خود را در هولوکاست از دست داده بود، باید طغیان‌های زشت یهودستیزی را تحمل کند یا با قهر و غضبی احساسی وداع گوید. او یکبار به یک روزنامه‌نگار یهودی گفت: «نمی‌توانی تصور کنی که در رأس این حکومت چقدر یهودستیزی وجود دارد. منظورم در رأس هرم قدرت است.» نیکسون یهودیان را همه‌جا می‌دید و هر جا که یهودیانی وجود داشتند، توطئه‌های یهودی هم وجود داشت. «ما تلاش کرده‌ایم این شهر را با احتراز از وجود و حضور یهودیان در دولت اداره کنیم.» برای نیکسون البته کیسینجر یک یهودی استثنایی بود، یا لااقل یک یهودی‌ای که برای او مفید بود اما این باعث نمی‌شد که نیکسون در حضور کیسینجر زبان به گلایه از یهودیان نگشاید. کیسینجر با ملایمت پاسخ می‌داد: «خب، آقای رئیس‌جمهور! یهودیان هستند و باز هم یهودیان هستند.» وقتی نیکسون به صورت کیسینجر نگاه می‌کرد و او را «پسر یهودی» می‌خواند اما هیچ پاسخی نمی‌توانست وجود داشته باشد. همین کافی است تا هر کسی را به هم بریزد. از یک زاویه دیگر بنگریم: سکوت کیسینجر برخاسته از ترس بود؛ از زاویه‌ای دیگر، سکوت او به منزله شجاعت فداکاری فردی برای یک خیر و مطلوبیت بالاتر بود. جای تعجب نیست که او بیشترین تحسین را برای بازماندگان مهمی همچون «چوئن لای» به کار می‌برد.

هیچ‌کدام از اینها به این معنی نیست که زمان‌هایی وجود نداشت که کیسینجر آماده‌ استعفا باشد. اما تحقیر شخصی هرگز مساله نبود. نیکسون می‌توانست بسیاری از اتهامات احمقانه‌ای را که می‌خواست به یهودیان نسبت دهد و کیسینجر مجبور بود سکوت کند، سختی‌ها را به جان بخرد و به کار خود ادامه دهد. اما زمانی که می‌فهمید موضوعات سیاسی در معرض خطر است، آمادگی خود را برای کناره گیری اعلام می‌کرد. او همیشه نگران بود که نیکسون اعتماد خود را به او از دست داده است و هر گاه نیکسون به این باور می‌رسید که وزیر خارجه در رقابت برای کسب نفوذ در حال برتری و پیشی جستن است، او [نیکسون] نگاه خود را به سوی در خروجی نشانه می‌رفت. مهم نبود که پس از گذشت فقط چند هفته، دیگران او [کیسینجر] را در نبرد با راجرز پیروز می‌دیدند و او را «تزار» سیاست خارجی می‌نامیدند.

333