تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

از نظر پوپولیست‌ها، امور بین‌المللی بازی حاصل‌جمع صفر بود که در آن فقط می‌تواند برنده یا بازنده وجود داشته باشد. مفاهیم سازش، همزیستی و حتی همدلی - دتانت!- برای آنها کلا بیگانه بود؛ بده‌بستان‌های دیپلماسی راهی برای تسلیم بود. استراتژی‌های صفحه شطرنج کیسینجر در مسابقه‌ای که او می‌پذیرفت که هرگز نمی‌تواند پایان یابد، در بهترین حالت «شکست‌گرایی» بود و در بدترین حالت خیانت. تنها ایالات‌متحده منافعی داشت که باید محترم شمرده می‌شد؛ نگاه به مسائل از نظر دشمنان یک فرد - ویژگی کیسینجری - وضعیتی از ضعف بود زیرا کار رهبران کشور تضمین این بود که آمریکا در عرصه بین‌المللی غالب است. «چرا پیروزی نه؟» سوالی بود که باری گولدواتر پرسیده بود و اینکه راست پوپولیست آن را به‌مثابه آیین خود پذیرفته بود اما این سوالی بود که هیچ جایگاهی در روش تفکری کیسینجر نداشت. بی‌تردید او ملی‌گرایی بود که آماده دفاع از ایالات‌متحده در برابر دشمنانش بود اما در ضمیرش که هر کشوری منافع حیاتی خاص خود را دارد و اینکه ایالات‌متحده ندارد، در حقیقت خدا را در سمت‌وسوی خود دارد، او - برخلاف پوپولیست‌ها - همان چیزی بود که ممکن بود ملی‌گرای بین‌المللی نامیده شود. بنابراین، در مساله‌ای که کیسینجر زمان زیادی را صرف تلاش و تقلا برای آن کرده بود، یعنی تلاش برای سردرآوردن از کارش (در مورد مساله جنگ هسته‌ای)، پوپولیست‌ها پاسخ‌های ساده‌ای به حرفه دولتمردی رئالیستی داشتند. آنها اصرار داشتند که ایالات‌متحده ضرورتا باید سیاست برتری هسته‌ای را دنبال کند زیرا «محکم‌ترین پایه» صلح جهانی «فقط یک ابرقدرت هسته‌ای بود نه دو قدرت رقیب.» به باور «شلافلی - وارد»، کیسینجر ترسی مفرط از درگیری هسته‌ای داشت اما «زمانی که اعلام کنید هدف اصلی‌تان جلوگیری از جنگ هسته‌ای است، در مسیر تسلیم‌شدن قرار گرفته‌اید.» آنها نگفتند چه چیزی ترس «مفرط» او را تشکیل می‌داد و همچنین اعلام نکردند که دقیقا منظورشان از برتری هسته‌ای چه چیزی است. اما حتی بسیاری از بحران‌های موشکی کوبا دورنمایی نبود که مزاحم ناسیونال- پوپولیست‌ها باشد، هرچند این ابری بود که بر فراز تفکر کیسینجر حرکت می‌کرد. به شکل نگران‌کننده‌ای، بنیادگرایان مذهبی‌تر در میان پوپولیست‌ها حتی ممکن است از تعجیل در آخرالزمان (آرماگدون) استقبال کرده باشند. در زمان دولت نیکسون، پوپولیست‌هایی مانند شلافلی برای حزب جمهوری‌خواه - مولفه‌ای ضروری برای پایگاه سیاسی این حزب - حیاتی بودند و این مولفه را با انرژی و اعتقاد آغشته کرده بودند.اما همان‌طور که شکست سخت پیشوا و پرچمدارشان «باری گولدواتر» در انتخابات ریاست‌جمهوری ۱۹۶۴ حتی به متعصب‌ترین آنها نشان داد، راه درازی داشتند تا به فراسوی نوکیشان برسند. موانع بسیار زیادی برای حمایت گسترده‌تر وجود داشت مانند توسل‌های - گفتاری یا غیرگفتاری - به نژادپرستی؛ عیب ساده‌لوحی؛ رویکردی تقریبا گستاخانه در قبال جنگ‌هسته‌ای.