تراژدی اجتناب‌ناپذیر: کیسینجر و جهان او

از نظر مورگنتا، دولتمرد در انسانیت خودآگاه و آسیب‌پذیر خود، در مرکز روابط بین‌الملل ایستاده است و فناوری مدرن و تمام منابع موجود را به کار می‌گیرد، اما برده‌ آنها نمی‌شود. از نظر کیسینجر هم «انجام موفق سیاست خارجی، فراتر از همه، توانایی شهودی برای درک آینده و بنابراین چیره شدن بر آن را می‌طلبد». دولتمردان بزرگ از غرایز و آینده‌نگری قاطع و حسی ظریف برای تغییر جریان‌های تا‌ریخ برخوردارند. اینها خصوصیاتی نیستند که بتوان از طریق تحلیل‌های آماری به آنها رسید. حقایق مستلزم متن است و متن نگرش «امتداد یافتن به آینده‌ای نامشخص» را می‌طلبد. کیسینجر می‌دانست که عقل‌گرایان سابقه‌دار و پابرجا را از این نقل‌قول بیسمارک که «بهترین کاری که یک دولتمرد می‌تواند انجام دهد گوش‌دادن به قدم‌های خداوند، گرفتن لبه ردایش و چند قدم با او راه‌رفتن است» ناراحت می‌کند. اما آنچه کیسینجر از سخنان بیسمارک برداشت می‌کرد کمتر نیایش خدا و بیشتر ابراز یک فروتنی متافیزیکی بود؛ فهمی که انسان‌های صِرف هرگز تمام آن چیزی را که باید بدانند نمی‌دانند؛ چراکه آنها در بازی خطرناک امور بین‌الملل گرفتار شده‌اند. این شکاف‌ها در دانش فضاهایی برای غریزه و شهود بودند. قطعیت‌های ریاضی کمّی‌گرایان به دلیل کثیف بودن و غیرقابل‌پیش‌بینی بودن زندگی واقعی باید کنار زده شود و چیزی پذیرفته شود که مورگنتا آن را «وجود ناشناخته‌ها» می‌نامید.

دولتمردان چگونه می‌توانستند حساسیت در مواجهه با موارد ناشناخته را گسترش دهند؟ کیسینجر از یک تمایز سنتی استفاده کرد و توضیح داد که ذهن در سه قلمرو فعالیت می‌کند: اطلاعات، دانش و خرد؛ اگرچه عصر کامپیوتر شاهد پیشرفت‌های چشمگیری در کسب و بازیابی اطلاعات بودیم اما این قلمرو یا حوزه، اهمیت محدودی برای اجرای دیپلماسی داشت. کیسینجر خاطرنشان کرد که بیشتر دولتمردان بزرگ به‌خاطر درکشان از جزئیات به طور خاص «متمایز» نبودند و افزود که نزاع‌ها فقط به‌خاطر فقدان اطلاعات آغاز نشده است. کیسینجر افزود: «این نزاع‌ها نه فقط میان جوامعی که یکدیگر را نمی‌شناسند؛ بلکه میان آن جوامعی که یکدیگر را هم خیلی خوب می‌شناسند به وجود آمده است». اینترنت در گفتن حقایق - و نه لزوما احتمالات - به ما بسیار عالی عمل کرده است هرچند سیاست‌گذاران به‌ضرورت در عرصه عدم‌اطمینان‌ها و غیرقابل‌پیش‌بینی بودن‌ها فعالیت می‌کنند. بااین‌حال، باید شفاف باشیم: کیسینجر ارزش واقعیت‌ها و اطلاعات را انکار نمی‌کرد. سیستم پیشرفته آموزش فناوری به‌ پیش‌شرطی برای قدرت بلندمدت یک کشور تبدیل شده است. انکار اینکه داده‌ها بر سیاست تا‌ثیرگذار است احمقانه است. کیسینجر ناآگاهی را - فقط ناآگاهی باور به حقایق به‌خودی‌خود - بدون اینکه مداخله عقل انسان کافی باشد نمی‌ستود. آنچه کیسینجر از آن بیزار بود همانا تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌هایی بودند که هیچ چشم‌انداز یا نگرشی فراتر از نوک‌بینی خود نداشتند.

فراتر رفتن از حقایق یعنی ورود به حیطه دانش که به مفهوم‌پردازی، تامل و مسوولیت برای تفکیک جزئیات قابل‌توجه از داده‌های حجیم متکی است که از صفحه مانیتورِ کامپیوتر به ما چشمک می‌زند. هیچ میزانی از آموزش فنی نمی‌تواند این را برایمان فراهم سازد. کیسینجر به نقل از «نغمه‌هایی بر فراز صخره» اثر «تی. اس. الیوت» گفت: «دانشی که ما در اطلاعات از دست داده‌ایم کجاست؟». دانشی که منظور کیسینجر بود دانش تجربی نبود هرچند از تجربه اخذ می‌شد؛ این دانش از پرورش ذهن برمی‌خاست، از طریق مکالمه و تبادل آزاد ایده‌ها و نیز شاید از طریق مطالعه و کتاب‌ها بسط می‌یافت. کیسینجر می‌گفت: «آموختن از کتاب‌ها بر تفکر مفهومی، توانایی تشخیص داده‌ها و رویدادهای قابل‌مقایسه ارجحیت دارد و الگوهایی برای آینده به دست می‌دهد». این نوعی آموزش «شبه بنیادیِ» نبود که به دانش‌آموزان می‌آموخت که اطلاعات را از طریق الگوهای پیچیده‌تر ریاضی محور دست‌کاری کنند. این امر فرد آگاه را به بطن دستورالعمل برای پرورش آگاهی اخلاقی و چشم‌اندازی بازگرداند که تا بی‌نهایت امتداد می‌یافت.