ناگفته‌های گفتنی

  پیش از رفتن به بیروت در سال ۱۹۷۳ و استقرار در لبنان، آیا در بازه زمانی ۱۹۶۳ تا ۱۹۷۳ به فلسطین بازگشتید؟

 بله، در سال ۱۹۶۸ به فلسطین بازگشتم. سفری که به ظاهر عادی، اما در واقع برای انجام پاره‌ای از مسوولیت‌های ناشی از عضویت من در جنبش فتح بود. این سفر بنا به درخواست مسوولان امور داخل فلسطین در این جنبش و به‌طور مشخص برادر شهید «ابو جهاد» انجام شد. من باید برخی ماموریت‌ها را انجام می‌دادم که نیازمند ورود به فلسطین بود، از این رو سفر گردشی به مدت سه ماه، پوششی مناسب برای این کار بود؛ سفری که از اروپا آغاز و مرا به فلسطین می‌رساند و سپس به آمریکا بازمی‌گشتم. این مسیر طی و ماموریت مورد نظر انجام شد. پیش از آن در سال ۱۹۶۴ نیز پس از آنکه از بیماری شدید پدرم مطلع شدم، دیداری دوهفته‌ای از فلسطین داشتم و سپس به ایالات متحده بازگشتم.

  چرا تصمیم به تحصیل در رشته تاریخ گرفتید؟ آیا این انتخاب، با تجربه شخصی شما در مرحله آغاز کودکی و جوانی همراه با نکبت اشغال فلسطین در سال ۱۹۴۸ و زندگی پس از آن تا سال ۱۹۶۴ در زیر سیطره اشغال پیوند داشت؟ ای کاش با ما از پشت پرده‌های انتخاب رشته تاریخ برای تحصیلات دانشگاهی سخن بگویید.

 حقیقت این است که من به تدریج به سوی تحصیل در رشته تاریخ کشانده شدم. با این حال تنها چهار سال پس از پایان تحصیل، در این حوزه علمی کار کردم. تخصص من در رشته تاریخ عرب و تمدن اسلامی و خاورمیانه جدید بود. در دبیرستان، در رشته علمی درس خواندم و به درس ریاضیات بیش از دیگر دروس علاقه داشتم. به همین خاطر، نگاهم برای ادامه تحصیل به رشته ریاضیات بود. هنگامی که در آغاز دهه پنجاه در رشته آثار باستانی فلسطین در آموزشکده عالی آثار باستانی در تل آویو درس می‌خواندم، شروع به اندیشیدن درباره تحصیل در رشته تمدن عربی کردم. آموزشکده‌ای که زیر نظر «هستدروت» [اتحادیه کارگری اسرائیل] و دانشگاه عبری اداره می‌شد. این در زمانی بود که مطالعات توراتی مربوط به «جست‌وجوی ریشه های یهودیت در فلسطین» در اوج خود بود. من به مدت سه سال در این آموزشکده، دچار چنین فضایی بودم. این موج خروشان گرایش به یهودی‌سازی فلسطین و تاریخ و آثار باستانی آن «در اندرون من خسته‌دل» این ایده را برانگیخت که به تحصیل در رشته تمدن عربی و در نتیجه آثار باستانی عربی و اسلامی در فلسطین روی آورم. هنگامی که برای تحصیل این رشته در سال ۱۹۵۹ به دانشگاه عبری رفتم، این رشته به خاطر درگذشت دو استادی که آن را در بخش مطالعات شرقی تدریس می‌کردند، ارائه نمی‌شد. من هم به جای آن رشته تاریخ عربی را به‌عنوان شاخه اصلی و رشته خاورمیانه را به‌عنوان شاخه فرعی برگزیدم. در مرحله بعد، تحصیل دکترای خود را در دانشگاه «پرینستون» یک سال پس از ناتمام گذاشتن تحصیل در «پنسیلوانیا» از سرگرفتم. در این یک سال در زمینه گردآوری و ترجمه اسناد «جنیزا»ی یهودی کار کردم که در یک کنیسه یهودی در «فسطاط» در «قاهره» یافت شده بود. «جنیزا» گنجینه اسفاری است که در اثر زیادی استفاده در کنیسه‌های یهودی، اهمیت یافته است. اما من در «پرینستون» به تحصیل در رشته تاریخ عربی بازگشتم و دانشنامه دکترای خود را درباره «جنگ‌های رده» نوشتم. کاری که به شکل کتاب به دو زبان انگلیسی و عربی منتشر شد. درباره تاریخ، در مجموع و پس از دوره‌ای این را آموختم که تاریخ در واقع حقیقی نیست؛ حداقل همه حقیقت نیست و حقیقت، بزرگ‌تر از تاریخ است؛ اما تاریخ مشروعیت کار در حوزه خود را از جست‌وجوی حقیقت به‌دست می‌آورد؛ زیرا بدون این جست‌وجوگری، مشروعیتی برای کار در رشته تاریخ نمی ماند. در جست‌وجوی حقایق فلسطین، به تحصیل در رشته تاریخ روی آوردم و در همین موضوع، کتابی با عنوان «چکیده تاریخ سیاسی فلسطین» نوشتم. کتابی که در حکم مقدمه‌ای بر کتاب دیگرم بود که اینک در شرف انتشار است: «اسرائیل، در پنجاه سال». اجرای این دو پروژه علمی، برای مدتی دراز در اندیشه و خاطر من بود؛ اما تنها هنگامی توانستم فرصت نوشتن آنها را پیدا کنم که از کار سیاسی، گوشه‌گیری اختیار کردم.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

444