ناگفته‌های گفتنی

 در مقایسه بین انتفاضه‌های فلسطینی مختلف و در هنگام صحبت از انتفاضه اقصی، اشاره کردید که این انتفاضه می‌توانست دور از روند سیاسی و مذاکراتی رهبری فلسطین، نگه داشته شود و تا از بین رفتن اشغال پیش برده شود. آیا به واقع چنین امکانی وجود داشت؟ اجازه بدهید بین آنچه شما در این زمینه گفتید، با آنچه برخی گروه‌های فلسطینی درباره این موضوع می‌گویند، پیوند ایجاد کنم که معتقدند انتفاضه می‌توانست برنامه مرحله‌ای را بر اساس قطعنامه ۲۴۲ شورای امنیت سازمان ملل محقق کند. آیا چنین موفقیت‌هایی در افق دیده می‌شد؟ ارتباط این ایده آنها با ایده «رفعِ اشغال» چیست که شما مطرح می‌کنید؟

روشن بود که انتفاضه اقصی با قدرت و حجم بسیار بالایی در جریان بود؛ اما درنهایت به بازگشت مذاکرات به وضعیت پیش از انتفاضه انجامید یا به تعبیری جست‌وجوی مسائلی که درباره آنها توافق نشده بود. خلل موجود در مدیریت رویارویی با اسرائیل، مربوط به سیاستی است که رهبری فلسطینی در پیش گرفته است. سیاستی که بر اساس آن، رهبری فلسطینی باید آهنگِ جنبش انتفاضه را بر پایه واقعیت‌های محیط پیرامونی آن تنظیم کند. اشتباه بزرگ رهبری فلسطینی این بود که راه‌حل نهایی را مطرح کرد. با فرض اینکه موضوع راه‌حل نهایی را مطرح نمی‌کرد و در مسیر راه‌حل مرحله‌ای پیش می‌رفت، با توجه به اینکه خودگردانی فلسطینی بر اکثریت ساکنان کرانه باختری و نوار غزه سیطره داشت و امور آنها را اداره می‌کرد، به مرور و با گذشت زمان می‌توانست سیطره خود را به شکل بیشتر و بهتری تثبیت کند و این مساله‌ای نشدنی نبود. اما سخن گفتن از حاکمیت، کلامی درون تهی و توهمی بیش نبود. ضمن اینکه، سخن گفتن از زیاد شدن مساحت خودگردانی به اندازه ۲درصد، مساله‌ای بنیادین نیست. ۱ یا ۲درصد سرزمینی که به مساحت خودگردانی افزوده می‌شود، چه ارزشی در برابر ۸۵درصد سرزمین فلسطین تاریخی دارد که در توافق‌های سازش از آن گذشت شد؟ یک ضرب‌المثل روستایی فلسطینی می‌گوید: «شتر از دست رفت و ما بر از دست رفتن افسار آن تاسف می‌خوریم»! رهبری فلسطینی می‌خواهد حاکمیتی که سخن‌سرایی بیهوده درباره آن را تکرار می‌کند، بر چه کسانی اِعمال می‌کند؟ اکثریت ملت فلسطین، در خارج از سرزمین‌های اشغالی حضور دارند و در محاسبات خودگردانی و طرح‌های سازش مورد نظرش، در نظر گرفته نمی‌شوند. با این حال، اینک مهم این است که با تمرکز بر داخل فلسطین، در پی تحکیم پیوندها میان دو پاره از ملت فلسطین بود که در قالب واپسین انتفاضه بزرگ داخل (انتفاضه اقصی) درهم‌تنیدند. نگاه رهبری فلسطین به این پیوند چگونه است؟ در طرف اسرائیلی این باور، عمق بیشتری پیدا کرد که فلسطینی‌های مقیم اراضی اشغالی ۱۹۴۸، از مبارزه فلسطینی‌های مقیم اراضی اشغالی ۱۹۶۷ جدا نیستند. اما رهبری فلسطینی، با دنبال کردن طرح سازش، در جهت جدا کردن این دو پاره ملت فلسطین کار می‌کند. اگر رهبری فلسطین، برنامه‌ای غیر از سازش یا حداقل درک دیگری از سازش داشت - مانند آنچه پیش‌تر درباره مثلا طرح تقسیم فلسطین ارائه شده در سال ۱۹۴۷، از سوی اقلیت اعضای کمیته سازمان ملل گفتیم، طرحی که رهبری جنبش صهیونیستی آن را نپذیرفت - این امکان وجود داشت که از انتفاضه اقصی به‌عنوان یک برنامه مبارزاتی مرحله‌ای در مسیر آزادی فلسطین، استفاده شود.

در موضوع «رفعِ اشغال» من چیزی از خود نمی‌گویم. «باراک» پیش از شکست در انتخابات از «شارون» تهدید کرد درصورتی‌که با فلسطینی‌ها درباره مسائل راه‌حل نهایی به توافق نرسد، اقدام به جداسازی یک‌جانبه مناطقی از کرانه باختری خواهد کرد که جمعیت بالای فلسطینی دارد. جداسازی یک‌جانبه به چه معنا است؟ به معنای عقب‌‌نشینی اضطراری است که می‌توان آن را آزادی پاره‌هایی ولو کوچک از سرزمین فلسطین، بدون امضای توافق درباره مسائل راه‌حل نهایی دانست. این گزینه، برای فلسطینی‌ها بهتر از به‌دست آوردن مساحت بیشتری از زمین، در برابر کوتاه آمدن از کل محتوای مساله فلسطین و امضای معاهده صلح با اسرائیل است. این رهبری فلسطینی است که بر راه‌حل نهایی تاکید دارد. علت این پافشاری هم به باور من، التزام این رهبری در برابر قدرت‌های بین‌المللی، برای ضربه زدن به یکپارچگی ملت فلسطین و نابودی آن است. اما اینکه در بخش‌هایی از کرانه باختری و نوار غزه، همان اتفاقی بیفتد که پیش‌تر، در جنوب لبنان روی داد، امری شدنی و به‌طور حتم نیکوتر است.

jaberiansari۱۹۶۹@gmail.com

p04 (3) copy