هر چند آقای محمد حسین مهدویان کارگردان فیلم «لاتاری» توضیح داده که جمله او کامل نقل نشده و قصد نداشته نسبت ناروایی به فردوسی بزرگ بدهد بلکه گفته با منطق مجری برنامه هفت (رضا رشید پور) اتهام نگاه فاشیستی را می توان بر آن حکیم هم وارد دانست حال آن که نظر خود او چنین نیست و به سبب سوء برداشت ها عذر خواهی کرده اما به دلیل شبهه ها و فضای ایجاد شده ذکر نکاتی بایسته است.

به ویژه آن که کار به جایی رسید که برخی دوستان هم‌اندیش نسبت به توانمندی او نیز ابراز شک کرده و درباره‌ی آثار هنری‌اش سخنانی تند گفتند که به نظرِ من درست نیست.

دو فیلم «ایستاده در غبار» و «ماجرای نیمروز» هر دو فیلم‌های خوبی هستند. اولی با نگاهی واقع‌گرایانه و غیرشعاری و در لحنی متفاوت، که در سینمای ایران کمتر تجربه شده بود، زندگی سردار جنگِ میهنی، احمد متوسلیان، را به تصویر کشیده بود و دیگری در ساختی بسیار حرفه‌ای ابتدای شکل‌گیری سازمان اطلاعات پس از انقلاب اسلامی، در برخورد با ترورهای سازمان مجاهدین، را نشان می‌داد.

البته درباره‌ی فیلم دوم دوستی که پژوهشگرِ تاریخ است می‌گفت آن سازمان ترورهای کور یا به زعمِ خودش قطع کردنِ دستانِ انقلاب را ــ در مقابلِ ترور مغز یا سران انقلاب، که در آغاز به آنها می‌پرداخت ــ پس از ماجرای خانه‌ی زعفرانیه و کشته شدن موسی خیابانی آغاز کرد و نه آن‌طور که در فیلم نمایش داده شده بود در قبل از آن، که اگر این سخن درست باشد و کارگردان تعمداً چنان کرده باشد برای فیلمی مدعیِ پژوهشی بودن ضعف است و شاید بیش از ضعف.  

فیلم تازه‌ی این کارگردانِ خوش‌قریحه، لاتاری، را ندیده‌ام اما می‌توانم حدس بزنم  هم‌چنان فیلمی موفق خواهد بود. اما نکته در این‌جاست که جناب مهدویان درباره‌ی جایگاه فیلم‌هایش، چند دهه بعد و در فضایی متفاوت چه می‌اندیشد؟

این‌جاست که می‌توان نادرستیِ نگاهِ او به فردوسی بزرگ را (بافرض مشروط بودن جمله هم) کاوید که چگونه شاهنامه در طی سده‌ها و با وجودِ موضع‌گیریِ حاکمان باقی می‌ماند به گونه‌ای که توجه مردم به آن اثر سبب می‌شود تا سرانجام حاکمان هم به آن روی خوش نشان دهند.

یا، با توجه به حامیان مالیِ آثارش، او اراده‌ی آن را دارد که تمام زندگی‌اش را پای هنرِ مردمی‌اش بریزد، هم‌چون فردی دهقان ( به معنی صاحب امکانات کشاورزی و نه یک کشاورز ساده) و صاحب جاه چون فردوسی که در پایانِ عمر به تنگ‌دستی و سختی افتاد؟

 

 شاید گفته شود این که اثری را هم مردم گرامی بدارند و هم شاهان به عنوان مرجعی برای اندرز خود و آشنایی با آیین پادشاهی بدانند ــ که خود این تعارضِ نشان‌دهنده‌ی قدرتِ یک اثر است و آشکارا بیان می‌کند که آنچه به شاهان آموزش می‌دهد همان خواست مردم است و در نتیجه نمی‌تواند امری ضدمردمی و شاه‌محورانه باشد ــ دلیل بر «فاشیست» نبودنش (ادعای جناب مهدویان) نمی‌شود.

اگر فاشیسم را بر سه ‌پایه‌ی «حزب سیاسی واحد»، «ناسیونالیسم افراطی نژادپرستانه» و «دولت بسیار مقتدر و متمرکز» بدانیم جدا از آن‌که مکتبی مدرن است و مکاتبِ امروزین را به دلِ تاریخ بردن سخت خطاست (آن‌هم با وجودِ تفاوتِ فرهنگی ما با جامعه‌ی غرب)، نخستین موردش که اصلاً در مورد آن زمان بی‌معناست (هر چند دو رگه بودنِ بیشترِ شخصیت‌های بزرگِ شاهنامه خود گویاست و این‌که شاهیِ زابل در بیشتر زمان‌ها با حکومت، در عین حامی بودن، در تنش است)، و مورد سومش هم امری نسبی است که خودبه‌خود دارا یا فاقد ارزش نیست و بستگی به آن دارد که این اقتدار هم‌چون دو دوره‌ی کورش بزرگ و شاه عباس ناشی از مردم و از برای آنان باشد یا هم‌چون دورانِ شاه محمود غزنوی برگرفته از روایتِ دینیِ خاصی، که بر پایه‌ی آن هر مخالفی سرکوب می‌شود.

اما درباره‌ی مورد دوم می‌توان اشاره کرد که شاهنامه اتفاقاً، که این موضوع جای شگفتی دارد، اثری نژادپرستانه نیست و در همه‌ی رویدادهایش حق را به سوی خود نداده و حتی در نگاهی که در آثار مشابه در جهان استثناست ــ شاید بر پایه‌ی همان نگاهِ باستانی ایرانی که مردمان نیک در هفت کشور و نه فقط در سرزمین ایران را، آن هم چه زن و چه مرد، می‌ستاید ــ به مردمان نیکِ دیگر سرزمین‌ها و حتی دشمنان هم نگاهی خردمندانه و همراه با احترام دارد.   البته این دید، نیازمند خوانشِ کاملِ شاهنامه و شماری از پژوهش‌ها پیرامونِ آن است و نه آن که احتمالاً چند بیت از آن را، آن‌هم در متن‌هایی نامستند که در شبکه‌های مجازی پخش می‌شود، معیار بگیریم.

   در عین حال فراموش نکنیم شاهنامه اثری شعری است و شعر یکی از احساسی‌ترین هنرهاست که اغراق جزوی از ویژگی‌هایش است و باز در نظر داشته باشیم که شعری حماسی است و اصولاً برای برانگیختنِ حسّ میهن‌پرستی ــ در دورانی که ایران زیر سمّ ستورانِ مهاجمانِ سنگ‌دلی بود که به دستور خلیفگانی ایران‌ستیز عمل می‌کردند و ایرانیانِ درمانده و آشفته می‌رفتند تا پیوند خویش را با پیشینه‌ی فرهنگی و تمدنی‌شان از دست دهند ــ سروده شده... ولی با وجود این زمینه‌ها، آن‌ویژگی‌های دادگرانه و انسانی که برشمرده شد دارد؛ حتی تا آن‌جا که باز برخلافِ همه‌ی متن‌های این‌چنینی در جهان که قهرمانان ملی حامیِ دین و باورهای دینی زمان خود هستند، پهلوانِ برجسته‌ی اثر (رستم) فردی ستوده‌شده‌ و حامی دین (اسفندیار) را، که حتی در کتاب دینیِ کهنِ ایرانیان از وی به عنوان یکی از چند تن حامیان بزرگِ دین زرتشتی یاد شده، نابود می‌کند که نشان‌دهنده‌ی نگاه ویژه‌ی راوی از رویدادهاست؛ نگاهی که ایرانیان آن را با دل و جان می‌پذیرند.

  نکته‌ای که نمی‌توان به آن اشاره نکرد ناآگاهی مجری برنامه از شاهنامه است. مجری با گوینده ولو اندک همراهی می‌کند و متأسفانه آنقدر آگاهی ندارد که با چند پرسشِ درست فضا را از گوینده‌ی آن سخنان بگیرد. برای نمونه این سوال ساده که آیا شما تمام شاهنامه را خوانده‌اید؟ و پرسش‌هایی چون، آیا ستایشی که از خرد در آغاز شاهنامه شده در کتاب دیگری سراغ دارید، آن‌هم سده‌ها پیش از نوزایی و خردگرایی در غرب؟!

درست است که شاهنامه کتاب حماسیِ ایرانیان است اما آیا واقعاً سراسر خشونت است و داستان‌های عاشقانه‌اش را که همه معروف هستند نشنیده‌اید؟ داستان‌هایی که اتفاقاً نقشِ زنان در آنها بسیار پررنگ و در دورانِ خود بی‌همانند است؟! و پند و اندرزهایی که در هر داستانِ شاهنامه به خواننده داده می‌شود به نظرتان سخنانِ کم‌ارجی است؟ و بسیاری نمونه‌های دیگر...

ای کاش می‌شد که خوانشِ شاهنامه دست‌کم برای مجریان رسانه‌ی ملی اجباری می‌شد تا، جدا از آن‌که در این‌گونه برنامه‌های زنده حضور ذهن برای ارائه‌ی چند کلام منطقی را داشته باشند، با ریزه‌کاری‌های فرهنگ و آداب ایرانی (از خوراک، پوشاک، آیین نامه‌نگاری، آیین بزم،.. تا دادگری، رایزنی، نام و ننگ، آیین پادشاهی و آیین‌ رزم) آشنا شوند و دست‌کم بر زبان فارسی، آن‌گونه که شادروان استاد محمدامین ریاحی خویی در مورد خودش اذعان داشت، چیره گردند. ( در میان گویندگان برخی چون زنده یاد مهران دوستی البته اهل شاهنامه بودند و خوب و درست هم می خواندند).

 

و اما در پایان، از آن‌جا که مهدویان عزیز خود هنرمند است و احترام پیشکسوتان را می‌بایست نگاه دارد به گمانم شایسته است که نگاه انتقادی خود را هم‌چون همه‌ی هنرمندان هنرمندانه ارائه کند. با شناختی که از او داریم، اگر همانندِ زندگی حاج احمد متوسلیان که دو سال برای آن پژوهش کرد درباره‌ی شاهنامه و سخنان استادان این رشته در جواب خرده‌هایی که بر شاهنامه گرفته می‌شود مطالعه کند نتیجه محصولی قابل دفاع خواهد بود و به شخصه آن را ارج خواهم گزارد و حال که گفته فردوسی و شاهنامه را چنان دوست می دارد که نام فرزند خود را « آرش» نهاده جا دارد فیلمی درباره شاهنامه بسازد.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.