محمد کلهری را حالا پیش از آن که یک نوجوان ۱۸ ساله که باید مشغول درس و جوانی‌ کردنش باشد، به‌عنوان یک قاتل می‌شناسند که اصرار بر اعدامش دارند. کودکی که در سال ۹۳ در مدرسه معلمش را به قتل رساند و پس از آن وضعیت نامناسب روحی‌اش ثابت و از اعدام نجات پیدا کرد؛ اما با اصرار برخی از نمایندگان مجلس و شکایت دوباره خانواده معلم، حکم قصاص او صادر شد و حالا محمد و خانواده‌اش هر لحظه منتظر مشخص‌شدن تاریخ اجرای حکم هستند.

 

پس از بررسی وضعیت محمد و شرایط خانوادگی‌اش، حالا «خبرآنلاین» با یک واسطه با محمد در زندان صحبت کرده است تا آن اتفاق و شرایط روحی و روانی و روزهای قبل از آن اتفاق را از زبان خودش بگوید.

ماجرا چه بود؟

 

خلاصه ماجرای محمد این است: کلاس اول راهنمایی را که تمام می‌کند تصمیم می‌گیرد دیگر درس نخواند و همراه با پدر و برادرش کار کند. یک سال بعد از کار خسته می‌شود و دوباره می‌خواهد به مدرسه برود؛ از آنجایی هم که یک سال مدرسه نرفته بوده، باید در مدارس شبانه درس می‌خوانده است. پس از گرفتن مدرک سه سال راهنمایی در یک سال، آن هم در مدرسه شبانه، اول دبیرستان به مدرسه عادی می‌رود و به‌خاطر ضعف درسی دائم تحت فشار بوده است.

فشار روانی باعث می‌شود که محمد از نظر روحی و روانی به‌هم بریزد و دچار نوعی اختلال شود؛ تا جایی که حتی اقدام به خودکشی کرده بوده و آن‌طور که خانواده‌اش می‌گویند دائما گوشه‌گیر بوده است.

 

یک روز صبح که قرار بوده برای این مشکلش به دکتر برود، مدرسه نمی‌رود و بعد از دکتر همراه پدرش به مدرسه می‌رود تا غیبتش را موجه کند. در همان بین برای کاری به کلاس می‌رود که معلم مانع او می‌شود و می‌خواهد که از دفتر مدرسه برای حضور در کلاسش نامه بیاورد که این تنش بین محمد و معلمش، او را عصبانی می‌کند و با چاقویی که همراهش بوده معلمش را به قتل می‌رساند.

دلیل اینکه همراه محمد چاقو بوده هم این است که او به دلیل وضع نامناسب مالی خانواده‌اش کمک‌خرج خانواده بوده و سر سیم‌ها را لخت می‌کرد و با چاقو داخلش را باز می‌کرده و می‌فروخته است. به همین دلیل همیشه چاقو همراهش بوده و در مدرسه هم کسی نبوده که از او چاقو را بگیرد. (گزارش کامل این اتفاق را اینجا بخوانید)

از اینجا به بعد روایت محمد است؛

درباره لحظه‌ای که آن اتفاق افتاد و باعث شد معلمت کشته شود می‌توانی بگویی؟

من نمی‌خواستم معلمم رو بکشم؛ نمی‌دونم چی شد. همه‌چیز یک دفعه اتفاق افتاد. چون معلم همش رو مخم بود، من را تحقیر می‌کرد، همش گیر می‌داد، جلوی بچه‌ها کتکم می‌زد. اون روز هم خیلی گیرداد، باهم دعوامون شد. من هم از خودم دفاع کردم ولی الانم پشیمانم.

وضعیتت در کانون اصلاح و تربیت و الان که به زندان بروجرد منتقل شده‌ای چطور است؟

زندانه دیگه؛ نمی‌شه خوب باشه. کانون که بودم چند بار انداختنم قرنطینه ولی ملاقاتی اونجا بهتر بود؛ اینجا نه وضعیت ملاقاتیش خوبه هیچ‌چیزش. کنار آدم بزرگ‌هام و همه‌چیش سخته.

به‌جز کار و مدرسه، تفریحاتت چه بود؟

کار خاصی نمی‌کردم؛ یا تو خونه بودم یا تو کوچه. تخمه می‌خریدم می‌شستم تو کوچه و بازی بچه‌ها رو نگاه می‌کردم. حوصله بازی و تفریح نداشتم. الانم ندارم.

رابطه‌ات با خواهر و برادرهایت چطور است؟ پدر و مادرت چطور؟

من ته‌تغاری‌ام؛ سه تا خواهر دارم و یک برادر. رابطه‌م با همشون خوب بود. بچه آخر بودم و تو خونه شاهی می‌کردم. کسی کاری به کارم نداشت، منم کاری با کسی نداشتم.

دوست داری به خانواده معلمت چه بگویی؟

من رو ببخشن. گفتم که نفهمیدم چیکار کردم، حالم خوب نبود، احساس کردم غرورم شکسته و اون اتفاق افتاد. حتما مردم کلی در موردم حرف می‌زنن، ولی برام مهم نیست. من فقط می‌خوام بیام بیرون و جبران کنم. از وقتی اومدم زندان بروجرد، همش بهم می‌گن چند ماه دیگه میای بیرون ولی هی این چند ماه تموم می‌شه و آخرش هم هیچی به هیچی.

اعدام بازدارنده نیست

محمد حالا ۱۸ سال و ۵ ماهه است و رای به اعدام او به صورت غیرقانونی صادر شده است؛ اتفاقی که باعث شده افرادی خارج از این ساختار برای اعدام تلاش کنند و حرف اصلی‌شان این باشد که محمد باید برای تسکین آلام روحی خانواده مقتول و حفظ شان معلم اعدام شود. در واقع در نظامی که هم معلم و هم دانش‌آموز تحت فشار شرایط سخت اجتماعی هستند، تصمیم‌گیری و اصرار برای اعدام یک دانش‌آموز که سلامت عقلی‌اش تایید نشده، تنها یک پیام دارد: این افراد قربانی سیستم آموزش می‌شوند. همه اینها در شرایطی است که سلامت روحی و روانی محمد تایید نشده و پس از اصرار، حکم برگشته و رای به قصاص صادر شده است. اما اعدام محمد تا چه اندازه می‌تواند جلوی این قبیل اتفاقات را بگیرد؟

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.