متن سخنان محسن هاشمی در کنگره مردم سالاری در ادامه می آید: در ادبیات سیاسی جامعه ما بخصوص در سه دهه اخیر از نیمه دهه ۶۰ تاکنون واژه های راست و چپ که بعدها اصولگرا و اصلاح طلب به جای آن استفاده شد، مرسوم است و در دهه اخیر با ظهور جریان اعتدال، تقسیم بندی تندرو و میانه رو نیز از سوی برخی تحلیلگران استفاده می شود، اما هنوز آرایش سیاسی در کشور با این تقسیم بندی تثبیت نشده است.

آخرین نمونه از این به هم‌ریختگی سیاسی را در موضوع سوال از رییس جمهور مشاهده کردیم که حدود شصت درصد از نمایندگان اعم از اصولگرا و اصلاح طلب به قانع نشدن از پاسخ های رییس جمهور رای دادند و حدود 40 درصد که طیف میانه روی مجلس محسوب می شدند، به نفع رییس جمهور رای خود را ثبت کردند.

مشابه این فضا را در گذشته هم بارها مشاهد کرده‌ایم، در انتخابات مجلس ششم و ریاست جمهوری هشتم، بخشی از جریانات تندرو راست و چپ به آیت الله هاشمی رای ندادند و عملا به جای دو قطبی راست و چپ، دو قطبی میانه رو و تندرو تشکیل گردید.

حال پرسش اینجاست که نسبت اعتدال با اصلاحات چیست؟ ریشه ائتلافهای اخیرمیان اصلاح طلبان و اعتدالیون تا چه اندازه عمق و مبانی نظری وتئوریک دارد و چه میزان حاصل از اشتراک منافع وشرایط روز است؟

برای پاسخ به این پرسش باید به تعریف هویت اعتدال بپردازیم، اگر ما اعتدال را میانه روی به معنای حرکت بین دو جناح چپ و راست یا اصولگرا و اصلاح طلب تعریف کنیم، پس نباید انتظار وحدت نظری و ریشه داری بین دو جریان معتدل و اصلاح طلب باشیم.

اما اگر اعتدال ذیل مفهوم پرهیز از افراط و تفریط و ذیل شاخصهای واقع بینی، عقلانیت و عملگرایی تعریف شود، بین اصلاحات و اعتدال نه تنها نمی توان خط و مرزی قایل شد بلکه اصلاحات رکنی از ارکان اعتدال است، یعنی برای بازگرداندن جامعه به مسیر صحیح و میانه، نیاز به اصلاحات وجود دارد.

اگر ما اصلاح طلبی را بازسازی جریان چپ قدیم یا رادیکالیسم، یعنی اصرار برمفاهیمی نظیر بیگانه ستیزی، اقتصاد سوسیالیستی، خودکفایی و حرکت توده ای تعریف کنیم، دقیقا مقابل جریان اعتدال خواهد بود و به همین علت می بینیم برخی اقداماتی که در دهه نخست و دوم انقلاب توسط جناح چپ اتفاق می افتد، نظیر تسخیر سفارت آمریکا، تنش‌زایی و پیشنهاد ائتلاف با صدام علیه آمریکا در جنگ نخست خلیج فارس مورد تایید آیت الله هاشمی بعنوان نظریه پرداز جریان اعتدال پس از شهادت شهید مطهری و شهید بهشتی قرار نمی گیرد.

بنابراین در صورت تعریف یک هویت شفاف برای اعتدال واصلاحات، می توان از وحدت یا دست کم ائتلاف این دو جریان در جامعه سخن گفت و حتی تلاش کرد بخش میانه رو و عقلای جریان اصولگرا نیز با این حرکت همراهی کنند.

اما جریان جدید اصلاح طلبی و میانه روی، باید چه خصوصیاتی داشته باشد:

مهمترین ویژگی مورد نیاز این جریان، پیوند عملگرایی با آرمانگرایی است. اصلاح طلبان با بدنه اجتماعی برخاسته از جریان روشنفکری به عرصه سیاست آمده اند اما آیا ابزار روشنفکری که نقد و تطبیق وضعیت موجود با آرمانهاست و در موضع اپوزیسیون و منتقد وضع موجود موثر است، در عرصه اجرا یا حاکمیت نیز کارامد است؟

بدنه اجتماعی اصلاح طلبان با چالش و ریزش جدی مواجه شده است که برخاسته از ناامیدی شهروندان از موفقیتهای عملی منتخبان خود است و تصور بی عملی اصلاح طلبان را بوجود آورده است و این چالش می تواند موفقیتهای جریان اصلاحات را در انتخابات پیش رو با تردید مواجه کند.

در این شرایط دو راه برای جریان اصلاح طلبی وجود دارد، نخست تندتر کردن آهنگ شعارها و انتقادها و عبور از نمادهای فعلی و تبدیل شدن به جریان تجدید نظر طلبی و مسیر دوم، نزدیک شدن به واقعیتهای جامعه و پیوند زدن آرمانها وشعارهای اصلاح طلبی با مقدورات و ممکنات فعلی یا تقویت عملگرایی.

مسیر نخست موجب می شود اصلاح طلبان از همین میزان جایگاهی که در قدرت رسمی بدست آورده اند نیز محروم شوند، هرچند می توانند به حفظ پایگاه اجتماعی خود در میان معترضین به نظام و وضعیت موجود جامعه بیشتر امیدوار باشند.

اما مسیر دوم بر تطبیق ایده ها و آرمانها با محدودیتها و مشکلات واقعی جامعه تاکید دارد و خروجی آن تعدیل مواضع و اولویت بندی اهداف و برنامه ریزی برای تحقق مطالبات است که دشوار اما عملی است. ممکن است با چالش کاهش محبوبیت و مورد حمله قرار گرفتن از سوی جریانات افراطی مواجه شوند و اینجا مرز بین اصلاح طلبی با تندروی مشخص می شود.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.