آقاسی زاده با حضور در کافه خبر نه از منظر یک عضو دبیرخانه ستاد اقتصاد مقاومتی که در قامت  تدوین گر کتابِ "اقتصاد مقاومتی : مبانی، مضامین، مدل اجرایی، عملکرد   و یک تحلیل گر و محقق، حتی به سئوالاتی که اعلام کرد چندان علاقه ای به پاسخگویی شان ندارد، جواب هایی درخور دارد. سئوالاتی که پاسخ به آنها می تواند از منظر شخصی، چندان سودمند نباشد!آقاسی زاده در این مصاحبه، تلاش داشت تا نگاه کل گرایانه اش را  فارغ از موقعیت اداری اش، دقیق تر نشان دهد.

 

 مشروح مصاحبه با  ایشان که در یک ظهر گرمِ تابستانی در خبرآنلاین انجام گرفت، در پی می آید .

بیش از یک دهه است که فضای اقتصادی ایران تحت تاثیر عبارت اقتصاد مقاومتی است. مسئولان اقتصادی کشور تاکید دارند که لازم است مبانی اقتصاد مقاومتی در دستور کار قرار گیرد اما در عمل می بینیم همچنان نقاط آسیب پذیر اقتصاد ایران خودنمایی می کنند . با توجه به تجربه پژوهشی جنابعالی، چرا نتوانستیم در عمل ، برنامه ها و ایده های این حوزه را پیگیری کنیم؟

 ورود جالبی به بحث داشتید.اجازه بدهید پیش از پاسخ به این پرسش مهم، توضیحاتی بدهم که راهگشا باشد و مقدمه منطقی نتیجه گیری های بعدی باشد. مقدمه اول چرایی و تعریف اقتصاد مقاومتی  است. من در کتاب منتشر شده تلاش کردم در آغاز به این نکته بپردازم.  در واقع برای هر بحث و نظری در باب اقتصاد مقاومتی به عنوان مقدمه، باید روشن کنیم که  زاویه دید ما نسبت به موضوع چیست ؟ به ویژه که هم اکنون، اقتصاد مقاومتی به واژه ای پربسامد در اقتصاد، مدیریت و سیاست ایران تبدیل شده است.

من مایل بوده ام از منظری محققانه و بدور از هرگونه تحلیل و قضاوتی، نخست این را بررسی کنم که رهبری به عنوان مرجع مطرح کننده این سیاست ها، با چه نگاه و تعریفی این بحث را مطرح کرده اند.

برای اطلاع از موضوع، متن کاوی کردم. در ابتدای سند ابلاغیه سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، اقتصاد مقاومتی به عنوان «الگوی اقتصادی بومی و علمی برآمده از فرهنگ انقلابی و اسلامی» توصیف شده است. در توضیحی دیگر در همین مقدمه، اقتصاد مقاومتی به عنوان «الگوئی الهام‌بخش از نظام اقتصادی اسلام»  معرفی شده است. به علاوه در فرازی دیگر سیاست‌های کلی اقتصاد مقاومتی، «اهدافی عالی تلقی شده که راهبرد حرکت صحیح اقتصاد کشور» خواهند بود.

با چنین برداشتی، می توان روشن تر به این سئوال پاسخ داد که تعریف عملیاتی اقتصاد مقاومتی چیست؟

متن کاوی مقدمه و ابلاغیه سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، حاکی از این است که رهبری به عنوان ابلاغ کننده سیاست ها، سیاست های موصوف را در قالب «الگو و راهبرد» صورت بندی  و ابلاغ کرده اند.  این الگوی کلان، واجد مفاهیم، مولفه ها یا مضامین و موضوعاتی است که به استناد آنچه که در مقدمه ابلاغیه سیاست ها آمده است برای «اجراء» توسط «قوای کشور» صادر شده است. رهبری در این حوزه، کلمه آرمان را هم به کار بردند

بنابراین نتیجه گیری موجز این است که، فارغ از توصیفات علاقمندان، محققان و چهره های اجرایی، سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، توسط مرجع ابلاغ سیاست ها، یک الگوی بومی برآمده از فرهنگ انقلابی و اسلامی معرفی شده است

کتاب اقتصاد مقاومتی

مقدمه دوم اینکه اقتصاد مقاومتی چه سابقه ای در ادبیات متعارف اقتصادی در دنیا دارد؟ آیا این ترم در دنیا مصطلح هست یا خیر؟  نتایج بررسی های من و همکارانم نشان می دهد آنچه در ایران مطرح شده البته در دنیا مطرح بوده است اما اقتصاد مقاومتی با مضامیم خاصش، برآمده از زیست بوم اقتصاد و سیاست جمهوری اسلامی ایران است و کارکردهای وی‍ژه خود را دارد.

 اشاره کردید بررسی مبسوط و دقیقی در خصوص تشابه عبارت اقتصاد مقاومتی با ادبیات نظری اقتصاد در جهان داشتید، یافته‌هایتان در این خصوص چه بود؟  لطفا بیشتر توضیح دهید.

بررسی‌ها نشان می‌دهد واژگان مشابهی میان اندیشمندان اقتصادی جهان در این حوزه وجود دارد . موضوعاتی مثل شکنندگی، کاهش ریسک، ضد شوک، آسیب پذیری، استحکام، مقاومت و تاب آوری. بنظر من، اقتصاد مقاومتی ترکیبی از همه این هاست. در واقع همان طور که گفتم اقتصاد مقاومتی مفهومی ویژه دارد که ناشی از سپهر اختصاصی سیاست و اقتصاد ایران است.  

 در بخش مبانی نظری کتابِ اقتصاد مقاومتی، به طور مفصل در این باب صحبت شده است. مطابق بررسی ها، تاب آوری ، پابرجایی و نیرومندی سیستم ، افزونگی و داشتن ظرفیت غلبه سریع بر مشکلات در عین واکاوی مخاطره  وبازیابی و برگشت به سیستم ، اجزای تعاریف ویژه اقتصاد مقاومتی است.  در روانشناسی هم چنین مفهومی را داریم.تلاش این است که افراد افسرده و با مخاطرات روانی خود را بازیابی کنند. اگر اقتصاد مقاومتی را از این زاویه ببینیم؛ مقصود این است که بتوانیم شرایط اقتصادی خودمان را آن قدر پایدار طراحی کنیم که در مقابل شوک‌های درونی وبیرونی پایدار باشد .

ولی به نظر در عمل آنچه که می گویید و هدف اصلی بوده است، محقق نشده است!

متاسفانه برخی ناکامی های ما تاریخی و مزمن شده است. اجازه بدهید برای نتیجه گیری توضیح مناسب تری بدهم:

 برنامه‌های توسعه‌ای متعددی در ایران اجرا شده است. سرجمع  ۱۱ برنامه توسعه،قبل و پس از انقلاب اجرا شده است. در عین حال ما سند چشم انداز داریم . برنامه دیگری هم تحت عنوان ایران  ۱۴۰۰ طراحی شده، برنامه‌های حیات طیبه ، فقزدایی، تحول سلامت و هدفمندی یارانه ها نیز برنامه های کلان و تاثیرگذاری هستند که طراحی یا اجرا شده اند.

اقتصاد مقاومتی هم در استمرار همین روند و در اسفند سال 92 ابلاغ شد. من چنین متوجه می شوم که قوه عاقله‌ای به دنبال نگاه به گذشته بود تا دریابد چرا در این برنامه ها چندان کامیاب نبودیم . منظور من این است که باید نگاه عمیق‌تری به "چرایی" که شما مطرح کردید داشته باشیم . واقعیت این است که شرایط ما در  متغیرهای کلان اقتصادی مانند نرخ مشارکت، سرمایه گذاری، تجارت ، نظام مالی دولت و ... کامیابانه نبوده است... شاخص های اقتصاد کلان، موید این واقعیت تلخ است که اقتصاد ایران طی سالها، به شدت شکننده و آسیب پذیر شده است. واقعیت‌ها و چالش‌های کنونی کشور، بیانگر این است که اقتصاد ایران طی دو دهه گذشته (بعد از جنگ تحمیلی) و انجام برنامه‌های میان مدت (توسعه‌ای) نتوانسته است در برخی از شاخص‌های کلیدی اقتصاد کلان توفیق یابد. رشد اقتصادی طی پنج برنامه توسعه (تا سال ۱۳۹۱) کمتر از ۵ درصد بوده و در بازار کار نیز نرخ بیکاری به طور متوسط بالای ۱۲ درصد باقی مانده است و هر ساله کشور نرخ تورم ۱۸ درصد را تجربه کرده است. ضمن آن که رشد اقتصادی ایران همواره از طریق به کارگیری بیشتر نیروی کار و سرمایه (به عنوان عوامل فیزیکی و کمی تولید) به جای بهره‌وری (به عنوان عامل کیفی تولید) عمل کرده است و حتی در برخی از سال‌ها نقش بهره‌وری در رشد اقتصادی بسیار کم رنگ بوده است. روشن است که اقتصاد ایران به تدریج در برابر تکانه‌های داخلی و خارجی شکننده تر شده است و در به کارگیری منابع و عوامل تولید، غیر کارآمد و غیر بهره‌ورتر شده است.

 بنظر من در سال ۹۲ این نگاه به عقب و ناکامی در اهداف اساسی در برنامه‌ها، منجر به این شد که این سیاست ها ابلاغ شود .

این گزاره به نوعی در بیانات رهبر جمهوری اسلامی ایران نیز آمده است: «مشکلاتی داریم - مشکلات مزمن، مشکلات دیرپا - که اینها جز با یک حرکت اقتصادیِ جمعیِ مهم، امکان ندارد برطرف بشود؛ یکی از آنها وابستگی به نفت است، یکی از آنها عادت به واردات است ،آن هم واردات بدون اولویت، تورم مزمن، بیکاری، معیوب بودن برخی از ساختارهای اقتصادی ما، اشکال در نظامات مالی ما - نظامات پولی ما، نظامات بانکی ما، نظامات گمرکی ما - اشکال در الگوی مصرف،اشکال در مسئله‌ی تولید، اشکال در بهره‌وری؛ اینها مشکلات موجود کشور است، باید با اینها مقابله کرد. 

برآمدن آرمان اقتصاد مقاومتی را در چنین فضایی باید تحلیل کر و البته باید این را نیز بیفزاییم که این سیاستها در شرایط خاص تحریم سنگین بلوک آمریکایی جهان در سال های اخیر، و شکنندگی  بیش از حد اقتصاد ایران مطرح شده است.

فکر نمی کنید که اقتصاد ایران بیش از آنچه در استانداردهای بین المللی است تحت تاثیر سیاست قرار دارد. آیا تاثیرگذاری ِالمان سیاست بر اقتصاد، عامل این اتفاق نیست؟  

در اینکه حد استاندارد تاثیر سیاست بر اقتصاد چیست، من چندان صاحبنظر نیستم.

اما من در تبیین اقتصاد مقاومتی به تصریح آورده ام و اینجا هم گفته ام که اقتصاد مقاومتی، الگویی به شدت متاثر از زیست بوم اقتصاد و منطبق با زیست بوم سیاسی نظام جمهوری اسلامی ایران است. در واقع اقتصاد مقاومتی یک صورت بندی ویژه است که از زیست بوم سیاست جمهوری اسلامی ایران و اقتصاد ایران نشات گرفته است. مقصود از زیست بوم سیاست، محیط سیاسی واتمسفر سیاسی است که محیط بر اقتصاد ایران است و اقتصاد ایران در این محیط، زیست می کند. به عبارت دیگر جمهوری اسلامی ایران واجد جهان بینی، ایدئولوژی یا انگاره ها و مختصاتی است که سیاست داخلی و خارجی این نظام، ماهیت آن را صورت بندی کرده و آن را از سایر کشورها متمایز می کند. سایه این سیاست ها و متن و حاشیه های آن، براقتصادِ ایران حاکم است. به همین دلیل، اقتصاد ایران، نسبت و همبستگی وثیقی با سیاست ایران دارد. واقعیت ها هم این را نشان می دهند که برای تبیین اقتصاد ایران نمی توان صرفا به متغیرهای اقتصادی اتکاء کرد. اقتصاد ایران واجد ویژگی ها، درون دادها و برون دادهایی است که ارتباط وثیقی با سیاست دارد. بنابراین، تحلیل مباحث اقتصاد ایران، قطعا مستلزم برقراری پیوندی با سیاست است. این روشن است که در حوزه سیاست، جمهوری اسلامی ایران به سبک سیاست خاصی حرکت کرده است که در برخی موارد آسیب پذیری ما را بالا برده است. اتفاقا در کتاب اقتصاد مقاومتی من به  این موضوع پرداخته ام و توضیح داده‌ام که  نگاه ما به امریکا در همه این سال ها نگاه خاصی بوده است.من این حرف را فارغ از درستی یا نادرستی و به دور از قضاوت در باب خوبی و بدی می‌گویم. این نگاه خاص نسبت به آمریکا از تسخیر سفارت آمریکا شروع شد و تا کنون نیز ادامه دارد.هر چند این اختلاف باعث شد نظام بین الملل به سمت امریکا برود اما ما هژمونی امریکا را دچار اختلال کردیم . ترامپ و اوباما و جان بولتون نیز همین را می گویند. از سوی دیگر در قبال اسراییل نیز نظر خاصی داشتیم . بنیانگذار نظام صراحتا موضع ایران را در قبال اسراییل اعلام کردند. گفتند اسراییل باید از بین برود.پس از آن نیز، این سیاست تصریح شد. ما از همراهان محور مقاومت در منطقه شناخته شده ایم...

بنابراین بدیهی است که سیاست ایران بر اقتصاد ایران تاثیر نهاده است...

با همه اینها اما این را هم بدانیم که ارتباط اقتصاد و سیاست، به این معنا نیست که اقتصاد مقاومتی واجد مفاهیمی مجرد و انتزاعی است. خوشبختانه در باب محتوای اقتصاد مقاومتی اجماع  دیده می شود. در واقع وقتی این موضوع مطرح شد دیدیم در ایران بسیاری از اقتصاد دانان برجسته با این موضوع همنوایی کردند. اجماع نظری در اقتصاد مقاومتی وجود دارد.در تمامی طیف های مطرح در سپهر سیاست ایران، به اقتصاد خوانده‌ای بر نمی‌خورید که مبانی اقتصاد مقاومتی را نفی کند. من به لیست مطولی اشاره کرده ام از دکتر نیلی تا دکتر توکلی و از حلقه علامه و تهران تا دانشگاه امام صادق.  

نکته اینجاست که حتی این اجماع نظری هم نتوانست مشکل اقتصاد ایران را حل کند. پس کارکرد این اجماع را چه می دانید؟

من سعی کردم این اجماع نظری را نشان بدهم ... قوه عاقله یا نظام، موضوعی را مطرح کرده است که اقتصاددانان صاحب سبک و تجربه  نیز آن را قبول دارند.

من در پی پرسش و پاسخ شفاف تر و روشن تری هستم. پرسش روشنم این است که پس مشکل کجاست؟ با این توصیف، چرا باز هم در عمل توفیق چندانی نمی‌بینیم؟ هر چند شما از پاسخ به سئوالات به عنوان عضو ستاد مقاومتی ابا دارید اما به عنوان یک پژوهشگر بفرمایید دلیل این اتفاق چیست؟

پرسش شما پرسش مهم و در عین حال دشواری است. من در قالب پاراگراف هایی کوتاه در کتابِ منتشر شده، اشاره ای به عملکرد نهایی کرده ام. طراحی دوازده برنامه ملی و چند صد پروژه اولویت دار حاصل تلاش مجدانه ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی و دبیرخانه آن بوده  است. عملکردهای بسیار خوبی هم در سایه نظارت و پایش دبیرخانه رخ داده است اما در باره عملکرد غایی و اهداف بلندتر، باید بیشتر فکر کنیم و دقیق تر حلاجی نماییم.

من در بخش هایی از کتاب نشان داده ام که دولت و ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی اهتمام مناسبی برای اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی از طریق طرح و اجرا و پیگیری برخی پروژه های اولویت دار در کشور انجام داده است. اما پرسش شما این این است که چرا اقتصاد مقاومتی به اهداف اصلی اش نرسیده است ؟ مشکل کجاست که چنین آرمان مهمی علیرغم اجماع نظری چندان ثمربخش نبوده است؟

اگر بخواهم بیشتر توضیح بدهم باید موضوع را بشکافم و البته همانطور که شما انتظار دارید، باید شفاف تر باشیم.

دقیقا!انتظار دارم فارغ از موقعیت حقوقی و اداری تان و از منظر یک تحلیل گرِ علاقمند به توسعه کشور، پاسخ دهید که چرا باز هم در عمل توفیق چندانی نمی‌بینیم؟

منظور شما این است چرا به رغم تلاش های فراوان ، برون رفتی از مشکلات اقتصاد پیدا نکردیم و مثلا چگونه است که  رئیس جمهور روحانی در مرداد سال ۹۷ نیز می گوید که اقدامات ترامپ بر مبنای چالش‌های اقتصادی ما شکل گرفته است.

این همان چیزی است که ترجیح می‌دادم از آن دوری کنم اما به احترام خوانندگان و رسانه شما، بدان پاسخ می‌گویم. بله موافقم که توقع این بود از سال ۹۲ تا ۹۶ اتفاقاتی بیفتد تا تحریم مجدد نتواند ضربات مهلکی بزند.در شرایط کنونی حتی شدت ضربات هم بیشتر است...

برای پاسخ تحلیل گرانه و فاقد هرگونه سوگیری، باید چند موضوع را مورد کالبد شکافی قرار دهیم و برای درک ناکامی ها؛ بدانها توجهی جدی کنیم. نکته اصلی بنظر من مشکل " ترجمه سیاست های کلی به اجرا" است. سوء تفاهم نشود و کسی برداشت نادرستی نکند. کار مترجمان و مهندسان ناصحیح نبوده است.ترجمه سیاست های کلی به اجراء، قطعا  قابل دفاع و بنظرم درچارچوب مقدورات و اقتضائات، هوشمندانه، منطقی و ثمربخش بوده است اما این ترجمه می توانست ترجمه ثمربخش تر دیگری هم باشد.اینکه چرا مهندسی و اجرا به گونه های دیگری طراحی نشد به زعم من ناشی از وجود مشکلاتی در کشور ما هست که موجب شده است دیگر ترجمه های بنیادین و اساسی تر یا جامع تر(از منظر پوشش همه قوا و همه نهادها)، امکان حیات نیابد یا  در دستور کار قرار نگیرد. به عبارت دقیق تر، مشکل ترجمه به مشکل بزرگتر و مهم تر دیگری مربوط است که مترجمان و طراحان اهل اندیشه و اجراء را نیز تحت تاثیر قرار داده است و شرایطی مشابه میدان مین را پدید می آورد. آن مشکل بزرگ تر ، بنیادهای کلان و ساختارها است...شاید  بتوان تعبیر" الزامات، پیش نیازها و پیش فرض ها " را بکار گرفت که بنظرم رساتر هم هست.

من فکر می کنم اگر بخواهم به سئوال شما پاسخ بدهم باید برگردیم به چیزی که من نامش را "اثر کل" می‌گذارم. اجاره بدهید  مثال قطار را  بکار بگیرم... برای حرکتِ قطار افراد زیادی کار می‌کنند از سوزنبان تا آشپز رستوران قطار. اما باید حواسمان باشد که ریل چگونه است و مبدا و مقصد کجاست و ... ما باید برگردیم نگاه محققانه‌تری به قضایا داشته باشیم، نگاهی کل گرایانه‌تر و سیستمی. نگام ماکرو در اینجا می تواند به  تحلیل کارکرد عوامل میکرو، کمک نماید...

از منظر مشفقانه و دلسوزانه عرض می‌کنم مشکل بنیادی مسئله سازی که ما با آن روبرو هستیم به اثر کل(اثر الزامات، پیش نیازها و پیش فرض ها)،  مربوط است. بطور موجز و از باب تفصیلِ بحث، یک مصداق مهم  این اثرِ کل را در چالشی بنام بُردارهای واگرا قابل توجه و توضیح می دانم.

 به باور من، ما در کشورداری، فاقد همگرایی هستیم. مبسوط‌تر توضیح می‌دهم. مقصودم این است در ایران رکنی به نام نظام داریم، رکنی به نام دولت و رکنی به نام مردم . این سه رکن قاعدتا باید در هم تنیده و مُتعامل و هماهنگ باشند و برای حصول نتایجِ ثمربخش، باید یکپارچه و هم راستا باشند اما متاسفانه بین این سه رکن ، واگرایی وجود دارد. به عبارت دیگر اگر از منظر یک کنشگر اهل تحلیل و فراتحلیل، و بعنوان چشمی فراتر، به اتمسفر مدیریت و سیاست خودمان بنگریم، متوجه می شویم که ما با بٌردارهای "واگرا" مواجه هستیم. برای همین، علیرغم تلاش های بسیار، واگرایی های مستمر، نتیجه بخشی را به تزلزل دچار  کرده است. بدیهی هم هست که اگر این سه رکن همگرا نباشند، نمی توانیم موفق باشیم. اگر در اقتصاد نتوانستیم همگرایی داشته باشیم ، یک دلیل قابل بحثش در این مقال، تاثیر واگرایی است. نتیجه هم این می‌شود که موفقیت‌های زیگزاگی و ناپایدار داریم. در واقع  همانطور که در فراز دیگری گفته ام، اقتصاد مقاومتی محتوای مورد تفاهم همه بوده و هست اما به نظرم در فضای واگرا، می تواند بدفرجام شود.

در این  نگاه کل گرایانه و سیستمی شما،  مدیران تا چه اندازه موثرند؟  آیا ساختار اداری ما بی تاثیر است؟

اتفاقا یکی از چالش های ما، همین ساختار اداری و کارکرد مدیریت ما است. ساختار اداری و مدیریتی هم در افزایش واگرایی بی تاثیر نیست...متاسفانه فضای مدیریت در ایران نیز غبار آلود است. فرصت را مغتنم می شمارم و شما را ارجاع می دهم به کتابی به نام برنامه ریزی در ایران که سال ها پیش منتشر شده است. توصیه می کنم خوانندگان علاقمند به این بحث، آن را بخوانند.  

این کتاب در آستانه تدوین برنامه سوم توسعه پیش ازا نقلاب نوشته شده است . گروه مشاورین هاروارد در سال های آخر دهه 1330 در ایران حضور یافتند تا رهنمودهایی برای برنامه ریزی به دولت وقت ایران بدهند . این اقدام نیز ناشی از غربزدگی نبوده است بلکه ناشی از این بود که متخصصان اقتصادی در آن سال‌ها انگشت شمار بودند و دولت فکر می کرد با مشاوره هایی بیرونی بتواند سروسامانی به برنامه ریزی در ایران بدهد.تجارب گروه مشاوران هاروارد در ایران در این کتاب مکتوب شد و در سال 1377  هم منتشر شد. این گروه یافته‌های جالبی داشتند که هنوز برای ایران قابل بررسی است. در بخشی از این کتاب به موضوع مدیریت در ایران توجه شده است. دقت کنید در آن سال ها تشکیلات اداری به تازگی در حال پا گرفتن بود. ما هنوز تشکیلات اداری مطولی نداشتیم. "مک لئود"، عضو ویژه گروه مشاورین هاروارد، توصیف غم انگیزی از حکایت تحول اداری در ایران و مدیریت اداری در آن سال ها دارد.  مک لئود می نویسد در ایران «اصلاح اداری» همچون «پیشرفت فنی» و «توسعه اقتصادی» اصطلاحی کلیشه ای است، به طور نامشخصی با مفاهیم «نوسازی» و «پیشرفت» ربط داده می شود. دولت یا برخی سازمان های دولتی در مقاطع زمانی مشخص و معمولا به   هنگام رویارویی با مقتضیات سیاسی به این اصطلاحات کلیشه ای روی می آورند و می کوشند تا به آنها عینیت ببخشند...تلاش های اصلاحگرانه در ایران معمولا عمر کوتاهی داشته و در نتیجه آن، تنها گزارش های تحلیگران مدیریت دولتی روی هم انباشته شده است. در موقع گرمی و شور و شوقِ این تلاشها، سازمان های جدید تشکیل می شود و روشهای اداری جدید پا می گیرد. همه اینها به تدریج به فراموشی سپرده می شوند و معمولا وضعی مشابه گذشته از سر گرفته می شود.

مک لئود همچنین می گوید در ایران افراد و مدیران به شیوه تیول‌داری مدیریت می کنند و حوزه مدیریت "شخصی شده" است .

البته واژه تیول داری را به کار نمی برد اما توضیحاتش نزدیک به آن است. دردوره قاجار ما این شیوه مدیریت را داشتیم ، افرادِ مدیر، مدیریت را مانند ملک شخصی و سازمان را سازمانِ شخصی تلقی می‌کردند.. با گذشت سال ها از چنان نگاه و نگرش هایی، این مشکل هنوز هم هست.اصلا من معتقدم باید یک استایل یا شیوه مدیریتی به عنوان مدیریت ایرانی در جهان معرفی کنیم. مدلی از مدیریت که اهداف شخصی هم عامل شکل دهی و هم عامل قوام رابطه میان مافوق و مادون است.

 این توصیف که شما می‌گویید احتمالا معرفی آن از باب ادب از که آموختی باید باشد، یعنی معرفی کنیم تا دیگران چنین نکنند .

دقیقا. چرا که گزاره‌های مدیریت ایرانی بسیار تلخ است. باید تشریح کنیم و توصیه کنیم دیگران استفاده نکنند،اگرچه توصیه کارآمدی نیست چون اربیتالش بزرگ و هِژمونی اش سنگین است. خلاصه کلام اینکه ما هنوز تقریبا به همان مشکلات گفته شده در کتاب مک لئود، دچار هستیم. ساختار مدیریتی در ایران مناسب نیست. مناسب نیست از منظر اصول وگرنه با واقعیات کاملا سازگار و منطبق است!

این عدم تناسب از منظر اصولی، البته محدود به این دولت و آن دولت نیست.این ضعف‌های ساختاری باعث شده واگرایی را در سازمان های اداری نیز داشته باشیم‌. گاهی بین مدیران و کارشناسان در این کشور نیز شکافی به وسعت دیوار برلین وجود دارد و این واگرایی هر برنامه و طرح سودمند،  مهم و موثری را ناکام می کند و به زمین می زند!

 

شما اشاره کردید کارهای خوبی در این سال ها در اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی انجام شده. با وجود این کارهای خوب و تلاش های بسیار، واگرایی ها باعث شده شاهد تحول نیستیم .

اجازه بدهید بگویم تحولات مورد انتظار!

متاسفانه باید بگویم و تکرار کنم که ما نقش عوامل اصلی، بسترها و الزامات را نادیده می گیریم.فکر می کنیم هر حرف درست و خوبی الزاما به اجراء در می آید و ما را به نتیجه می رساند. واقعیت اما این است که اگر الزامات و پیش نیازها را فراهم نکنیم، اتفاقات درخشانی رخ نخواهد داد.

یکی از همکاران ما مطالعه ای درباره برنامه های توسعه پس از انقلاب انجام داده بود که نتایج بسیار جالبی داشت . ایشان در تحقیقش نشان داده بود که برنامه های توسعه ای ما به ویژه پس از انقلاب،  فاقد پارادایم روشنی هستند، یعنی بر مبنای آنها نمی توانیم بگوییم به این سمت یا آن سمت حرکت کرده ایم...ما در برنامه‌ها دچار اعوجاج در حرکت هستیم . اقتصاد مقاومتی توانسته استایل و پارادایم روشنی را برای حرکت ارائه نماید اما..

اینجا یک نکته اهمیت می یابد، ما برای اولین بار مانیفست روشنی ارائه کردیم که راهی به عمل نیافت، در این شرایط چه باید کرد؟

یکی از همکاران پیش گام ما در سازمان برنامه و بودجه(به نظرم جناب آقای مردوخی)، حرف قشنگی در این حوزه می زند . وی می‌گوید این اشتباه را هنوز هم خیلی ها به ویزه در مطبوعات انجام می دهند که می گویند فلانی معمار برنامه بود و بهمانی معمار تعدیل اقتصادی و دیگری معمار رونق اقصادی. چنین چیزی به ویزه بعد از انقلاب در جامعه ما وجود ندارد. هیچ کس معمار هیچ چیزی نیست. برای این که هر ایده خوب و یا ارتجاعی باید درسلسله مراتبی مورد بررسی قرار گیرد. سرانجام آنچه که از این فرایند بیرون می آید، حتی برای پیشنهاد دهنده اولیه طرح هم ناآشناست. در نتیجه او معمار هیچ چیز نیست.

از این نکته که بگذریم باید بگویم برون رفت از مشکلات اقتصادی اتفاق نمی افتد مگر اینکه سیستمی و کل گرایانه نگاه کنیم.

من نیز موافقم که  پس از سالها از طرح اقتصاد مقاومتی ما خروجی لازم را از این سیاست نگرفته ایم والبته  معتقدم برای پاسخ به چرایی این مساله، نیاز به مطالعات عمیق‌تر و یک آسیب شناسی مستقل  در شناخت اقتصاد، سیاست، مدیریت و نظام اداری و انسانی است اگرچه بر این نکته هم تاکید می نمایم که که قطعاً در مسیر اجرای سیاست های کلی اقتصاد مقاومتی، گام‌های خوبی برداشته شده است. مجموعه اقدامات ستاد فرماندهی اقتصاد مقاومتی و دبیرخانه ، موید این است که اقدامات طراحی و اجراء شده بطور تصادفی و بدون نقشه راه، شکل نگرفته است بلکه متولیان و راهبران، به طی طریق بر مبنای نگرش هدفمند، باورمند بوده و بر آن اصرار داشته‌اند. اما با همه این ها، آنچه انجام شده کافی نبوده است.

به عبارت دیگر خوب است این گزاره کلی را  اتفاقا در آستانه چهل سالگی انقلاب ۵۷، نیز بگوییم که  کارهای بزرگی در این چهل سال کرده ایم که نباید نادیده گرفته شود. همچنان که پیشینیان ما هم کارهای خوب بسیاری انجام داده بودند. پس از انقلاب اسلامی، ما با همه مشکلات، کامیابی هم زیاد داشته ایم . نمونه اش توفیق ما در تربیت پزشک است، سال‌های نه چندان دور، پزشکان هندی و بنگلادشی در این کشور کار می‌کردند. امروز اما شرایط تغییر کرد. این اتفاق در حوزه تربیت مهندسان و دانش آموختگان علوم جدید در حوزه برق و الکترونیک ، سدسازی ، صنایع دفاعی ، نفت ، پتروشیمی، تولید خودرو و حتی سلول‌های بنیادی رخ داده است .  بعبارت دیگر من معتقدم جمهوری اسلامی ایران در حوزه هایی واجد عملکرد درخشانی بوده است برای مثال نظام پایش و مراقبت های نوزادان، تربیت پزشک ماهر و حاذق، تربیت مهندسان فنی، آموزش (نخبگان، المپیادی ها و استعدادهای درخشان)،  ژنتیک و سلول های بنیادی، راه سازی، ساخت سد،برج سازی، صنایع دفاعی، نفت و پتروشیمی و غیره؛ اما واقعیت این است که این عملکردها کافی نیست و پاسخگوی عمق مصائب ما و برازنده پتانسیل های ما نیست.

نکته مهم اینجاست که شکاف بین آنچه باید بشود و آنچه شده خیلی زیاد است. من معتقدم میان وضع بالفعل و توان بالقوه ما شکاف بسیار وجود دارد و بدین سبب است که  از باب مثال، اقتصاد مقاومتی  نیز آن میوه هایی که باید می داده است، را ثمر نداده است.

 به باور من، واگرایی‌های بزرگ باعث شده است عملکردهای درخشان به چشم نیاید. واگرایی ها، کارویژه تخریب را خود به خود در دستور کار قرار می‌دهد و نتیجه اش بی‌اعتمادی و نارضایتی است.  

 اگر بخواهیم کامنتی به مسئولان بدهیم باید بگوییم تا دیر نشده به پاشنه آشیل جمهوری اسلامی ایران توجه کنید. این فاصله زیاد بین آنچه باید بشود و آنچه شده، نقطه حساس ماست. نه تنها جمهوری اسلامی که همه حکومت ها و دولتها باید به این مهم توجه داشته باشند که میان تلاش ها و عملکردها توازنی مناسب لازم است. اگر ناکامی ها بیش از کامیابی ها باشد یا حداقل از نظر مردم چنین تصوری رخ دهد، امیدها  به توسعه و ترقی کمرنگ خواهد شد و افسردگی و نومیدی جاخوش خواهد نمود.نمی‌خواهم کام خوانندگان را تلخ کنم اما اگر سند ۱۴۰۴ را ببینیم، در می‌یابیم چقدر با آنچه می خواستیم بشویم و آنچه شده ایم، فاصله داریم. حرف آخر اینکه تا فکری به حال این شکاف عمیق ، نکنیم نمی‌توانیم انتظار کامیابی داشته باشیم. بدیهی است که در صورت غفلت از الزامات و پیش نیازها که واگرایی ها در آنها ریشه دارد  نه تنها اقتصاد مقاومتی بلکه هر گفتمان یا آرمان بلند مورد اجماعِ دیگری در کشور به بدفرجامی دچار می شود. بدیهی است که واگرایی ها انرژی ها را صفر می کند و بستر تفاهم را نابود می کند. اقتصاد مقاومتی مورد تفاهم همه بوده و هست اما به نظرم در فضای واگرا، می تواند بدفرجام شود.

من ابن نکته را پیش تر گفته ام و در اینجا نیز تکرار می کنم که ما از الزامات و مولفه های بنیادین شدیدا غافل شده ایم. مباحث و مسائلی بنیادین  وجود دارد که سوگمندانه می گویم که ما معمولا بدانها نپرداختیم و از کنارشان عبور کردیم و این ما را به بد مخصمصه ای افکنده است. الزامات سایه افکنده بر فضای جاری ما، مغفول شده است و این گفتمان ها را نیز بدفرجام  نموده است... یکی از این الزاماتِ مهم یش ران یا مانع ساز، به تعبیر من بردارهای واگرا است. تشریح و تبیین، و اشاره به مصادیقش در این مقال نمی گنجد.شاید در فرصت مستقلی بتوانیم در این باب سخن بگوییم..

عالمانه تر این است که عوامل موجده این واگرایی و دیگر عوامل و الزامات مانع توسعه  یا پیش ران پیشرفت، توسعه و تعالی را در فرصت موسع دیگری مورد بحث و بررسی قرار دهیم...موضوعاتی که احتمالا از حوصله خوانندگان در این فرصت به دور است.

این مهم را به زمان دیگری واگذار می کنیم.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.