نشریه آمریکایی فارن افرز آگوست ۲۰۱۸ با انتشار مقاله ای با عنوان «وسواس خطرناک ترامپ درباره ایران/ چرا دشمنی، پیامدی وارونه دارد؟» به ابعاد روابط ایران و آمریکا پرداخت؛ روابط تیره و پرتنشی که به شدت متاثر از دیگر بازیگران منطقه ای است.

در این مقاله که به قلم «استیون سیمون» و «جاناتان استیونسون» تحلیلگران مسائل استراتژیک نگاشته شده، آمده است: دولت ترامپ درباره ایران سیاست یکپارچه ای ندارد. رئیس جمهور آمریکا در ماه مه به شکل یکجانبه از برنامه جامع اقدام مشترک (برجام) خارج شد در حالی که تهران هرگز آن را نقض نکرده بود. به جز این ادعای پوچ و ناآگاهانه که برجام «بدترین توافق» است، بهانه ترامپ برای خروج از توافق، اقدامات ایران در منطقه بود که البته ربطی به برجام نداشت. 

به نظر می رسد که ترامپ هم در سیاست و هم در گفتار خود به دنبال وارد کردن آمریکا به مناقشه با ایران است. او در ژوئیه سال جاری به ایران هشدار داد که باید منتظر «تبعاتی باشد که شبیه آن را قبلا در تاریخ ندیده است.» 

ترامپ نه تنها به دنبال محدود کردن قدرت ایران است بلکه می خواهد حضور منطقه ای این کشور را کاهش داده، نفوذ آن در مرزهایش را محدود و آن را خلع سلاح کند. زیرا اینها محدودیت هایی است که دولت ایران بنا به دلایل راهبردی و ایدئولوژیکی عمیق قادر به تحمل آن نیست. 

تحقق چنین هدفی نیازمند اقدامات جامع و احتمالا به راه افتادن یک جنگ آمریکایی دیگر در خاورمیانه است- جنگی که رئیس جمهوری آمریکا برای به راه انداختن آن تعهدی ندارد و از حمایت عمومی نیز برخوردار نخواهد بود. به جای یک راهبرد یکپارچه و منسجم، رفتار خصمانه ترامپ منعکس کننده یک وسواس فکری عجیب و بیمارگونه در مقابل ایران است، بدون توجه به خطری که عملا چنین رفتاری می‌تواند علیه منافع آمریکا و متحدانش به همراه داشته باشد. 

خطر کنونی این است که آمریکا می تواند به بهانه تهدیدات واهی و وارونگی های سیاسی تکان دهنده با ایران وارد جنگ شود، حتی اگر هیچ منافعی در این دشمنی وجود نداشته باشد. اگرچه لحن بیان ترامپ خطرناک است، اما دشمنی غیرمتعارف دولت او در ناتوانی عمیق تری ریشه دارد که به سال ۱۹۷۹ میلادی بازمی گردد، ناتوانی آمریکا در یافتن راهی برای چگونگی رفتار با ایران. 

رفتار آمریکا با ایران به عنوان یک رقیب راهبردی جدی، کاملا غیرمنطقی است. ایران هیچ یک از منافع مهم آمریکا را به خطر نمی اندازد. این کشور از حمله به نیروهای آمریکایی یا استفاده از تروریسم برای هدف قراردادن دارایی ها یا اراضی آمریکا خودداری می کند؛ با کمترین حساسیتی در عراق با آمریکا همزیستی دارد؛ و محدودیت های برنامه هسته ای خود را پذیرفته است.

ایران در عراق برای آمریکا یک مساله است اما آمریکا خود با براندازی حکومت سنی صدام حسین و فراهم کردن مقدمات ایجاد یک عراق شیعه که ناگزیر هدف نفوذ ایران قرار می گرفت، این مشکل را پدید آورد. آمریکا باید با نفوذ ایران در عراق مقابله کند، اما منافع راهبردی آمریکا مستلزم چشم پوشی از نیاز کوتاه مدت واشنگتن برای حفظ ثبات این کشور نیست. 

ایران و آمریکا اخیرا در جنگ با داعش در یک جبهه قرار داشتند و به نظر می رسید که دولت عراق توانسته همکاری همزمان با واشنگتن و تهران را مدیریت کند. هنوز نقاط اصطکاک واضحی بین ایران و آمریکا وجود دارد- مثلا عراق اجازه عبور سلاح های ایرانی از مرزهای خود به سوریه را می دهد- اما اینها زمانی برای واشنگتن مهم خواهد بود که حضور ایران در سوریه خطری جدی برای منافع آمریکا باشد در حالی که این طور نیست. 

منافع ژئوپلیتیکی ایران در سوریه کاملا آشکار است: ائتلاف با اسد یک پایگاه سیاسی برای ایران در منطقه شامات و یک کانال لجستیکی برای حزب الله، مهم ترین نیروی نیابتی منطقه ای ایران، ایجاد می کند. پیش از روی کارآمدن دولت ترامپ و علاقمندی آن به دمشق، آمریکا با تکیه بر مشارکت راهبردی گسترده با روسیه به مدت چندین دهه توجهی به سوریه نداشت. دولت اوباما علی رغم آرزوی سقوط رژیم اسد دخالت ایران در این کشور را از لحاظ ژئوپلیتیکی اجتناب ناپذیر می دانست و نمی خواست به قیمت نابودی منافع آمریکا یک جنگ نیابتی را توجیه کند. ظهور داعش در عراق و سوریه در ۲۰۱۴ میلادی باعث شد توجه آمریکا به سوریه متمرکز شده و سیاست های مختلف از تغییر رژیم تا مقابله با تروریسم را درباره آن بررسی کند.

در نظر گرفتن ایران به عنوان یک رقیب راهبردی مهم در قالب ملاحظات روابط بین المللی سنتی نظیر تهدید و توازن قدرت، اکنون مفهومی ندارد. با توجه به خطر نسبتا ناچیزی که ایران برای آمریکا دارد، چرا ایالات متحده طوری رفتار می کند که گویا ایران رقیب تمام عیاری است که باید با خشونت آن را وادار به عقب نشینی کرد؟ 

این سوال پاسخ های متعددی دارد. سیاست مذکور آمریکا حاصل عملکرد پیچیده ملاحظات اسرائیلی منتقل شده به کنگره از طریق لابی با سازمان های مهم حامی اسرائیل دارد. 

اکنون خطری که وجود دارد این است که ترامپ، همانند بوش که در سال ۲۰۰۳ میلادی باشتاب به عراق حمله کرد، از سوی مشاوران خشونت طلب خود و قدرت های خارجی دارای نفوذ اغوا شده و به این فکر بیافتد که می تواند به سرعت و به آسانی نظم منطقه ای خاورمیانه را از نو بسازد. 

در حقیقت این احتمال وجود دارد که مقامات ارشد دولت ترامپ- به ویژه جان بولتون، مشاور امنیت ملی- پیشنهاد داده باشند که ضعف ایران می توان به نشانه ای آسان برای قدرت آمریکا تبدیل شود به گونه ای که عقب راندن این کشور با هزینه ای اندک محقق گشته، اعتبار ترامپ را افزایش داده و به دستاوردی بزرگ برای آمریکا تبدیل شود. ترامپ نمی داند که برجام حافظ ارتباط و همبستگی نیروهایی است که با سرسختی از دشمنان ایران حمایت می کنند، نه از بین برنده آن. 

در سیاست خارجی آمریکا برای کنترل و رویارویی با تمام دشمنان احتمالی گرایشی وجود دارد که به پیش از ریاست جمهوری ترامپ باز می گردد. همان طور که لارنس فریدمن در کتاب شاهکار سال ۲۰۰۸ میلادی خود تحت عنوان &#۳۹;انتخاب دشمنان: آمریکا با خاورمیانه مقابله می کند&#۳۹;، این تمایل که برخاسته از &#۳۹;دشواری پذیرفتن محدودیت های قدرت&#۳۹; است در خاورمیانه، منطقه ای که آمریکا در آن به بن بست رسیده و از همه طرف در محاصره دشمنان قرار گرفته، نمود ویژه دارد. همین امر باعث شکل گیری سیاست های به شدت خشونت آمیز و تجاوزکارانه آمریکا در منطقه شده است.

ایران نیز نتوانسته به خشم و بی اعتمادی حاصل از مجموعه تجاوزات آمریکا فائق بیاید. ایران و حزب الله قسم خورده اند که اسرائیل را نابود کرده و از گروه های شبه نظامی فلسطینی حمایت سیاسی و مالی کنند. تلاش ها برای ترمیم روابط بیهوده بوده است. بنابراین اگر آمریکا به طور کلی به دنبال دشمن تراشی بوده، ترجیح می دهد که این دشمن، به ویژه پس از رهایی از مساله عراق، ایران باشد. 

اسرائیل، عربستان و امارات متحده در یک مبارزه تبلیغاتی مشارکت دارند تا رئیس جمهور ساده لوح آمریکا را متقاعد کنند که ایران تهدیدی کشنده است که برای به دست گرفتن کنترل چهار پایتخت در خاورمیانه، یعنی بغداد، بیروت، دمشق و صنعا تلاش می کند.

هدف آشکار اسرائیلی ها، اماراتی ها و سعودی ها این است که مساله ایران را به یک مساله نامتعارف و پیچیده در سیاست خارجی آمریکا تبدیل کنند و دولت ترامپ را به سوی یک اقدام جنبشی سوق دهند؛ اقدامی که از نظر آنها به خوبی نظر رای دهندگان آمریکا یا حداقل پایگاه ترامپ و حامیان اصلی او را جلب خواهد کرد. این باور آنها که آمریکا از دیرباز هدف تهدیدهای خشونت آمیز گسترده قرار داشته درست است. 

در طول جنگ سرد، روسای آمریکا بارها نزاع های سیاسی محلی یا ملی را به اشتباه بخشی از نقشه اتحاد جماهیر شوروی برای گسترش جهانی کمونیسم تلقی کردند؛ ویتنام بهترین مثال این ادعاست. اما تا پیش از جنگ های افغانستان و عراق آمریکا تمایل شدید خود به دشمن تراشی را کنترل کرده و از طریق گزینش سنجیده مجموعه ای از متحدان و مداخلات نظامی کاملا گزینشی در خاورمیانه به عنوان یک قدرت هوشیار و واقع گرا شهرت یافته بود. 

ایران تهدیدی برای منافع اصلی آمریکا نیست مگر آنکه آمریکا خود آن را به یک تهدید تبدیل کند. اکنون، همانند قبل، عقب راندن راهی درست برای رویارویی با ایران نیست. 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.