در این ویدیو پیرمرد در مواجهه با محمود حجتی به جای تقاضاها یا گله های معمول در مقام یک ناصح، شعر مشهوری را می خواند که البته به اشتباه به حافظ نسبت داده می شود:

همه آفاق پر از فتنه و شر می بینم/ ... این جهان را پر از خوف و خطر می بینم/ دختران را همه جنگ است با مادر/ پسران را همه بدخواه پدر می بینم... 

لحن پیرمرد در این کلیپ شِکوه‌آمیز اما با شُکوه و در عین حال مشفقانه است. صحنۀ تکان‌دهنده اما در پایان است. آنجا که با خونسردی و بی نیازی دست خود را به شانه‌های آقای وزیر می‌زند و می‌گوید: «خود دانید و مملکت‌تان!»                                                                                                                                                                                                                                                                                   

دربارۀ این گفت وگو چند نکته را می توان یادآور شد:

۱. صرف حضور وزیران در جمع مردم امری مثبت است. نباید چنان فضاسازی و نقد شود که وزیران ترجیح دهند در دفتر کار خود بمانند یا با مردم گفت و گو نکنند. آن هم در دورانی که هر کس با گوشی تلفن همراه خود تصویر برداری می کند. از این نظر جای نگرانی است که استمرار انتشار این ویدیوها این تماس ها را محدود کند. همان نکته ای که درباره ویدیوی گفت و گوی وزیر بهداشت با آن نانوا نوشتیم.

۲. کشاورز طبسی با شور و حرارت شعر را می خواند و نصیحت می کند اما آقای وزیر «خُب خُب» می کند. حال آن که می توانست برخورد صمیمانه تری داشته باشد. محمود حجتی را به برخوردهای صمیمانه و اصطلاحا «خاکی بودن» می شناختیم و می شناسیم. اما این رفتار به این تصور خصوصا برای کسانی که با پیشینه و خاستگاه سیاسی او آشنا نیستند خدشه وارد می کند. 

۳. بعید است آقای حجتی بتواند مانند این پیرمرد این گونه شعر بخواند یا در مقابل مقامات بالاتر به صراحت نظر خود را ابراز کند. آیا این استغنا و طلب نکردن برای خود و دغدغۀ جامعه داشتن شایستۀ تحسین نبود؟ آیا بر زبان آوردن کلمۀ «احسنت» این قدر سخت بود؟ واقعا جا نداشت بر پیشانی پیرمرد و حتی دست او بوسه بزند؟ او که زاده و بالیدۀ یک خانوادۀ متمکن نیست و خاستگاه خودش نیز همین بوده است. 

۴. چنانچه اشاره شد اصل ماجرا در آخر اتفاق می افتد: خود دانید و مملکت تان! تمام قصه در همین «تان» است. این که احساس «غیر بودن» یا « دیگری بودن» می کند.

کشاورز طبسی به زبان شعر و کنایه دربارۀ « شکاف بین دولت و ملت» هشدار می دهد. بی آن که دچار لکنت شود یا کلمات را در لفافه بپیچد این موضوع را توضیح می دهد.

اگر احساس تعلق به کشور از بین برود و به جای «مملکت مان» بشنویم «مملکت تان» هشداری جدی است و با «خب خب» هم حل نمی شود.

وقتی مردم احساس کنند به رأی و نظر آنان احترام گذاشته نمی شود، وقتی با تبعیض و تحقیر رو به رو شوند و وقتی های دیگر رابطۀ مردم با حکومت و دولت کم‌رنگ و کم‌رنگ‌تر می‌شود و احساس تعلق خود را از دست می‌دهند و این همان کاهش سرمایۀ اجتماعی است؛ بزرگ ترین تهدیدی که جامعۀ ایران را تهدید می کند.

سرمایۀ اجتماعی الزاما با سطح رفاه نیز ارتباط دارد. کما این که بر پایۀ یک تحقیق معتبر، سرمایۀ اجتماعی در آغاز دولت اصلاحات در یک منطقۀ محروم سیستان و بلوچستان از منطقۀ یک تهران (شمیرانات) بیشتر بوده است.

در این فیلم پیرمرد به جای مطالبات شخصی دغدغۀ اجتماعی خود را مطرح می کند و هشدار می دهد. به جای این که وامی طلب کند با سری بلند و از موضع بالا صحبت می کند. این استغنا و عزت نفس را جز فرهنگ ایران از کجا آورده است؟

۵. مهم‌ترین هشدار و تنبه اما همان ضمیر ملکی «تان» است. در غیاب هم گفته می‌شود «شان». در حالی که انقلاب برای آن بود که بگوییم «مان». مملکت مان، دولت مان، حکومت مان....

تلخ تر اما در همان «خداحافظ» آخر است. این خداحافظی یک خداحافظی عادی نیست. اتنقطاع است. ترک است.

در فیلم «بر باد رفته» در صحنه ای ماندگار «رت باتلر» با بازی «کلارک گیبل» در پاسخ به پرسش اسکارلت اوهارا ( ویوین لی) که می‌خواهد بداند چه می‌کند، می گوید: « دارم ترکت می کنم عزیزم!»

کاری نکنیم که طبقاتی از جامعه احساس انقطاع، بی‌توجهی یا به بازی‌نگرفتن کنند که در آن صورت چاره‌ای جز جدایی برای آنان باقی نخواهند ماند.

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.