صحبت و بحث از مافیای کنکور حالا چند سالی است که بالا گرفته و کار به جایی رسیده که حتی کسانی که به عنوان مافیای کنکور شناخته می‌شوند هم در این فضای رسانه‌ای، نقاب ایجاد عدالت آموزشی را به چهره زده اند. آموزش و پرورش عملا برنامه‌ و عزمی برای مقابله با این مافیا را ندارد و حتی به گفته گروهی از متخصصان توانایی مقابله با این مافیا را هم ندارد. وزارت علوم هم مانند وزارت آموزش و پرورش در مواجه با مافیای کنکور و کتاب‌های کمک‌آموزشی بی‌برنامه است و نهادهای قانون‌گذار و برنامه‌ریز مانند مجلس و شورای عالی انقلاب فرهنگی هم تا کنون برنامه‌هایی برای حذف کنکور و خداحافظی همیشگی با آن ارائه کرده‌اند اما در عمل شاهد اتفاق خاصی نیستیم.

صحبت از عدالت آموزشی حالا یکی از دغدغه‌های مردم و نسل جدید جامعه‌شناسان و کارشناسان است. دغدغه‌ای که مجید حسینی استادیار دانشگاه حقوق و علوم سیاسی دانشگاه تهران آن را به گفته خود بیشتر درک کرده و با سخنرانی‌های داغ و تحرکاتی در شبکه‌های اجتماعی، حرف از عدالت آموزشی می‌زند. 

ویدئوهای حسینی در شبکه‌های اجتماعی بازخورد بالایی داشته. برخی مواضع او درباره مافیای کنکور و کتاب‌های کمک آموزشی را تایید می‌کنند و تسلط او بر نظام‌های آموزشی موفق در دنیا و مقایسه آنها با ایران را تحسین می‌کنند و برخی دیگر مجید حسینی را به واسطه همکاری سال‌های اخیر او با مجموعه شهرداری تهران در دوران محمدباقر قالیباف و پس از آن نقد می‌کنند. او در اواسط دهه ۸۰ یکی از بنیان‌گذاران خانه شهریاران جوان بود و تا یکی دو هفته اخیر مدیر مجموعه باغ کتاب تهران بود، اما بیشتر اورا به عنوان یک سخنران دانشگاهی در حوزه عدالت آموزشی می‌شناسند. او می‌گوید که به جنگ مافیای کنکور رفته است و در این راه تحلیل‌هایی دارد که در ادامه می‌خوانید:

 

 

یکی از انتقاداتی که به شما می‌شود این است که خارج از تخصص‌تان حرف می‌زنید؛ با توجه به این ادعا تخصص شما چیست؟ استاد حقوق یا کارشناس عدالت آموزشی؟

من استادیار علوم سیاسی در حوزه فرهنگ و سیاست هستم؛ در همین رشته تحصیل و همچنین کار کرده‌ام. در فرهنگ و سیاست یک جمله مرکزی وجود دارد و آن این است که پشت فرهنگ یک اقتصاد سیاسی وجود دارد و اگر بخواهیم فرهنگ را اصلاح کنیم، پشت آن یک سازمان اقتصادی است. اوج فرهنگ آموزش است و پشت آن سازمان سرمایه‌داری است که فرهنگ را می‌سازد و تخصص من دقیقا همین است. بلایی که دانشگاه آزاد، مدارس غیرانتفاعی، مافیای کنکور، ساختار آموزشی و .. سر فرهنگ و زندگی می‌آورد تخصص من است و باید درباره آن صحبت کنم. من به‌عنوان استاد علوم سیاسی می‌گویم که برای توسعه مملکت یک راه بیشتر وجود ندارد و آن عادلانه‌شدن درمان و آموزش است. درمان تخصص من نیست ولی آموزش هست. ما اگر آموزش را برای طبقات محروم باز نکنیم، عملا آنها را به کارگر بی‌سواد و بی‌مهارت تبدیل کرده‌ایم. هیچ کشوری بدون حل‌کردن مسائل آموزشی‌اش پیشرفت نکرده است.

پس با این توضیحات تایید می‌کنید که پولی‌سازی و تجاری‌سازی آموزش اتفاق افتاده است؟

بله این اتفاق افتاده است و ما باید به قبل از این اتفاق برگردیم. در حال حاضر آموزش در ایران از امریکا خصوصی‌تر شده است؛ در امریکا آموزش دولتی ۹۰ درصد است ولی در ایران تا سال گذشته ما ۱۲ درصد مدرسه غیرانتفاعی داشتیم. این در حالی است که سمپاد، نمونه‌دولتی، هیئت‌امنایی و شاهد در این تقسیم‌بندی قرار نگرفتند و پولی هم هستند. در سال گذشته مردم ایران ۱۰ هزار میلیارد تومان به مدارس دولتی پول دادند و ۲۰ هزار میلیارد تومان به مدارس غیرانتفاعی. در واقع در مجموع ۳۰ هزار میلیارد تومان خرج آموزش شده است؛ این دولتی است؟ در واقع پولی‌سازی آموزش به شدیدترین حالت خود اتفاق افتاده است و فقط برچسبی از دولت بر آن زده‌اند تا بگویند خصوصی نکرده‌ایم.

با توجه به سفرهای استانی زیادی که اخیرا داشته‌اید، خبرهایی مبنی بر تصمیم شما برای شرکت در انتخابات مجلس به گوش می‌رسد. آیا این موضوع را تایید می‌کنید؟

مگر الان از مجلس ایران کاری برمی‌آید؟ مگر از وزیر آموزش‌وپرورش کاری برمی‌آید؟ من به وزیر آموزش‌وپرورش گفتم جلوی مافیای کنکور را بگیر، می‌گوید زورم نمی‌رسد. من بروم وزیر آموزش‌وپرورش شوم چه‌کار می‌توانم بکنم؟ من فکر نمی‌کنم از مجلس و دولت کاری بربیاید وگرنه می‌رفتم. من هرکاری لازم باشد برای تغییر شرایط می‌کنم ولی از مجلس و دولت کاری برنمی‌آید. 

پس برنامه و هدف‌تان برای این سفرهای استانی چه بود؟

من معتقدم مسئله تبعیض آموزشی باید به مسئله اول کشور تبدیل شود؛ همان‌طور که یک‌روزی کنسرت مسئله اول کشور شد. من یک هدف دارم و آن تبدیل‌کردن مسئله برابری به مسئله اول کشور است.

به‌نظر شما با سخنرانی چند ساعته در شهرهای مختلف می‌شود تبعیض آموزشی را به مسئله اول کشور تبدیل کرد؟

تغییر از آگاهی شروع می‌شود؛ فکر می‌کنید انقلاب ایران از کی شروع شد؟ از زمانی که علی شریعتی شروع به حرف‌زدن کرد. کلمات مهم و جابه‌جاکننده هستند. تا قبل از این انتقادی که به خصوصی‌سازی وجود داشت، این بود که خصوصی‌سازی خوب است فقط در این ساختار فساد و خصولتی‌سازی نکنید، ولی من می‌گویم خصوصی‌سازی بد است و از اصل مشکل دارد. دانشگاه آزاد و غیرانتفاعی و مدرسه غیرانتفاعی از ریشه مشکل دارد. از سال ۶۸ به بعد بود که خصوصی‌سازی در دستور کار قرار گرفت و افق جدیدی بود که مقابل برابری قرار داشت. لحظه‌ای که انقلاب ایران شروع شد همه برابر بودند اما در سال ۶۸ گفتند برای اینکه موفق بشویم باید به سرمایه‌ها میدان دهیم. حاصل آن این بود که ساختاری ایجاد شد تا بسیاری از مردم جامعه از موفقیت جا بمانند. در واقع در آن ساختار فقط ۲۰ درصد اجازه رشد داشتند و ۸۰ درصد به محرومیت رسیدند. در این ساختار به همه می‌گویند شما بروید پزشک شوید تا به خوشبختی برسید ولی کسی نمی‌تواند خوشبخت شود. ۶۴۰ هزار نفر می‌روند برای کنکور پزشکی ولی فقط ۲ هزار نفر قبول می‌شوند و بقیه تبدیل به سوژه‌های افسرده می‌شوند که باید به روان‌شناس و مشاور مراجعه کنند. در واقع روان‌شناسی همان قدرت سرمایه است که این سوژه‌های له‌شده را آرام کند. در نتیجه آن افقی به‌وجود آمد که افق تبعیض بود و افقی که الان می‌خواهیم برابری است.

خب شما در چه قالبی می‌خواهید این تغییرات را ایجاد کنید؟ در یک پست دولتی یا به‌صورت شخصی و خصوصی؟

شما می‌خواهید من را در این قالب‌ها دسته‌بندی کنید در حالی که من با حرف‌هایی که می‌زنم آگاهی‌رسانی می‌کنم و به قدرت کلمات باور دارم. در واقع من هدفم این است که جامعه را به افق برابری برسانم. مشکل ما سیستمی است که تبعیض را به وجود آورده و جابه‌جا شدن وزیر و .. نمی‌تواند چیزی را درست کند.

صحبت از عدالت آموزشی و مافیای کنکور ژستی برای شماست یا کدها و مصادیقی از این مافیا دارید؟

من اسناد زیادی از شخص دارم ولی آیا افشاکردن یک شخص کمکی به این روند می‌کند؟ نه. مثل سلطان سکه و قیر که قطعا با حذفشان مشکل حل نمی‌شود و تا وقتی ساختار تغییر نکند، اشخاص دیگری جایگزین آنها می‌شوند. آقای گاج هم سلطان کنکور و نتیجه همین ساختار است. اگر سلطان کنکور حذف شود شخص دیگری جای او می‌رود. من می‌خواهم جامعه بفهمد که افشاگری ارزش ندارد. افشاگری برای میز گرفتن است؛ من میز نمی‌خواهم. 

خب برای مقابله با این مافیا باید چه کار و از کجا شروع کرد؟

مقابله با این مافیا شروع شده است؛ همان‌طور که صداوسیما دستور داد تا آگهی موسسات کنکوری نصف شود. من به‌جای اینکه یک شخص را مورد هدف قرار دهم، می‌گویم جلوی موسسات کنکور را بگیرید، نگذارید معلمان کتاب‌های تستی به بچه‌ها بدهند و .. . در واقع باید ساختاری جلوی این مافیا گرفته شود و از طرفی وزیر آموزش‌وپرورش هم می‌گوید نمی‌توانیم ساختاری این کار را انجام دهیم. آنچه که اهمیت دارد این است که مادر به فرزندش سرکوفت نزند که برو پزشکی بخوان، اگر فرزندش قبول نشد، او را تحقیر نکند. مسئله سیستمی است که یک طرفش خانواده است، یک طرفش سیستم آموزشی و طرف دیگر سیستم سرمایه‌داری است. همه به من می‌گویند چطور می‌خواهی کنکور را حدف کنی؟ من نمی‌خواهم کنکور را حذف کنم، می‌خواهم تقاضای کنکور را کم کنم. 

پس شما معتقد به این هستید که به‌جای اینکه به ساختار دولت و حکومت برای تغییر فشار بیاوریم،‌ این فشار از سوی افکار عمومی باشد.

بله؛ فشار به ساختاری که تمام این تبعیض‌ها را تولید می‌کند. ما لحظه‌ای که به کودکمان می‌گوییم برو پزشک شو، سلولی از تبعیض می‌شویم و به موسسات کنکوری کمک می‌کنیم. در این بین بچه‌ای که از لحاظ مالی و معیشتی، امکان تامین آن را ندارد، کارش تمام می‌شود و قطعا نمی‌تواند پزشک شود. اگر با یک میز این مشکلات حل می‌شد من می‌رفتم و سمت دولتی می‌گرفتم ولی می‌دانم که تا وقتی ساختار تغییر نکند، چیزی درست نمی‌شود.

بحث دیگری که وجود دارد، این است که شما را مدیر شهرداری‌ در دوران قبل می‌دانند. آیا این حرف را می‌پذیرید؟

رزومه من مشخص می‌کند که در شهرداری تهران مسئولیت داشتم و تا انتهای پروژه توسعه پیش رفتم و بعد فهمیدم مسیر غلطی را انتخاب کردم. من به جایی رسیدم که دیدم خودم هم دارم متناقض می‌شوم. به‌جای رسیدم که دیدم نزدیکانم غم نان دارند و من در آرامشم و شرایط خوبی دارم. من به جایی رسیدم که متوجه شدم توسعه‌ای که من برای آن کار می‌کنم، زمینه‌ساز تبعیض شده است و هرچقدر ادامه‌اش بدهم، شرایط را بدتر کرده‌ام. من قطعا مدیر فرهنگی شهرداری و چه بسا بیشتر از آن بوده‌ام اما از یک راه طی شده حرف می‌زنم و می‌گویم هرچقدر بیشتر ادامه‌ش می‌دادم، وضعیت را بدتر می‌کردم و خودم مرکز تناقض می‌شوم. من از پیشرفت حرف می‌زدم ولی می‌دیدم که فقط خودم دارم پیشرفت می‌کنم. من سراغ توسعه رفتم چون می‌خواستم زنده بمانم و سرکوب نشوم، اما نتیجه‌اش این شد که از خودم هم بدم آمد. 

با وضعیت ناپایداری که در شهرداری تهران حاکم است، چطور در این سال‌ها در تیم‌های مدیریت شهری ماندگار شدید؟

من هم بارها حذف شدم و کنار رفتم منتها من آدمی نیستم که اعلام کنم فلان‌جا حذف شدم. چیزی که الان می‌گویم این است که دیگر موافق پروژه توسعه نیستم. 

شما تا هفته پیش مدیر باغ کتاب بودید؛ بعد از این برکناری حرف از ساختار غلط شهرداری می‌زنید یا قبل از آن هم به این حرف‌ها معتقد بودید؟

من تا وقتی زنده هستم ادامه می‌دهم تا کار را پیش ببرم که ساختار تغییر کند. تمام تلاش من در باغ کتاب تا لحظه آخر این بود که بتوانم کودکان کار را به باغ بیاورم اما نشد. چون شهرداری تهران می‌گفت باغ کتاب باید خودش خودش را اداره کند و این معنی یک مرکز تجاری و هرچه تلاش کردم تا این وضعیت را تغییر دهم، نشد. شهرداری حتی یک قران هم به ما بودجه نداد و باغ کتاب ناچار بود برای ادامه حیاتش رستوران و کافه بزند. باغ کتاب قرار بود خدمات اجتماعی بدهد؛ نه اینکه فضایی باشد برای بچه‌های انقلاب به بالا. آقای افشانی به من گفت ما ۳۰۰ میلیارد تومان پول باغ کتاب را داده‌ایم، چطور از این پول نمی‌شود اداره اینجا را انجام داد؟ 

در واقع برنامه شما این بوده که در باغ کتاب به کودکان خدمات اجتماعی رایگان بدهید ولی شهرداری نگاه تجاری به آن داشته است.

بله؛ من در لحظه افتتاح باغ کتاب به ۳۴۰ هزار دانش‌آموز تهرانی نفری ۲۰ هزار تومان بن کتاب دادم و محیط عمومی باغ را رایگان کردم. در آن شرایط من بیشتر از این نمی‌توانستم کاری انجام دهم. تمام ساختار مخالف این بود که ما به بچه‌ها بن رایگان کتاب بدهیم. با این حال همین حداقلی‌ترین خدمات هم از بچه منطقه ۱۷ محروم است؛ چون پول ماشینش را ندارد بدهد که بیاید باغ کتاب و اولین بار بود که سرانه مطالعه در تهران جابه‌جا شد. 

با توجه به تاکیدی که بر حضور کودکان کم‌تر برخوردار از امکانات و کودکان کار در باغ کتاب دارید، به‌نظر شما کودکی که از حداقلی‌ترین حقوق زندگی‌اش جا مانده است، کتاب می‌تواند برایش راه‌حل باشد؟

من وقتی کودک کار را به باغ کتاب آوردم دیدم که این پروژه کاملا به او بی‌ربط است. در واقع باغ کتاب مثل مدرسه غیرانتفاعی شده است؛ اگر پول داشته باشی بردی و اگر نداشته باشی تو را راه نمی‌دهند. من می‌دانستم که خیلی از کودکان نمی‌توانند به باغ کتاب بیایند ولی برای همان گروهی که می‌توانستند بیایند هم شرایطی را به وجود آوردند که نیاید، چون باید پول می‌داد و مشکل اینجاست که این افراد اکثریت هستند. آقای افشانی رسما به من گفت تو بی‌عرضه‌ای که نمی‌توانی از باغ کتاب درآمدزایی کنی و بله من بی‌عرضه‌ام.

شما ویدیویی در اینستاگرامتان پست کرده بودید با این محتوا که مجید حسینی کیست و در قسمتی از این ویدیو درباره کودکان کار حرف زده بودید که انتقادهای بسیاری را علیه شما به‌همراه داشت. انتقادهایی با این محتوا که مجیدحسینی کودکان کار را به ابزاری برای مطرح‌کردن و شوآف خودش تبدیل کرده است. چه توضیحی درباره این انتقادها دارید؟

من می‌گویم شما هم بیایید ژست بگیرید؛ چرا بلدید ژست خصوصی‌سازی بگیرید؟ این ژست را هم بگیرید. می‌گویید پول دارد؟ خب شما هم ژست بگیرید. اگر من اینکارها را نمی‌کردم الان وزیر آموزش‌وپرورش به رهبری نامه می‌زد؟ آیا صداوسینا تبلیغاتش را نصف می‌کرد؟

یعنی این اقدامات را حاصل فعالیت‌های خودتان می‌دانید؟

شخص من نه؛ من معتقدم این گفتمان شکل گرفته است و من به‌عنوان یکی از کاراکترهایش درباره آن حرف می‌زنم.

برای اینکه این حرف‌ها را عملی کنید آیا اقدامی کرده‌اید؟

اگر دوباره سمت اجرایی بگیرم اولین کاری که می‌کنم این است که باغ کار را می‌سازم و در جنوب شهر آن را می‌سازم. آن‌هم در شرایطی که دولت پولش را بدهد و از کودکان هیچ پولی گرفته نشود. باغی که کودکان بالای ۱۵ سال بیایند و کار و مهارت یاد بگیرند. حتی مدرسه هم به درد کودک کار نمی‌خورد. 

یعنی حرف شما این است که به کودکان کار، مهارت یاد بدهید تا در کودکی کار کنند؟

بله؛ به‌خاطر اینکه باید خرج پدر و مادرش را بدهد. من هم با کار کودک مقابله می‌کنم ولی برای این کودک بهتر است که مدرسه برود یا باغ کار تا مهارت بیاموزد؟ من می‌گویم نه تنها باید به کودکان کار مهارت یاد داد که باید ساختار آموزش‌وپرورش را هم تغییر داد تا همه کودکان مهارت‌محور شوند. چون در این ساختار کودک کار وقتی به مدرسه برود انتهای آن کنکور است و به هیچ دردی نمی‌خورد. 

آیا با ان‌جی‌اوهای حوزه کودک هم ارتباطی داشته‌اید؟

من ان‌جی‌اوها را قبول ندارم چون آنها به کار نامشروع دولت مشروعیت می‌دهند. کاری که وظیفه دولت است را انجام می‌دهند و باعث می‌شوند دولت از انجام آن شانه خالی کند. مثال آن هم خیریه‌ها و اشخاص و ان‌جی‌اوهایی است که در زلزله کرمانشاه دست به کار شدند و دولت کاملا عقب کشید. در واقع ان‌جی‌اوها بخشی از بازی دولت هستند تا نقش حمایتی خود را از بین ببرند.

خب به‌نظر شما صرفا با سخنرانی می‌توانید این الگوها را به تنهایی عملیاتی کنید؟

آنچه مهم است تغییر سیاست‌های کلان است که ذیل کلمات جدید است. من دیگر از کلمه توسعه استفاده نمی‌کنم و می‌گویم هم‌سرنوشتی. هم‌سرنوشتی یعنی تا زمانی که کودک منطقه ۱۷ با کودک منطقه ۲ هم‌سرنوشت نباشد تو کشور نمی‌شوی. ضمن اینکه من تنها نیستم و در حوزه خودم کار می‌کنم. هدف من این است که سوال مردم از نماینده‌شان در هر انتخاباتی این باشد که نظرت درباره تبعیض چیست؟ در ده ساله اخیر که خصوصی‌سازی شدت گرفته، حجم نمره منفی در کنکور ۴۰ برابر شده و این یعنی کیفیت آموزشی پایین آمده است. 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.