زن میانسال کنار شوهرش ایستاده و در انتظار نوبت رسیدگی به پرونده‌شان بود. چادرش را روی صورت کشیده و سعی داشت کبودی دور چشمانش را پنهان کند. دقایقی بعد با قدم‌هایی سنگین وارد اتاق افسر تحقیق شدند. بغض و تردید مانع حرف زدنشان می‌شد.

سرانجام زن میانسال مهر سکوت را شکست: «20 سالی می‌شد که به خاطر اختلافی قدیمی با خانواده برادرشوهرم رفت و آمد نداشتیم. آنها را گهگاه در مراسم رسمی و فامیلی می‌دیدیم. این وضعیت برای همه‌مان عادی شده بود. تا اینکه چند ماه قبل «شاهین»، پسر برادرشوهرم بی‌خبر به خانه ما آمد. می‌گفت از روی دلتنگی برای دیدن عمویش آمده اما شوهرم خیلی حرف‌هایش را باور نداشت. «شاهین» چند هفته‌ای پیش ما بود. احتمال دادیم از خانه شان قهر کرده باشد با این حال زیاد پیگیری نکردیم اما نکته عجیبش این بود که مدام با شوهرم درباره مسائل اعتقادی و مذهبی بحث می‌کرد اما چون او زیاد توجهی نمی‌کرد بیشتر وقتش را با پسر 15 ساله‌ام می‌گذراند.

چند روزی از آمدن شاهین گذشته بود که متوجه رفتارهای عجیب پسرم شدم. «شاهین» هر روز ساعت‌ها با او در اتاق می‌نشست و بحث می‌کرد. کمی نگران شده بودم. به همین دلیل یک روز پشت در ایستادم و به حرف‌هایش گوش دادم. در کمال ناباوری شنیدم که او همه اعتقادات ما را نقض می‌کرد و حرف‌های عجیب و غریبی می‌زد. آنقدر روی ذهن پسرم اثر گذاشته بود که تلاش‌های من و همسرم برای تغییر دیدگاه‌هایش نتیجه‌ای نداشت. «شاهین» بعد از دو هفته از خانه ما رفت. اما ارتباطش با پسرم تلفنی ادامه داشت و من متوجه تغییر رفتار پسرم می‌شدم. بشدت پرخاشگر شده بود و سر هر موضوع کوچکی با من و همسرم درگیری لفظی پیدا می‌کرد. پسری که تا آن سن جز احترام و ادب و متانت کسی رفتار دیگری از او ندیده بود گاهی حتی به ما فحاشی می‌کرد. دست آخر هم یک روز من و پدرش را کتک زد و خانه را ترک کرد.

چند هفته‌ای از او بی‌خبر بودیم و همه جا را دنبالش گشتیم. تا اینکه چند روز قبل یکی از آشنایان دورمان با ما تماس گرفت و گفت پسرم را با «شاهین» در حال فروش مواد دیده است. نمی‌توانستیم حرفش را باور کنیم اما او آدرس و نشانی پسرم را به ما داد. وقتی به نشانی مورد نظر رفتیم فهمیدیم اوضاع بدتر از آن است که ما تصور می‌کردیم. پسرم و شاهین در یکی از مناطق حومه شهر خودشان را پزشک معرفی کرده بودند و به بیماران به‌جای دارو، کپسول‌های مواد مخدر می‌دادند و پول می‌گرفتند.

خیلی با پسرم صحبت کردیم اما حاضر به بازگشت نشد. وقتی بیشتر بررسی کردیم دریافتیم شاهین که از اعضای یک باند شیطان پرستی بوده پسرم را نیز ترغیب کرده تا به این گروه بپیوندد و او را به کارهای خلاف کشانده است. من از عاقبت شومی که در انتظار پسرمان است می‌ترسم حالا به اینجا آمده‌ایم تا از شما برای نجات او کمک بخواهیم و بیشتر از این شاهد نابودی‌اش نباشیم.

با پایان اظهارات این زن و شوهر، پرونده به پلیس امنیت عمومی ارجاع و دستگیری متهمان در دستور کار مأموران قرار گرفت. 

 

بخش سایت‌خوان، صرفا بازتاب‌دهنده اخبار رسانه‌های رسمی کشور است.